شمارهٔ ۸۰
زهی بر جمال تو افشانده جان گل
ز روی تو بی رونق اندر جهان گل
ز وصف تو اندر چمن داستانی
فرو خواند بلبل برافشاند جان گل
چو بلبل بنام رخت خطبه خواند
اگر همچو سوسن بیابد زبان گل
ز روی تو رنگی رسیده است گل را
که اندر جهان روشناسست از آن گل
اگر همچو من از تو بویی بیاید
چو بلبل ز عشقت برآرد فغان گل
بباد هوای تو در روضهٔ دل
درخت محبت کند هر زمان گل
گر از گلشن وصل تو عاشقی را
بدست سعادت فتد ناگهان گل
در اطوار وحدت بدو رو نماید
برنگی دگر جای دیگر همان گل
گرم گل فرستد ز فردوس رضوان
مرا خار تو خوشتر آید از آن گل
همه کس گلی دارد اندر بهاران
چو تو با منی دارم اندر خزان گل
تو پایی بنه در چمن تا بگیرد
ز فرق سر شاخ تا فرقدان گل
گل لاله رخ روی بر خاک مالد
چو بر عارض تو کند ارغوان گل
تو درخنده آیی بصد لب چو غنچه
چو بر چهرهٔ من کند زعفران گل
دراین ماه کاندر زمین میدرفشد
بدان سان که استاره بر آسمان گل
بپشتی آن سخت گستاخ رو شد
که خندید در روی آب روان گل
ازین غم که با بلبلان سبک دل
بمیوه کند شاخ را سرگران گل
درون چون دل غنچه خون گشت ما را
برون آی تا چند باشد نهان گل
چو روی تو بیند یقین دان که افتد
میان خود و رویت اندر گمان گل
ز بهر زمین بوس در پیش رویت
برون آورد صد لب از یک دهان گل
اگر خود بخاری مدد یابد از تو
برون آورد آتش از روی نان گل
چو نزدیک {آتش} شوی دور نبود
که آتش شود لاله، گردد دخان گل
چو تو با منی پیش من خار گل دان
چو من بی توام نزد من خار دان گل
چو در گلستان بگذری در بهاران
ایا مر ترا همچو من مهربان گل
فرود آی تا چشم بد را بسوزد
سپندی بر آن روی آتش فشان گل
گر از بهر نزهت ز باغ جمالت
برضوان دهی دسته یی در جنان گل
نه در برگ سدره بود آن لطافت
نه بر شاخ طوبی بود مثل آن گل
وگرچه شب و روز بیش از ستاره
کند مرغزار فلک ضمیران گل
جهان سربسر خرمی از تو دارد
برین هست یک شاهد از روشنان گل
چو برجیست باغ جمالت که دایم
درو می کند با شکوفه قران گل
ز خطی که نامی بود بروی از تو
چو کاغذ ز مسطر بگیرد نشان گل
شود لفظ عذب سخن در بیان تر
کند شاخ خشک قلم در بنان گل
بحسن تو اندر بهاران شکوفه
محالست از آن سان که در مهرگان گل
اگر با تو ای میوهٔ دل شکوفه
سرافگنده نبود چو در بوستان گل
بسی تیر طعنه ز خاری که دارد
زند بر وی از شاخ همچون کمان گل
الا ای صبا باغبان را خبر کن
ستم می کند سخت بر بلبلان گل
چو بلبل همی نالم از مهرش، آری
چنین بردهد دوستی با چنان گل
گر آن گلستان گیرد اندر کنارم
تنم را شود مغز در استخوان گل
بهشتی شمارم من آن پیرهن را
کز اندام او باشدش در میان گل
چنان می نماید ز پیراهن آن تن
{که} از شَعر نسرین و از پرنیان گل
میان من و او جدایی نشاید
که من خارم و هست آن دلستان گل
مرا گفت از بهر من گل بیاور
ادب نیست بردن سوی گلستان گل
ز دست من ار خار باشد بگیرد
نگاری که نستاند از دیگران گل
اگر چه ز شاخ درخت قریحت
بسختی برآید چو گوهر ز کان گل
چو خورشید مهرش بزد شعله، کردم
بپیرانه سر چون درخت جوان گل
چو در شعر جلوه کنم روی او را
چو نظارگی اوفتد بر کران گل
اگر چند گویی که همچون گیاهست
ز بستان طبعت بر شاعران گل
همین قوم را از طمع می نماید
ز نان دوستی تره بر روی نان گل
باغراض فاسد بود نزد مردم
گل هرکسی خار و خار کسان گل
هم از گوسپند علف جوی باشد
که قیمت ندارد بنزد شبان گل
بدین شعر دیوان من گلشنی دان
ز گرما و سرما دراو بی زیان گل
ز تری که هست از ردیفش تو گویی
برآمد چو نیلوفر از آبدان گل
مکن عیب ار چند بی عیب نبود
که جمع است با خار در یک مکان گل
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی بر جمال تو افشانده جان گل
ز روی تو بی رونق اندر جهان گل
هوش مصنوعی: ای کاش بر زیبایی تو جان گل بریزد؛ زیرا از چهرهات، گلهای جهان بیرنگ و بویند.
ز وصف تو اندر چمن داستانی
فرو خواند بلبل برافشاند جان گل
هوش مصنوعی: بلبل از زیبایی تو در گلزار داستانی را به سر نیزه آورده و جان تازهای به گلها میبخشد.
چو بلبل بنام رخت خطبه خواند
اگر همچو سوسن بیابد زبان گل
هوش مصنوعی: اگر بلبل نام تو را در نغمهاش ستایش کند، همانطور که گل سوسن زیباست، میتواند با زبان گل سخن بگوید.
ز روی تو رنگی رسیده است گل را
که اندر جهان روشناسست از آن گل
هوش مصنوعی: رنگ چهره زیبای تو، به گلها زیبایی خاصی بخشیده است، به گونهای که در دنیا هیچکس نمیتواند از آن گل خوشرنگتر وجود داشته باشد.
اگر همچو من از تو بویی بیاید
چو بلبل ز عشقت برآرد فغان گل
هوش مصنوعی: اگر کسی مثل من از عشق تو نشانهای بیابد، مانند بلبل که از عشقش ناله سر میدهد، گل هم به همین دلیل شکایت خواهد کرد.
بباد هوای تو در روضهٔ دل
درخت محبت کند هر زمان گل
هوش مصنوعی: هر وقت که یاد تو در دل من بیفتد، درخت عشق همیشه شکوفه میزند.
گر از گلشن وصل تو عاشقی را
بدست سعادت فتد ناگهان گل
هوش مصنوعی: اگر عاشقی به ناگاه به خوشبختی برسد، گلی از گلشن وصل تو به دستش خواهد رسید.
در اطوار وحدت بدو رو نماید
برنگی دگر جای دیگر همان گل
هوش مصنوعی: در حالتی که به وحدت نزدیک میشویم، زیبایی و شکوه او به ما نمایان میشود؛ اما وقتی به مکان یا حالتی دیگر برویم، آن گل و زیبایی به گونهای دیگر خود را نشان میدهد.
گرم گل فرستد ز فردوس رضوان
مرا خار تو خوشتر آید از آن گل
هوش مصنوعی: اگر گل از بهشت به من برسد، من خار تو را بیشتر از آن گل دوست دارم.
همه کس گلی دارد اندر بهاران
چو تو با منی دارم اندر خزان گل
هوش مصنوعی: هر کسی در فصل بهار گلی دارد، اما من در فصل پاییز، چون تو را دارم، گلی در دل دارم.
تو پایی بنه در چمن تا بگیرد
ز فرق سر شاخ تا فرقدان گل
هوش مصنوعی: پایت را در چمن بگذار تا از بالای سرت، شاخه گل به دست بیاوری.
گل لاله رخ روی بر خاک مالد
چو بر عارض تو کند ارغوان گل
هوش مصنوعی: گل لاله، که با زیبایی و رنگش شگفتی میآفریند، به زمین افتاده و بر روی خاک خود را میپوشاند، درست مانند رنگ ارغوانی که بر چهرهات مینشیند.
تو درخنده آیی بصد لب چو غنچه
چو بر چهرهٔ من کند زعفران گل
هوش مصنوعی: تو با لبخندت مانند غنچهای زیبا میآیی و مانند زعفرانی که بر چهرهام شکفته شده، جلوهگری میکنی.
دراین ماه کاندر زمین میدرفشد
بدان سان که استاره بر آسمان گل
هوش مصنوعی: در این ماه، مانند درخششی که ستارهای در آسمان دارد، نور و زیبایی در زمین نمایان میشود.
بپشتی آن سخت گستاخ رو شد
که خندید در روی آب روان گل
هوش مصنوعی: دخترک خود را به چالش کشید و با جرات بر روی آب روان ایستاد و در حالی که لبخند میزد، زیبایی او درخشش خاصی پیدا کرد.
ازین غم که با بلبلان سبک دل
بمیوه کند شاخ را سرگران گل
هوش مصنوعی: این غم که باعث میشود شاخ و برگ درختان به گلهای زیبا و سبکدل تبدیل شود، دل بلبلان را شاد میکند.
درون چون دل غنچه خون گشت ما را
برون آی تا چند باشد نهان گل
هوش مصنوعی: دل ما به مانند غنچهای سرشار از احساسات و آرزوهاست. به ما بگو تا چه زمانی باید این احساسات در دل پنهان بمانند، بیا و خود را نشان بده و به زندگی رنگ و بویی تازه ببخش.
چو روی تو بیند یقین دان که افتد
میان خود و رویت اندر گمان گل
هوش مصنوعی: وقتی که کسی چهره تو را میبیند، به یقین میداند که میان خودش و چهرهات یک تصویر زیبا در ذهنش شکل میگیرد.
ز بهر زمین بوس در پیش رویت
برون آورد صد لب از یک دهان گل
هوش مصنوعی: به خاطر تو و عشق تو، گلهای زیبا به صف ایستادهاند و به ویژه در جلوی تو، شبیه صد لب، از یک دهان میخواهند تا تو را تحسین کنند.
اگر خود بخاری مدد یابد از تو
برون آورد آتش از روی نان گل
هوش مصنوعی: اگر بخاری از تو کمک بگیرد، میتواند آتش را از روی نان گل بیرون بیاورد.
چو نزدیک {آتش} شوی دور نبود
که آتش شود لاله، گردد دخان گل
هوش مصنوعی: هرگاه به آتش نزدیک شوی، بعید نیست که لالهای بهوجود آید و دود آن احتمالاً گل را تحتتأثیر قرار دهد.
چو تو با منی پیش من خار گل دان
چو من بی توام نزد من خار دان گل
هوش مصنوعی: وقتی تو کنارم هستی، برای من مثل گلی با ارزش هستی، اما وقتی که دوری، برای من به مانند خاری میشوی که هیچ ارزشی ندارد.
چو در گلستان بگذری در بهاران
ایا مر ترا همچو من مهربان گل
هوش مصنوعی: وقتی در بهار به گلستان میروی، آیا تو هم مانند من به گلها محبت میکنی؟
فرود آی تا چشم بد را بسوزد
سپندی بر آن روی آتش فشان گل
هوش مصنوعی: نزدیک بیاور تا چشمهای بد با روشنایی آتش گل بسوزد و خراب شود.
گر از بهر نزهت ز باغ جمالت
برضوان دهی دسته یی در جنان گل
هوش مصنوعی: اگر بخواهی برای زیباییات، دستهگلی از باغ زیباییات به بهشت تقدیم کنی، باید از گلستان بهشتی باشد.
نه در برگ سدره بود آن لطافت
نه بر شاخ طوبی بود مثل آن گل
هوش مصنوعی: لطافت و زیبایی که در اینجا مورد اشاره قرار گرفته، نه در برگ درخت سدره و نه بر شاخ درخت طوبی وجود داشت، بلکه به نوعی خاص از گل اشاره دارد که تنها خود را نمایان میسازد.
وگرچه شب و روز بیش از ستاره
کند مرغزار فلک ضمیران گل
هوش مصنوعی: اگرچه در هر شب و روز، تعداد ستارهها از گلها در دشت آسمان بیشتر است، اما دلها و افکار انسانها به اندازه همان گلها زیبا و معنادار هستند.
جهان سربسر خرمی از تو دارد
برین هست یک شاهد از روشنان گل
هوش مصنوعی: جهان به طور کامل از خوشحالی و زیبایی تو پر شده است و در این دنیا یک گل روشن و زیبا وجود دارد که شاهد این شادی است.
چو برجیست باغ جمالت که دایم
درو می کند با شکوفه قران گل
هوش مصنوعی: باغ زیبایی تو همچون برجی است که همواره در آن با شکوفههای قرآن گل میروید.
ز خطی که نامی بود بروی از تو
چو کاغذ ز مسطر بگیرد نشان گل
هوش مصنوعی: از نوشتهای که بر روی کاغذ با نام تو وجود دارد، مانند کاغذی که نشانهای از گل را برمیدارد، فاش میشود.
شود لفظ عذب سخن در بیان تر
کند شاخ خشک قلم در بنان گل
هوش مصنوعی: سخن شیرین و دلنشین باعث میشود که قلمی که خشک و بیروح به نظر میرسد، جان بگیرد و شادابی و زیبایی خود را نشان دهد.
بحسن تو اندر بهاران شکوفه
محالست از آن سان که در مهرگان گل
هوش مصنوعی: زیبایی تو در بهار، بینظیر است و هیچگاه نمیتوان آن را با زیبایی گلها در مهرگان مقایسه کرد.
اگر با تو ای میوهٔ دل شکوفه
سرافگنده نبود چو در بوستان گل
هوش مصنوعی: اگر تو ای محبوب، در دل من وجود نداشتی، هیچ گل دیگری در باغستان نمیتوانست شکوفه کند.
بسی تیر طعنه ز خاری که دارد
زند بر وی از شاخ همچون کمان گل
هوش مصنوعی: بسیاری از تیرهای تندی که از خارها به سمت او پرتاب میشود، مانند کمانی است که از شاخ گل بیرون آمده است.
الا ای صبا باغبان را خبر کن
ستم می کند سخت بر بلبلان گل
هوش مصنوعی: ای نسیم، به باغبان بگو که بلبلان گل را به شدت مورد ستم قرار میدهد.
چو بلبل همی نالم از مهرش، آری
چنین بردهد دوستی با چنان گل
هوش مصنوعی: وقتی که من مثل بلبل برای عشق او غمگین و نالان هستم، حقیقتاً دوستی با چنین گلی میتواند اینگونه باشد.
گر آن گلستان گیرد اندر کنارم
تنم را شود مغز در استخوان گل
هوش مصنوعی: اگر آن گلستان در کنارم باشد، بدنم به مانند مغزی در استخوان گل خواهد شد.
بهشتی شمارم من آن پیرهن را
کز اندام او باشدش در میان گل
هوش مصنوعی: من آن پیراهن را دنیای بهشت میدانم که با بدن او در میان گلهاست.
چنان می نماید ز پیراهن آن تن
{که} از شَعر نسرین و از پرنیان گل
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که از پیراهن آن شخص، زیبایی و جلوهای مانند گل نسرین و پارچه نرم و لطیف پرنیان به چشم میخورد.
میان من و او جدایی نشاید
که من خارم و هست آن دلستان گل
هوش مصنوعی: بین من و او نباید فاصلهای باشد، چون من مانند یک خار هستم و او همچون گلی زیبا و دلنشین است.
مرا گفت از بهر من گل بیاور
ادب نیست بردن سوی گلستان گل
هوش مصنوعی: مرا گفتند به خاطر من گلی بیاور، ولی بیادبی است که گل را به سوی گلستان ببرم.
ز دست من ار خار باشد بگیرد
نگاری که نستاند از دیگران گل
هوش مصنوعی: اگر در دست من خار باشد، محبوبی آن را برمیدارد که از دیگران گل نمیگیرد.
اگر چه ز شاخ درخت قریحت
بسختی برآید چو گوهر ز کان گل
هوش مصنوعی: هرچند که از شاخ درخت عقل به سختی میتواند بیرون بیاید، اما مانند جواهر از دل سنگ گل، در نهایت زیبایی و ارزش خود را نشان خواهد داد.
چو خورشید مهرش بزد شعله، کردم
بپیرانه سر چون درخت جوان گل
هوش مصنوعی: وقتی محبتش مانند شعله خورشید بر افروخت، من نیز مانند درخت جوان سر به زیر و پربازو شدم.
چو در شعر جلوه کنم روی او را
چو نظارگی اوفتد بر کران گل
هوش مصنوعی: وقتی که در شعر خود زیباییاش را به نمایش بگذارم، انگار که در کنار گلها ظاهر میشود و به تماشای آن مینشینم.
اگر چند گویی که همچون گیاهست
ز بستان طبعت بر شاعران گل
هوش مصنوعی: اگر بگویی که شاعران مانند گیاهانی هستند که از باغ طبیعت تو شکوفه میزنند، در واقع به زیبایی و شکوفایی آنها اشاره میکنی.
همین قوم را از طمع می نماید
ز نان دوستی تره بر روی نان گل
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به اینکه برخی افراد با طمع و زیادهخواهی خود، حتی به زیبایی و دوستی نیز آسیب میزنند. بهعبارتی، برخی افراد به خاطر منافع شخصی، زیبایی و ارزشهای انسانی را نادیده میگیرند و تنها به فکر پر کردن شکم خود هستند.
باغراض فاسد بود نزد مردم
گل هرکسی خار و خار کسان گل
هوش مصنوعی: در نظر مردم، به دلیل خواستههای ناپسندشان، هر کس که به نظرش گل باشد، در واقع خاری است و هر کس که به دیگران آسیب بزند، به نوعی در حالی که به خود میبالد، به دیگران زیان میزند.
هم از گوسپند علف جوی باشد
که قیمت ندارد بنزد شبان گل
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که اگر چه یک گوسفند علف را به راحتی پیدا میکند، اما آن علف برای شبان ارزشی ندارد. زندگی به ما یادآوری میکند که برخی چیزها ممکن است برای یک فرد مهم و ارزشمند باشند، اما برای دیگری چیزی به حساب نیایند.
بدین شعر دیوان من گلشنی دان
ز گرما و سرما دراو بی زیان گل
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف گلشن یا باغی میپردازد که در آن گوهرها و زیباییها وجود دارد. این باغ در برابر تغییرات جوی مثل گرما و سرما آسیب ناپذیر است و به همین دلیل میتوان آن را جایی زیبا و دلنشین دانست که در هر شرایطی میتواند طراوت و شادابی خود را حفظ کند.
ز تری که هست از ردیفش تو گویی
برآمد چو نیلوفر از آبدان گل
هوش مصنوعی: از رطوبتی که در کنار این قلمه وجود دارد، احساس میشود که گویی نیلوفر از آبهای شیرین بیرون آمده است.
مکن عیب ار چند بی عیب نبود
که جمع است با خار در یک مکان گل
هوش مصنوعی: اگرچه هیچکس بینقص نیست، اما نباید عیب دیگران را بگویی؛ چون در یک باغ گل، خارها هم وجود دارند و نمیتوان فقط به گلها نگریست.