گنجور

شمارهٔ ۷۳

چو کرد نرگس مستش ز تیر مژگان تیغ
چو چشمم آب ز خون جگر خورد آن تیغ
سپر فگندم از آن دلبر کمان ابرو
که بهر کشتن من کرد تیر مژگان تیغ
ز جان نشانه کن و از نشانه ساز سپر
که تیر غمزهٔ آن ترک راست پیکان تیغ
بگرد نرگس مخمور او خدنگ مژه است
بدست ترکان تیر و بچنگ مستان تیغ
چو روی خوبش در باغ نیست خندان گل
چو خوی تیزش در جنگ نیست بران تیغ
کسی که با من شمشیر آشکار زدی
چو تیر غمزهٔ او دید کرد پنهان تیغ
بتیغم از دهن او جدا نگردد لب
وگر چو اره برآرد هزار دندان تیغ
ایا ز روی تو اسلام کرده پشت قوی
مکش چو لشکر کافر بر اهل ایمان تیغ
بحسن مملکت مصر حاصلست ترا
چو یوسف ار نزنی با عزیز ریان تیغ
میان زمره خوبان تو حجت الحقی
ز بهر منکر آن حجتست برهان تیغ
ز دست عشق تو از بس که خورده ام شمشیر،
و گرچه از کف تو در در است درمان تیغ،
چنان شدم که چو در گردن افگنم جامه
بجای من بدر آرد سر از گریبان تیغ
خط تو دیدم و از بنده دل برفت که هست
برای فتح سبا نامهٔ سلیمان تیغ
ز بهر کار تو با نفس خویش کردم صلح
بجزیه باز گرفتم ز کافرستان تیغ
که تا بطاعت و خدمت سری فرو نارد
خلیفه باز نگیرد ز اهل طغیان تیغ
میان ما و مخالف برای تو جنگ است
کشیده از دو طرف یک بیک دلیران تیغ
پی عروس خلافت که در کنار آید
میان لشکر بومسلم است و مروان تیغ
بوصل تو نرسد بنده چون رقیبانت
کشیده اند چپ و راست چون غلامان تیغ
کجا سریر بخارا رسد به ایلک خان
سبکتکین چو زند بهر آل سامان تیغ
دو چشم راست چو مردم بهم رسیدندی
ز بینی ار نبدی در میان ایشان تیغ
ز کاسه سر لشکر بریزد آب حیات
دو پادشا چو زنند از برای یک نان تیغ
برای چون تو پَری صورتی عجب نبود
که با سپاه شیاطین زنند انسان تیغ
نظر کنیم بدزدی سوی تو و ترسیم
که هست گرد تو از غیرت رقیبان تیغ
ز بیم و هیبت خنجر بمرد ناکشته
چو دزد دید که جلاد زد بسوهان تیغ
ز آفتاب جمال تو رو نگردانم
وگر ز ابر ببارد بجای باران تیغ
ز عشق گل نرود عندلیب جای دگر
وگرچه خار کشیدست در گلستان تیغ
منم قتیل تو ای جان و آن اثر دارد
غم تو در دل عاشق که در شهیدان تیغ
اگرچه حکم روانی ولی مران و مزن
بقوّتی که تو داری براین ضعیفان تیغ
که بهر حفظ ولایت دعای درویشان
چو از وزیر قلم باشد و ز سلطان تیغ
مبارزان همه بر تن زنند و این مردان
بدست صفدر همت زنند بر جان تیغ
تو آب دیدهٔ درویش را گزاف مدان
که ابر گریان دارد ز برق خندان تیغ
چو دردمند هوای توایم هر ساعت
فرو مبر بجراحات دردمندان تیغ
گرش ز سنگ بود پشت همت ایشان
فرو برد شتر کوه را بکوهان تیغ
ز جمله خلق بقیمت بهند عشاقت
کجا بود ببها همچو سوزن ارزان تیغ
بسوی روی تو از چشم ناوک اندازت
مبارزان نظر کرده اند پنهان تیغ
ز نیکوان جهان کس ترا منازع نیست
که با تو چون سپر افگنده اند خوبان تیغ
نه در مقابلهٔ رویهای خوب آید
بسان آینه گر روشنست و تابان تیغ
مقیم کوی ترا از رقیب {تو} چه غمست
که بر کسی نزند در بهشت رضوان تیغ
پی سرور دل تنگ بنده چون شادی
همی زند غم تو با سپاه احزان تیغ
ز غیر تو غم عشق تو جان و دل راهست
چو مال را قلم و ملک را نگهبان تیغ
ایا بزهد مشهر ز عشق لاف مزن
که نیست لایق آن دست سبحه گردان تیغ
ز خنجر ملک الموت بیم نیست مرا
چو در کفش نبود از فراق جانان تیغ
مرا سپاه حوادث ز پای در نارد
چو دست او نزند بر سرم ز هجران تیغ
چو عاشقی نکند سنگ به بود ز آن دل
چو دشمنی نکشد چوب به بود زآن تیغ
چو راه می نروی خرقه یی مپوش چو من
چو گردنی نزنی گرد سر مگردان تیغ
کمال نفس بعشق است مرد طالب را
چه ضبط ملک کنی چون گرفت نقصان تیغ
تمام همچو سپر چون شود کمال هلال
اگر برو نزند آفتاب رخشان تیغ
برای دوست بکش نفس را که با کافر
چو انبیا ز پی دین زند مسلمان تیغ
بهر چه دوست کند اعتراض نتوان کرد
که بر خلیفه و سلطان کشید نتوان تیغ
بگاه صلح ز ما طاعت و ز جانان حکم
بوقت حرب ز ما گردن و ازیشان تیغ
برای نان بود اندر میان شاهان جنگ
ز بهر جان نبود در میان یاران تیغ
رعیتی، مکن ای خواجه با سلاطین حرب
پیاده ای، مزن ای شاه با سواران تیغ
چو زال زر برو ایران زمین نگه می دار
چو رستم ار نزنی در بلاد توران تیغ
بعشق قمع توان کرد نفس را، که زدند
عرب بقوت دین با ملوک ساسان تیغ
کند ز هستی خود مرد را مجرد عشق
ز خوان ملک بود شاه را مگس ران تیغ
ز بهر دوست بکن صد مجاهدت با خود
برای ملک بزن همچو پادشاهان تیغ
بترس از سرت آنجا که عشق پای نهاد
بپوش جوشن آنجا که گشت عریان تیغ
چو عشق مالک امر تو شد از آن پس ملک
بده بهر که خوهی وز ملوک بستان تیغ
چو بوسعید خراسان بآل سلجق داد
نراند سلطان مسعود در خراسان تیغ
شود بخصم تو بر باد آتش افشان خاک
شود بدست تو در آب گوهرافشان تیغ
بدست همت بر صفدران جوشن پوش
چو برق از پس خفتان ابر می ران تیغ
اگرچه علمت باشد برای خرق حجب
ببایدت ز مقالات اهل عرفان تیغ
که بهر نصرت سلطان شرع در خوردست
ز سنت نبوی با لوای قرآن تیغ
ز راه راحت تن پای سعی باز گرفت
چو دست همت دل راند بر سر جان تیغ
بعمر اگر خضری از فنا همی اندیش
که مرگ تعبیه دارد در آب حیوان تیغ
بچشم تیز نظر دل بنیکوان مسپار
بمرد معرکه جویی بده نه چوپان تیغ
مدام فکر بترکیب شعر صرف مکن
بدست خویش مده بعد ازین بخصمان تیغ
زبان بخامشی اندر دهان نگه می دار
ز بند یابی امان گر کنی بزندان تیغ
بعارفان نرسد کس بشاعری هرگز
کجا رساند مریخ را بکیوان تیغ
براه عشق نشاید ز شعر کرد دلیل
بگاه حرب نزیبد ز بیل دهقان تیغ
کجا سماع کند بانگ کوس فتح و ظفر
سپهبدی که دهد در وغا بکوران تیغ
بوقت حمله سپهدار و صف شکن نشود
وگرچه برزگری یافت در بیابان تیغ
براین نهج که تویی با چنین بلاغت شعر
تو حیدری نزند با تو هر سخن دان تیغ
ز صفدران سخن پیش ازین نپندارم
که کس کشیده بود غیر تو ازین سان تیغ
سخن وران جهان گر بشعر سحر کنند
درین قصیده بیاشامدش چو ثعبان تیغ
بنزد دوست مبر شعر سیف فرغانی
بروز رزم مکش پیش پوردستان تیغ
بغیر حق نشود مشتغل بکس عارف
بجز علی نبود مفتخر ز مردان تیغ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو کرد نرگس مستش ز تیر مژگان تیغ
چو چشمم آب ز خون جگر خورد آن تیغ
هوش مصنوعی: وقتی نرگس زیبا با نگاهش مرا مجذوب کرد، چشمانش که مانند تیغ بود، دل من را جریحه‌دار کرد و اشک‌هایم مانند خون از دل زخمی‌ام ریخت.
سپر فگندم از آن دلبر کمان ابرو
که بهر کشتن من کرد تیر مژگان تیغ
هوش مصنوعی: دلبر با ابروهای کمان مانندش به من تیر می‌زند و من از آن تیرها زخم می‌زنم. سپر من دانه‌های گندم است، که نمی‌تواند در برابر این تیرها از من محافظت کند.
ز جان نشانه کن و از نشانه ساز سپر
که تیر غمزهٔ آن ترک راست پیکان تیغ
هوش مصنوعی: با دقت و توجه به نشانه‌هایی که از دل می‌آید، خود را در برابر زیبایی و جذابیت آن ترک محافظت کن، زیرا چشمان یا نگاه او به مانند تیر تیز و کشنده‌ای است که می‌تواند دل را مجروح کند.
بگرد نرگس مخمور او خدنگ مژه است
بدست ترکان تیر و بچنگ مستان تیغ
هوش مصنوعی: نرگس خواب‌آلود او ظاهر جذابی دارد که مژه‌هایش مانند تیرهایی در دستان ترک‌هاست و در دنیای عاشقان، تیغی تند و برنده به شمار می‌رود.
چو روی خوبش در باغ نیست خندان گل
چو خوی تیزش در جنگ نیست بران تیغ
هوش مصنوعی: وقتی که چهره زیبای او در باغ نیست، گلی هم نمی‌خندد. همچنین وقتی که خلق تند و تیزی از او در میدان جنگ نیست، اینکه شمشیری بران باشد هم بی‌معناست.
کسی که با من شمشیر آشکار زدی
چو تیر غمزهٔ او دید کرد پنهان تیغ
هوش مصنوعی: کسی که با من آشکارا جنگید و به من آسیب زد، وقتی تیر نگاه زیبای او را دیدم، متوجه شدم که او در واقع خنجر پنهانی به من زده است.
بتیغم از دهن او جدا نگردد لب
وگر چو اره برآرد هزار دندان تیغ
هوش مصنوعی: هرگز سخنی از دهان او بیرون نمی‌رود و اگر هم برود، مانند اره‌ای خواهد بود که هزار دندان تیز دارد.
ایا ز روی تو اسلام کرده پشت قوی
مکش چو لشکر کافر بر اهل ایمان تیغ
هوش مصنوعی: به چهرۀ تو، ای دلبر، که مایهٔ ایمان است، پشت قوی مگیر و به مانند سپاه کافر که بر مؤمنان می‌تازد، تیغ نکش.
بحسن مملکت مصر حاصلست ترا
چو یوسف ار نزنی با عزیز ریان تیغ
هوش مصنوعی: اگر به خوبی در کشور مصر عمل کنی، به مانند یوسف خواهی شد، اما اگر به عزیز مصر آسیب برسانی، عاقبت خوبی نخواهی داشت.
میان زمره خوبان تو حجت الحقی
ز بهر منکر آن حجتست برهان تیغ
هوش مصنوعی: در جمع نیکان، تو دلیل و نشانه‌ای هستی برای کسانی که انکار می‌کنند. این دلیل، مانند تیری برنده است.
ز دست عشق تو از بس که خورده ام شمشیر،
و گرچه از کف تو در در است درمان تیغ،
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو آنقدر زخم خورده‌ام که مانند شمشیر به قلبم نشسته است، اما با این حال، حتی اگر از دست تو درمانی برای این درد نیست، باز هم نمی‌توانم از تو دور شوم.
چنان شدم که چو در گردن افگنم جامه
بجای من بدر آرد سر از گریبان تیغ
هوش مصنوعی: من به گونه‌ای شده‌ام که اگر جامه‌ام را در گردنم بیفکنند، جای من تیغی بالای سرم خواهد بود که از گریبان بیرون می‌آید.
خط تو دیدم و از بنده دل برفت که هست
برای فتح سبا نامهٔ سلیمان تیغ
هوش مصنوعی: وقتی نامه‌ات را دیدم، دلم به شدت شاد شد چون به یاد نامه‌ی سلیمان افتادم که برای فتح سبا نوشته شده بود.
ز بهر کار تو با نفس خویش کردم صلح
بجزیه باز گرفتم ز کافرستان تیغ
هوش مصنوعی: برای انجام کار تو، با نفس خود صلح کردم و از سرزمین کافران شمشیر را پس گرفتم.
که تا بطاعت و خدمت سری فرو نارد
خلیفه باز نگیرد ز اهل طغیان تیغ
هوش مصنوعی: تا زمانی که خلیفه در خدمت و اطاعت باشد، شمشیرش از سر اهل طغیان برنخواهد داشت.
میان ما و مخالف برای تو جنگ است
کشیده از دو طرف یک بیک دلیران تیغ
هوش مصنوعی: بین ما و کسانی که مخالف ما هستند، جنگی در حال انجام است. از طرفین، شمشیر دلیران برای تو آماده و کشیده شده است.
پی عروس خلافت که در کنار آید
میان لشکر بومسلم است و مروان تیغ
هوش مصنوعی: در جستجوی عروس خلافت، در حالی که در میانه لشکر، بومسلم و مروان با شمشیر در حال نبرد هستند.
بوصل تو نرسد بنده چون رقیبانت
کشیده اند چپ و راست چون غلامان تیغ
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که بنده (شاعر) به تو دسترسی ندارد، زیرا رقیبانت به طرز نامهربانی و با قدرت در تلاشند و مانند غلامانی که شمشیر به دست دارند، در اطراف تو در حال رقابت و مبارزه هستند.
کجا سریر بخارا رسد به ایلک خان
سبکتکین چو زند بهر آل سامان تیغ
هوش مصنوعی: کجا تخت و تاج بخارا به ایلک خان سبکتکین برسد، زمانی که قوم سامان در میدان جنگ شمشیر می‌زنند.
دو چشم راست چو مردم بهم رسیدندی
ز بینی ار نبدی در میان ایشان تیغ
هوش مصنوعی: وقتی دو چشم راست مانند مردم به یکدیگر می‌رسند، اگر تیغی در میان آن‌ها نباشد، از بینی نمی‌افتند.
ز کاسه سر لشکر بریزد آب حیات
دو پادشا چو زنند از برای یک نان تیغ
هوش مصنوعی: اگر از سر لشگر آب حیات بریزد و دو پادشاه برای یک نان شمشیر بزنند، نشان‌دهنده‌ی این است که در دنیا برای دست‌یابی به چیزهای ناچیز، حتی بزرگترین و مهم‌ترین افراد هم حاضر به جنگیدن و مبارزه هستند.
برای چون تو پَری صورتی عجب نبود
که با سپاه شیاطین زنند انسان تیغ
هوش مصنوعی: برای کسی مانند تو که زیبایی‌اش همچون پری است، عجیب نیست که با لشکر شیاطین، انسان را مورد حمله قرار دهد.
نظر کنیم بدزدی سوی تو و ترسیم
که هست گرد تو از غیرت رقیبان تیغ
هوش مصنوعی: بیایید دربارهٔ خوب بودن و زیبایی‌های تو صحبت کنیم، و در این میان، بگوییم که به خاطر حسادت رقیبان، اطرافت را محافظت می‌کنند و مانند تیغ تیز هستند.
ز بیم و هیبت خنجر بمرد ناکشته
چو دزد دید که جلاد زد بسوهان تیغ
هوش مصنوعی: از ترس و هیبت خنجر، مردی که هنوز کشته نشده بود، وقتی دزدی را دید که جلاد مشغول تیز کردن تیغ است، به خود لرزید.
ز آفتاب جمال تو رو نگردانم
وگر ز ابر ببارد بجای باران تیغ
هوش مصنوعی: هرگز از زیبایی تو دور نمی‌شوم، حتی اگر به جای باران، تیغ از آسمان فرو بریزد.
ز عشق گل نرود عندلیب جای دگر
وگرچه خار کشیدست در گلستان تیغ
هوش مصنوعی: عاشق همیشه در باغ دلخواه خود باقی می‌ماند، حتی اگر در آن جا با مشکلات و چالش‌هایی مواجه شود.
منم قتیل تو ای جان و آن اثر دارد
غم تو در دل عاشق که در شهیدان تیغ
هوش مصنوعی: من به خاطر تو جان باخته‌ام و غم تو در دل عاشق اثر عمیقی دارد، مثل زخمی که بر دل شهیدان باقی می‌ماند.
اگرچه حکم روانی ولی مران و مزن
بقوّتی که تو داری براین ضعیفان تیغ
هوش مصنوعی: باوجود اینکه تو قدرت و نفوذی داری، اما از این قدرت خود بر روی ضعیفان استفاده نکن و به آنها آسیب نزن.
که بهر حفظ ولایت دعای درویشان
چو از وزیر قلم باشد و ز سلطان تیغ
هوش مصنوعی: برای حفظ و نگهداری کشور، دعای درویشان موثرتر است از آنکه قلم وزارت در دست داشته باشد یا اینکه شمشیر سلطانی دست بگیرد.
مبارزان همه بر تن زنند و این مردان
بدست صفدر همت زنند بر جان تیغ
هوش مصنوعی: مبارزان لباس جنگی به تن می‌کنند و این مردان با شجاعت و اراده، جان خود را در معرض خطر قرار می‌دهند.
تو آب دیدهٔ درویش را گزاف مدان
که ابر گریان دارد ز برق خندان تیغ
هوش مصنوعی: به سادگی نگو که درویش مهم نیست و او را سرزنش نکن. زیرا او نیز مانند ابر در حال بارش، می‌تواند از سرخوشی‌اش ناگهان دچار درد و اندوه شود.
چو دردمند هوای توایم هر ساعت
فرو مبر بجراحات دردمندان تیغ
هوش مصنوعی: من در هر لحظه مشتاق تو هستم، پس با تندخویی و تیزی زبان خود بر زخم‌های دردمندان چنگ نزن.
گرش ز سنگ بود پشت همت ایشان
فرو برد شتر کوه را بکوهان تیغ
هوش مصنوعی: اگر پشت‌کار و همت آنها از سنگ هم باشد، شتر کوه را به کوه می‌برد و می‌تواند از تیغ عبور کند.
ز جمله خلق بقیمت بهند عشاقت
کجا بود ببها همچو سوزن ارزان تیغ
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که از میان تمام خلقت، قیمت عشق تو به چه میزان است؟ ارزش آن چقدر است وقتی که مانند یک سوزن، ارزان به نظر می‌رسد، مانند تیری که به راحتی در دسترس است.
بسوی روی تو از چشم ناوک اندازت
مبارزان نظر کرده اند پنهان تیغ
هوش مصنوعی: به سمت چهره‌ات، چشم‌های جنگجویان که از تیرکمان تو نشانه می‌گیرند، پنهانی مانند تیغی تیز ناظر هستند.
ز نیکوان جهان کس ترا منازع نیست
که با تو چون سپر افگنده اند خوبان تیغ
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در جهان نمی‌تواند با تو رقابت کند، چون خوبان به مانند سپری در برابر تیغ‌ها به تو پناه داده‌اند.
نه در مقابلهٔ رویهای خوب آید
بسان آینه گر روشنست و تابان تیغ
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که در برابر چهره‌های زیبا، تیغی که درخشان و تابان است، مانند آینه عمل می‌کند. به این معناست که زیبایی و درخشش چهره‌ی خوب، می‌تواند تأثیری بسیار قوی و جذاب داشته باشد و به نوعی بازتابی از زیبایی است.
مقیم کوی ترا از رقیب {تو} چه غمست
که بر کسی نزند در بهشت رضوان تیغ
هوش مصنوعی: در محل سکونت تو، نگران رقیب نباش، چرا که تیغ دشمن در بهشت رضوان بر کسی نخواهد خورد.
پی سرور دل تنگ بنده چون شادی
همی زند غم تو با سپاه احزان تیغ
هوش مصنوعی: دل بی‌قرار من پی شادی سرورم است، اما غم تو با لشکری از اندوه مانند شمشیری در قلب من فرود می‌آید.
ز غیر تو غم عشق تو جان و دل راهست
چو مال را قلم و ملک را نگهبان تیغ
هوش مصنوعی: غم عشق تو برای جان و دل من همچون نگهبان شمشیری است که از مال و ملک حفاظت می‌کند.
ایا بزهد مشهر ز عشق لاف مزن
که نیست لایق آن دست سبحه گردان تیغ
هوش مصنوعی: ای کافر در عشق مشهر، دروغ نگو که تو لایق آن نیستی که با دست سبحه به گردن تیغ بریزی.
ز خنجر ملک الموت بیم نیست مرا
چو در کفش نبود از فراق جانان تیغ
هوش مصنوعی: من از خنجر ملک الموت (فرشته مرگ) نگران نیستم، چون اگر از جدایی محبوبم به دور باشم، هیچ ترسی از مرگ ندارم.
مرا سپاه حوادث ز پای در نارد
چو دست او نزند بر سرم ز هجران تیغ
هوش مصنوعی: حوادث و سختی‌هایی که بر من می‌گذرد، مانند نیرویی هستند که نمی‌گذارند به پا برخیزم، و اگر چه به خاطر دوری از محبوب، درد و رنج می‌کشم، این مصیبت‌ها نیز بر من اثر می‌گذارند.
چو عاشقی نکند سنگ به بود ز آن دل
چو دشمنی نکشد چوب به بود زآن تیغ
هوش مصنوعی: وقتی عاشق هستی، سنگی نمی‌تواند به قلبت آسیب بزند، و اگر دشمنی هم تو را آزار نرساند، چرا که تیغی نمی‌تواند به تو صدمه بزند.
چو راه می نروی خرقه یی مپوش چو من
چو گردنی نزنی گرد سر مگردان تیغ
هوش مصنوعی: اگر راهی برای سفر به کمال نمی‌روی، دیگر لباس زهد به تن نکن. مانند من، که اگر نمی‌خواهی گردن بگذاری و از خود گذشتگی کنی، نباید به دور خود بچرخی و در تکاپو باشی.
کمال نفس بعشق است مرد طالب را
چه ضبط ملک کنی چون گرفت نقصان تیغ
هوش مصنوعی: انسان کامل به عشق وابسته است. مردی که به دنبال کمال است، در واقع چه فایده‌ای دارد که بخواهد حکومت و قدرت را کنترل کند وقتی که نقص و کمبود در وجود خود را حس می‌کند؟
تمام همچو سپر چون شود کمال هلال
اگر برو نزند آفتاب رخشان تیغ
هوش مصنوعی: زمانی که هلال کامل به شکل سپر درآید، اگر خورشید بر آن بتابد، مانند تیغ تابناک و درخشان خواهد شد.
برای دوست بکش نفس را که با کافر
چو انبیا ز پی دین زند مسلمان تیغ
هوش مصنوعی: برای برقراری دوستی و حفظ آن، باید تلاش کرد و نفس خود را کمتر دخالت داد. حتی اگر کسی با عقاید مخالف خود مواجه شود، باید با اعتقاد و ایمان محکم به اصول خود، از ارزش‌ها و اصولی که به آن‌ها باور دارید، دفاع کنید.
بهر چه دوست کند اعتراض نتوان کرد
که بر خلیفه و سلطان کشید نتوان تیغ
هوش مصنوعی: هر چه محبوب و معشوق انجام دهد، نمی‌توان به آن اعتراض کرد؛ زیرا نمی‌توان به خلیفه و سلطان نیز اعتراض کرد و تندی و خشونت به کار برد.
بگاه صلح ز ما طاعت و ز جانان حکم
بوقت حرب ز ما گردن و ازیشان تیغ
هوش مصنوعی: در زمان صلح، ما اطاعت می‌کنیم و دستورات جانان را اجرا می‌کنیم، اما در زمان جنگ، ما آماده‌ایم که جان خود را فدای او کنیم و در مقابل دشمن با شمشیر بایستیم.
برای نان بود اندر میان شاهان جنگ
ز بهر جان نبود در میان یاران تیغ
هوش مصنوعی: در زمان جنگ میان پادشاهان، انگیزه اصلی بر سر نان و معیشت بود و نه برای دفاع از جان یا دوستی میانیاران. جنگ به خاطر حیات و زندگی بود، نه به دلایل دیگر.
رعیتی، مکن ای خواجه با سلاطین حرب
پیاده ای، مزن ای شاه با سواران تیغ
هوش مصنوعی: ای خواجه، تو رعیت را آزار نده و با سلاطین در جنگ نکن. ای شاه، با سواران تیغ نزن. در اینجا به احساس ناپایداری و نابه‌سامانی در روابط اجتماعی اشاره شده است که ممکن است بر اثر اختلافات قدرت و درگیری‌ها به وجود آید.
چو زال زر برو ایران زمین نگه می دار
چو رستم ار نزنی در بلاد توران تیغ
هوش مصنوعی: به زال زر، در ایران زمین توجه کن و او را مورد حمایت قرار ده، چون اگر رستم هم در سرزمین توران شمشیر نزند، این ویژگی را باید داشته باشی.
بعشق قمع توان کرد نفس را، که زدند
عرب بقوت دین با ملوک ساسان تیغ
هوش مصنوعی: عشق می‌تواند نفس و خواسته‌های انسان را تحت کنترل درآورد، زیرا همانطور که عرب‌ها با قدرت ایمانشان در برابر پادشاهان ساسانی ایستادند و آن‌ها را شکست دادند.
کند ز هستی خود مرد را مجرد عشق
ز خوان ملک بود شاه را مگس ران تیغ
هوش مصنوعی: عشق، مرد را از وجود خود جدا می‌کند و او را به درجه‌ای می‌رساند که مثل شاه در میان جمعیت، از اهمیت و مقام بالایی برخوردار می‌شود، اما در عین حال مانند مگسی که از تیغ می‌گذرد، ممکن است دچار خطر و آسیب هم باشد.
ز بهر دوست بکن صد مجاهدت با خود
برای ملک بزن همچو پادشاهان تیغ
هوش مصنوعی: برای دوستت، تلاش زیادی را با خودت انجام بده و به خاطر سرزمینت، همچون پادشاهان، با تمام قدرت بجنگ.
بترس از سرت آنجا که عشق پای نهاد
بپوش جوشن آنجا که گشت عریان تیغ
هوش مصنوعی: در زمانی که عشق به سراغت می‌آید، باید از خودت مراقبت کنی و آمادگی داشته باشی. وقتی عشق به سراغت می‌آید، ممکن است احساسات و دردسرهایی را به همراه داشته باشد که نیاز به حفاظت دارد. در چنین لحظاتی، باید خود را در برابر چالش‌های ناشی از عشق آماده کنی.
چو عشق مالک امر تو شد از آن پس ملک
بده بهر که خوهی وز ملوک بستان تیغ
هوش مصنوعی: وقتی که عشق بر اراده و سرنوشت تو مسلط شد، از آن moment می‌توانی از دنیا هر چیزی که بخواهی بگیری و حتی به قدرت‌ها و پادشاهان نیز چالش بکشی.
چو بوسعید خراسان بآل سلجق داد
نراند سلطان مسعود در خراسان تیغ
هوش مصنوعی: وقتی بوسعید خراسان به آل سلجوق اشاره کرد، سلطان مسعود در خراسان با شمشیر مبارزه نکرد.
شود بخصم تو بر باد آتش افشان خاک
شود بدست تو در آب گوهرافشان تیغ
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن تو به باد می‌رود و آتش شعله‌ور می‌شود، خاک به وسیله‌ی تو در آب تبدیل به گوهری درخشان و باارزش می‌شود.
بدست همت بر صفدران جوشن پوش
چو برق از پس خفتان ابر می ران تیغ
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده، در برابر مردان دلاور و شجاع مانند جنگجویی با زره ظاهر می‌شوی، چنان که نور سلاح‌ات از پس ابرها می‌درخشد و برق می‌زند.
اگرچه علمت باشد برای خرق حجب
ببایدت ز مقالات اهل عرفان تیغ
هوش مصنوعی: اگرچه تو دارای دانش و آگاهی هستی، اما برای کنار زدن پرده‌ها و رسیدن به حقایق عمیق‌تر، نیاز داری که از آموزش‌های عارفان بهره‌گیری و به آن‌ها تسلط پیدا کنی.
که بهر نصرت سلطان شرع در خوردست
ز سنت نبوی با لوای قرآن تیغ
هوش مصنوعی: برای حمایت از سلطان و در پی پیروزی او، باید از سنت‌های پیامبر پیروی کرد و با پرچم قرآن آماده جنگ شد.
ز راه راحت تن پای سعی باز گرفت
چو دست همت دل راند بر سر جان تیغ
هوش مصنوعی: از مسیر آسودگی بدن، تلاش را کنار گذاشت. همچنان که اراده و همت، جان را به مبارزه می‌کشاند و به او زور می‌دهد.
بعمر اگر خضری از فنا همی اندیش
که مرگ تعبیه دارد در آب حیوان تیغ
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند خضر، که نماد زندگی جاودان است، به فنا و زوال بیندیشد، باید بداند که مرگ همواره در گوشه‌ای از زندگی‌اش کمین کرده است، حتی در آب حیات.
بچشم تیز نظر دل بنیکوان مسپار
بمرد معرکه جویی بده نه چوپان تیغ
هوش مصنوعی: با دقت به دل نکوش که به خوبی‌ها دلبسته است؛ کسی که در میدان جنگ مهارت دارد، به سرکشی نپرداز، بلکه مانند چوپانی با تیغی عمل کن.
مدام فکر بترکیب شعر صرف مکن
بدست خویش مده بعد ازین بخصمان تیغ
هوش مصنوعی: مدام درگیر نگرانی درباره نظم و ترتیب شعر نباش. هیچگاه بعد از این، نیازی به تکیه بر دشمنان و کارهای ایذایی آنها نخواهی داشت.
زبان بخامشی اندر دهان نگه می دار
ز بند یابی امان گر کنی بزندان تیغ
هوش مصنوعی: زبانت را در دهانت نگه‌دار تا گرفتار نشوی. اگر به‌زبان بیاوری، ممکن است به تیغ و زندان مواجه شوی.
بعارفان نرسد کس بشاعری هرگز
کجا رساند مریخ را بکیوان تیغ
هوش مصنوعی: هیچ کس به مرتبه شاعری عارفان نمی‌رسد، مانند این است که کسی بخواهد مریخ را با تیغی به کیوان برساند.
براه عشق نشاید ز شعر کرد دلیل
بگاه حرب نزیبد ز بیل دهقان تیغ
هوش مصنوعی: عشق را نباید به شعر و کلام محدود کرد، چرا که در میدان جنگ، سلاح و زور خیش کارساز نیست.
کجا سماع کند بانگ کوس فتح و ظفر
سپهبدی که دهد در وغا بکوران تیغ
هوش مصنوعی: کجا می‌توان صدای طبل پیروزی و موفقیت را شنید، در حالی که فرمانده‌ای در میدان جنگ به کسانی که نمی‌بینند، شمشیر می‌زند؟
بوقت حمله سپهدار و صف شکن نشود
وگرچه برزگری یافت در بیابان تیغ
هوش مصنوعی: در زمان جنگ، اگر فرمانده و رزمنده‌ها حضور نداشته باشند، حتی یک کشاورز که در بیابان شمشیری پیدا کند، نمی‌تواند به تنهایی با دشمن مقابله کند.
براین نهج که تویی با چنین بلاغت شعر
تو حیدری نزند با تو هر سخن دان تیغ
هوش مصنوعی: با این سخن که تو با این بلاغت و فصاحت حرف می‌زنی، هیچ انسانی با آگاهی و دانایی نمی‌تواند در برابر تو صحبت کند.
ز صفدران سخن پیش ازین نپندارم
که کس کشیده بود غیر تو ازین سان تیغ
هوش مصنوعی: از دل شکستگان نمی‌توانم بگویم که کسی غیر از تو، این‌گونه شمشیر را به دست گرفته باشد.
سخن وران جهان گر بشعر سحر کنند
درین قصیده بیاشامدش چو ثعبان تیغ
هوش مصنوعی: اگر سخنوران عالم به شعر و جذبه سخن بپردازند، در این شعر، سخن به قدری تأثیرگذار است که مانند مار تیغ‌دار از آن خوشحال و مسحور می‌شود.
بنزد دوست مبر شعر سیف فرغانی
بروز رزم مکش پیش پوردستان تیغ
هوش مصنوعی: به نزد دوست، شعر سیف فرغانی را نبر و در روز جنگ، تیغ را به سوی پوردستان نکش.
بغیر حق نشود مشتغل بکس عارف
بجز علی نبود مفتخر ز مردان تیغ
هوش مصنوعی: فقط حق است که انسان را مشغول کند، و جز علی (ع) هیچ کس دیگری از مردان جنگجوی شجاع نیست که شایسته تعظیم و احترام باشد.