شمارهٔ ۵۷
عشق تمکین بود بتمکین در
دم تمکین مزن بتلوین در
چون ز ادراک خود حقیقت عشق
بست بر دیدهٔ جهان بین در
بنگر امروز تا چه شور و شرست
از مجازش بویس ورامین در
گر بخواهد عروس عشق ترا
در جهانت رود بکابین در
ترک ملک کیان بباید گفت
خسروان را بعشق شیرین در
هست بیرون ز هفت بام فلک
خانه عشق را نخستین در
تا ترا خانه زیر این بام است
نگشایند بر دلت این در
مطلب عشق را ز عقل که نیست
معنی فاتحه بآمین در
حق شناسی ز فلسفه مشناس
دانهٔ دُر مجو بسرگین در
ای تو در زیر جامهٔ مردان
چون نجاست بجام زرین در
رو که هستی تو اندرین خرقه
همچو کردی بشعر پشمین در
بودی آیینهٔ جمال آله
زنگ خوردی بجای تمکین در
چشمهٔ خضر بوذی از پاکی
تیره گشتی بحوض خاکین در
عشق ورزی و دوست داری جان
کفر بی شک خلل بود دین در
بت پرستی همی بکعبه درون
زند خوانی همی بیاسین در
هستی تو و عشق هر دو بهم
الموتی بود بقزوین در
عقل را کوست در ولایت خود
شهسواری بخانه زین در
زالکی دان بدست رستم عشق
روبهی دان بچنگ گرگین در
ای ز هر ره بحضرت تو دری
با تو باز آیم از کدامین در
دل ز خود بر گرفتم و بتو داد
زدم آتش بجان غمگین در
تا چو پشت زمین معرکه شد
روی زردم باشک رنگین در
مردم دیده رگ گشودستند
راست گویی بچشم خونین در
حسن چون جلوه کرد از رویی
خویشتن را بزلف مشکین در
بهر فردای خویش عاشق دید
روی محنت بخواب دوشین در
گل چو بنمود روی گو بلبل
خواب را خار نه ببالین در
مثل ما و تو و قصهٔ عشق
بشنو و باز کن ز تحسین در
ذکر فرعون دان بطاها در
قصهٔ مور دان بطاسین در
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق تمکین بود بتمکین در
دم تمکین مزن بتلوین در
هوش مصنوعی: عشق به معنای تسلیم و فرمانبری است، پس در لحظهی تسلیم شدن، توجهی به تغییرات و آرایشهای ظاهری نداشته باش.
چون ز ادراک خود حقیقت عشق
بست بر دیدهٔ جهان بین در
هوش مصنوعی: وقتی که درک انسان از حقیقت عشق بر دیدگانش باز شود، جهان را با نگاهی جدید و عمیقتر میبیند.
بنگر امروز تا چه شور و شرست
از مجازش بویس ورامین در
هوش مصنوعی: امروز را تماشا کن که چه حال و هوای شوق و هیجانی دارد و بوی ورامین را در فضای مجازی استشمام کن.
گر بخواهد عروس عشق ترا
در جهانت رود بکابین در
هوش مصنوعی: اگر عشق تو را بخواهد، عروس زیبایی که در جهان توست، به سوی تو خواهد آمد.
ترک ملک کیان بباید گفت
خسروان را بعشق شیرین در
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن زمین و سلطنت، باید به شاهان گفت که عشق شیرین را در دل داشته باشند.
هست بیرون ز هفت بام فلک
خانه عشق را نخستین در
هوش مصنوعی: در بالای هفت آسمان، دروازهای وجود دارد که به خانه عشق راه میبرد و این دروازه نخستین است.
تا ترا خانه زیر این بام است
نگشایند بر دلت این در
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در این خانه زیر این سقف هستی، در قلبت را به روی کسی باز نمیکنند.
مطلب عشق را ز عقل که نیست
معنی فاتحه بآمین در
هوش مصنوعی: موضوع عشق را از عقل نمیتوان فهمید؛ زیرا عقل قادر به درک عمق و معنای واقعی عشق نیست.
حق شناسی ز فلسفه مشناس
دانهٔ دُر مجو بسرگین در
هوش مصنوعی: حق شناسی را به فلسفه و دانش وابسته نکن و به دنبال ارزشهای واقعی مانند مروارید نرو، زیرا ممکن است در میان زبالهها و چیزهای بیارزش گم شود.
ای تو در زیر جامهٔ مردان
چون نجاست بجام زرین در
هوش مصنوعی: ای تو که در زیر پوشش مردان به مانند کثافت در جام زرین هستی،
رو که هستی تو اندرین خرقه
همچو کردی بشعر پشمین در
هوش مصنوعی: تو که در این لباس تاریک و زبر همچون لباس پشمی کردی، هستی.
بودی آیینهٔ جمال آله
زنگ خوردی بجای تمکین در
هوش مصنوعی: شما مانند آینهای بودید که زیبایی الهی را نشان میدهد، اما حالا زنگ خوردهاید و در مقابل زیبایی از خود اطاعت نمیکنید.
چشمهٔ خضر بوذی از پاکی
تیره گشتی بحوض خاکین در
هوش مصنوعی: چشمهٔ خضر به خاطر پاکیاش، در حوضی از خاک و گل تیره و کدر شد.
عشق ورزی و دوست داری جان
کفر بی شک خلل بود دین در
هوش مصنوعی: عشق و محبت ورزیدن به دیگران به یقین با دین و ایمان در تعارض نیست.
بت پرستی همی بکعبه درون
زند خوانی همی بیاسین در
هوش مصنوعی: سجده کردن در کعبه برای بت پرستی، همچون خواندن نماز در مکان مقدس است؛ در واقع، زمانی که در کعبه هستی، نیت و عمل تو باید خالص باشد.
هستی تو و عشق هر دو بهم
الموتی بود بقزوین در
هوش مصنوعی: موجودیت تو و عشق هر دو مانند مرگ در هم تنیده شدهاند.
عقل را کوست در ولایت خود
شهسواری بخانه زین در
هوش مصنوعی: عقل را کجا باید جست؟ در سرزمین خود، با یک فرمانده که در این خانه است، او را پیدا کن.
زالکی دان بدست رستم عشق
روبهی دان بچنگ گرگین در
هوش مصنوعی: زالکی از رستم میگیرد و عشق را به مانند روباهی میداند که در چنگال گرگین افتاده است.
ای ز هر ره بحضرت تو دری
با تو باز آیم از کدامین در
هوش مصنوعی: ای کسی که به هر طریقی میتوانم به حضورت برسم، از کدام در به تو نزدیک شوم؟
دل ز خود بر گرفتم و بتو داد
زدم آتش بجان غمگین در
هوش مصنوعی: دل خود را از خود جدا کردم و آن را به تو سپردم، شعلهای از غم و اندوه در جانم روشن شد.
تا چو پشت زمین معرکه شد
روی زردم باشک رنگین در
هوش مصنوعی: زمانی که روی زردم به رنگی زیبا تغییر کند، باید صبر کنیم تا زمین به حالت نبرد و جدال درآید.
مردم دیده رگ گشودستند
راست گویی بچشم خونین در
هوش مصنوعی: مردم به این نتیجه رسیدهاند که باید حقیقت را بیان کنند، حتی اگر این کار با درد و خون همراه باشد.
حسن چون جلوه کرد از رویی
خویشتن را بزلف مشکین در
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی از چهرهاش نمایان شد، موهای مشکیاش مانند زلفی دلربا دلها را مجذوب کرد.
بهر فردای خویش عاشق دید
روی محنت بخواب دوشین در
هوش مصنوعی: برای آیندهاش، عاشقانه به چهرهی درد و محنت نگاه کن و شب را در خواب بگذران.
گل چو بنمود روی گو بلبل
خواب را خار نه ببالین در
هوش مصنوعی: وقتی گل رویش را به نمایش گذاشت، بلبل خوابش را فراموش کرد و دیگر در کنار او خاری وجود ندارد.
مثل ما و تو و قصهٔ عشق
بشنو و باز کن ز تحسین در
هوش مصنوعی: با ما و داستان عشق خودت گوش کن و دوباره به زیبایی آن فکر کن.
ذکر فرعون دان بطاها در
قصهٔ مور دان بطاسین در
هوش مصنوعی: فرعون را در داستان موسی به خاطر آور و به یاد داشته باش که او چگونه با ارادهٔ خود در برابر حقیقت ایستاد. همچنین به مور که با بطاسیان (دوستهام) زندگی میکند، توجه کن و درس عبرتی از آن بگیر.