شمارهٔ ۵۹
ایا قطرهٔ جانت از بحر نور
چو عیسی مجرد چو یحیی حصور
بدنیا مقید مکن جان پاک
بحّنی ملّوث مکن دست حور
بعشق اندرین ظلمت آباد کون
ببین ره که عشق است مصباح نور
بنزد من ارواح بی عشق هست
همه مرده و کالبدها قبور
چو زنده نگردند اینجا بعشق
همان مرده خیزند روز نشور
چو عشقت بتیغ محبت بکشت
همو زنده گرداندت بی قصور
بصور ارچه خلقی بمیرند لیک
دگر ره کند زنده شان نفخ صور
چو با عشق میری ازین زندگی
ترا ماتم خویشتن هست سور
دم از عشق جانان زند جان پاک
که فخر از تجلی کند کوه طور
ز معشوق اگر دور باشی منال
که در عشق دوری نیارد فتور
شعاعش بتو می رسد دم بدم
وگر چند خورشید هست از تو دور
چو چشم تو از عشق آبی نریخت
چنین چشم را خاک شاید ذرور
ندارد خرد قوت کار عشق
نیارند تاب تجلی صخور
پس پشت کردی جحیم و صراط
چو از هستی خویش کردی عبور
وراین ره نرفتی برین ره نشین
که بی آب را خاک باشد طهور
محب را مدان چون من و تو حریص
ملک را مخوان همچو انسان کفور
نخوردست زاهد دمی خمر عشق
از آنست مست از شراب غرور
گرت نیست از شرع عشق آگهی
بر اسرار شعرم نیابی شعور
وگر پاک داری درون چون صدف
چه درها بدست آوری زین بحور
تویی ابر در پیش خورشید خویش
چو خود را توانی ز خود کرد دور
شوی بر زمین آسمانی چنان
که آن ماه را از تو باشد ظهور
چو عاشق غزل گوید از درد دل
تو دم درکش ای خواجه زین قول زور
که زردشت پنهان کند زند خویش
بجایی که داود خواند زبور
غم سیف فرغانی از درد دل
که او بسط دل کرد و شرح صدور
بنزد کسانی که این غم خورند
مزیت بود حزن را بر سرور
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایا قطرهٔ جانت از بحر نور
چو عیسی مجرد چو یحیی حصور
هوش مصنوعی: آیا قطرهٔ وجودت از دریا نورانی است، همچون عیسی که از دنیای مادی جداست و مثل یحیی که در حالت خلوص و طهارت به سر میبرد؟
بدنیا مقید مکن جان پاک
بحّنی ملّوث مکن دست حور
هوش مصنوعی: به دنیا وابسته نکن روح پاکت را؛ وجودت را آلوده نکن با چیزهای ناپاک.
بعشق اندرین ظلمت آباد کون
ببین ره که عشق است مصباح نور
هوش مصنوعی: در دل این تاریکی، عشق مانند نوری است که راه را روشن میکند. عشق را دنبال کن تا به روشنی و آبادانی برسی.
بنزد من ارواح بی عشق هست
همه مرده و کالبدها قبور
هوش مصنوعی: در نزد من، افرادی که عاشق نیستند، مانند مردگان به نظر میرسند و بدنشان نیز مانند قبری خالی است.
چو زنده نگردند اینجا بعشق
همان مرده خیزند روز نشور
هوش مصنوعی: وقتی که انسانها به عشق بیدار نشوند، در روز قیامت (نشور) دوباره از خواب برمیخیزند و به زندگی بازمیگردند.
چو عشقت بتیغ محبت بکشت
همو زنده گرداندت بی قصور
هوش مصنوعی: عشق تو همانند شمشیر محبت است که به خاطر او انسان را میکشد و سپس بدون هیچ گناهی او را دوباره زنده میکند.
بصور ارچه خلقی بمیرند لیک
دگر ره کند زنده شان نفخ صور
هوش مصنوعی: هرچند که انسانها درگذشته و میمیرند، اما دوباره زندگیشان از طریق دمیدن روح الهی به آنها به جریان خواهد افتاد.
چو با عشق میری ازین زندگی
ترا ماتم خویشتن هست سور
هوش مصنوعی: وقتی که با عشق به زندگی ادامه میدهی، خودت را در غم و اندوه عمیق احساس میکنی و این غم بر زندگیات سایه میاندازد.
دم از عشق جانان زند جان پاک
که فخر از تجلی کند کوه طور
هوش مصنوعی: عشق به محبوب باید به قدری عمیق باشد که روح پاک آدمی را به تحرک وادارد، به طوری که این عشق بتواند درخششی شبیه به تجلی کوه طور باشد.
ز معشوق اگر دور باشی منال
که در عشق دوری نیارد فتور
هوش مصنوعی: اگر از معشوق خود دور هستی، ناامید نباش، زیرا در عشق، فاصله نمیتواند باعث کمخونی یا ضعف شود.
شعاعش بتو می رسد دم بدم
وگر چند خورشید هست از تو دور
هوش مصنوعی: پرتو نورش به تو به طور مداوم میرسد، هرچند که خورشیدهای زیادی از تو دور هستند.
چو چشم تو از عشق آبی نریخت
چنین چشم را خاک شاید ذرور
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو از عشق اشک نریزد، شاید این چشمان من هم به خاک بروند.
ندارد خرد قوت کار عشق
نیارند تاب تجلی صخور
هوش مصنوعی: عقل و خرد از عهدهی کار عشق برنمیآیند و تاب تحمل جلوههای زیبایی محبوب را ندارند.
پس پشت کردی جحیم و صراط
چو از هستی خویش کردی عبور
هوش مصنوعی: وقتی از وجود خود گذشتی و به سوی حقیقت رفتی، دیگر به جهنم و مسیر سخت پشت کردی.
وراین ره نرفتی برین ره نشین
که بی آب را خاک باشد طهور
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر قدم نگذاشتی، در این جا نمان. چون خاکی که آب ندارد، پاکی و طهارتی نخواهد داشت.
محب را مدان چون من و تو حریص
ملک را مخوان همچو انسان کفور
هوش مصنوعی: محبت را مانند ما که به دنیا چشم داریم، در نظر نداشته باش و مانند انسانهای ناسپاس، به دنبال نعمتهای دنیوی نباش.
نخوردست زاهد دمی خمر عشق
از آنست مست از شراب غرور
هوش مصنوعی: زاهد هرگز طعم عشق را نچشیده، به همین دلیل هم دچار غرور شده و از حقیقت مست نیست.
گرت نیست از شرع عشق آگهی
بر اسرار شعرم نیابی شعور
هوش مصنوعی: اگر از قواعد و اصول عشق آگاهی نداشته باشی، به عمق و رازهای شعر من نخواهی رسید و نتوانی درک کنی.
وگر پاک داری درون چون صدف
چه درها بدست آوری زین بحور
هوش مصنوعی: اگر درون خود را مانند صدف پاک نگهداری، چه چیزهای با ارزشی از دریاها به دست خواهی آورد.
تویی ابر در پیش خورشید خویش
چو خود را توانی ز خود کرد دور
هوش مصنوعی: تو مانند ابری هستی که در برابر خورشید خود قرار دارد، اگر بتوانی از خودت فاصله بگیری.
شوی بر زمین آسمانی چنان
که آن ماه را از تو باشد ظهور
هوش مصنوعی: به قدری درخشان و برجستهشو که مانند ماه در آسمان نمایان شوی و نور خود را بر عالم بپاشی.
چو عاشق غزل گوید از درد دل
تو دم درکش ای خواجه زین قول زور
هوش مصنوعی: زمانی که عاشق از درد دلش سخن میگوید، ای آقا، به سخن او گوش کن و از این حرفهای سخت دوری کن.
که زردشت پنهان کند زند خویش
بجایی که داود خواند زبور
هوش مصنوعی: زردشت کتابش را مخفی نگه دارد در جایی که داود کتابش را میخواند.
غم سیف فرغانی از درد دل
که او بسط دل کرد و شرح صدور
هوش مصنوعی: غم سیف فرغانی به خاطر درد دل اوست که باعث شد احساساتش را باز کند و از درونش بگوید.
بنزد کسانی که این غم خورند
مزیت بود حزن را بر سرور
هوش مصنوعی: برای افرادی که غم را تجربه میکنند، احساس ناراحتی و اندوه بر شادی و خوشحالی برتری دارد.