شمارهٔ ۵۵
گفتند ماه و خور که چو پیدا شد آن نگار
ما در حنای عزل گرفتیم دست کار
در چشم همتست خیال تو چون عروس
بر دست قدرتست جمال تو چون نگار
گر خوانده بود بلبل لَّحانِ طبع من
لفظ حدیث وصف تو چندین هزار بار
از نقطه های خال تو اِعراب راست کرد
نحویّ ناطقه چو خطت دید بر عذار
از پشت عقل بالغ کز باغ شرع هست
چون شاخ به ز عالم تکلیف باردار
تا صورتی پذیرد زیبا بوصف تو
معنی بکر جمله شکم گشت چون انار
از عشق چهرهٔ تو چو زر زرد گشت گل
وز شرم عارض تو چو گل سرخ شد بهار
گر باد خاک کوی تو سوی چمن برد
بر صفحه های گل خط ریحان شود غبار
بوسه که یابد از لب چون انگبین تو؟
کز عصمت است لعل تو چون موم مهردار
در راه گلستان رخت زیر پای دل
سر تیز کرده اند موانع بسان خار
ماریست هجر و مهرهٔ مطلوب وصل ازو
از دیدهٔ امید نهان گشته گنج وار
بیچاره زهر خوردهٔ تریاک جوی را
صعب است مهره کرد برون از دهان مار
ای بخت سر کشیده بنه پای در میان
تا من بباغ وصل ز گل پر کنم کنار
تا قطرهٔ سحاب غمت در دلم چکید
چشمم ز اشک حامل در شد چو گوشوار
از بس که گرد کوی تو بودیم تا بصبح
از بهر روز وصل تو شبها در انتظار
سوزی فتاده در دل و بر رخ فشانده اشک
آتش نهاده بر سر و چون شمع پایدار
زآن آتشی که کرده ای اندر تنور دل
ترسم که با دمم بگلو پر شود شرار
دعوی عشق کردم و آگه نبود از آن
کین لفظ اندکست و معانیش بی شمار
وین اصطلاح باشد از آن سان که عندلیب
گرچه یکی بود لغوی خواندش هزار
ما از کجا و دولت عشق تو از کجا
هرگز مگس که دید که عنقا کند شکار
من از خواص عشق چگویم سخن که هست
اسرار او نهفته و آثارش آشکار
آنجا که عشق سلطنت خود کند پدید
نی شرع حکم دارد و نی عقل اعتبار
عشقت چو پای بستهٔ خود را رسن زند
حلاج شد بعالم بالا ز زیر دار
وصل تو خواستم بدعا عزت تو گفت
دولت بجهد نیست چو محنت باختیار
هیهات سیف تیغ سخن در نیام کن
یا رایت کلام برنگی دگر برآر
همچون سر شتر سوی بالا چه می روی
یکدم بسوی زیر کش این ناقه را مهار
گرچه ز عشق مرکب تو تازیانه خورد
این راه مشکلست عنان درکش ای سوار
قانون شعر و معنی بکر تو نزهه ییست
خوش نغمه چون بریشم باریک همچو تار
گویندگان وقت ازین پرده خارجند
آهنگ ارغنون سخن تیز برمدار
رو فضل آن کتاب کن این فضل را که نیست
دلسوزتر ز قصهٔ وصل و فراق یار
وآنگه بدست لطف بتضمین این دو بیت
در سلک نظم این شبه کش در شاهوار
تو گوشمال خوردهٔ هجران چو بربطی
مانند چنگ ناله برآور چو زیر زار
کای وصل ناگزیر تو برده ز من شکیب
وی هجر پرقرار تو برده ز من قرار
گر یک نفس فراق تو اندیشه کردمی
گشتی ز بیم هجر دل و جان من فگار
اکنون تو دوری از من و من بی تو زنده ام
سختا که آدمیست در احداث روزگار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتند ماه و خور که چو پیدا شد آن نگار
ما در حنای عزل گرفتیم دست کار
هوش مصنوعی: گفتند وقتی که زیبای ما نمایان شد، ماه و خورشید هم از ما دوری کردند و ما به فراموشی مشغول شدیم.
در چشم همتست خیال تو چون عروس
بر دست قدرتست جمال تو چون نگار
هوش مصنوعی: در چشمان اراده و تلاش من، تصویر تو مثل یک عروس زیبایی خود را به نمایش میگذارد و زیباییات مانند یک تابلوی نقاشی بر دست قدرت نمایان است.
گر خوانده بود بلبل لَّحانِ طبع من
لفظ حدیث وصف تو چندین هزار بار
هوش مصنوعی: اگر بلبل صدا و ادبیات من را میدانست، سالها میتوانست از زیبایی و وصف تو بگوید.
از نقطه های خال تو اِعراب راست کرد
نحویّ ناطقه چو خطت دید بر عذار
هوش مصنوعی: زبانآموزی که به قواعد زبان مسلط است، پس از دیدن زیبایی چهرهات، به وضوح و درستی در بیان و بیانگری چهرهات مشغول میشود.
از پشت عقل بالغ کز باغ شرع هست
چون شاخ به ز عالم تکلیف باردار
هوش مصنوعی: عقل کامل و پخته چون از درخت شرع ببارد، مانند شاخهای است که از عالم وظیفه و مسئولیت پرثمر میشود.
تا صورتی پذیرد زیبا بوصف تو
معنی بکر جمله شکم گشت چون انار
هوش مصنوعی: تا وقتی که زیبایی صورت تو را ببیند، تمام حسرتها و آرزوهای درون انسان مانند نارنجی که پر از دانه باشد، ظهور میکند.
از عشق چهرهٔ تو چو زر زرد گشت گل
وز شرم عارض تو چو گل سرخ شد بهار
هوش مصنوعی: از عشق تو، چهرهام چون طلا زرد شد و از خجالت روی تو، صورتام مانند گل سرخ در بهار blossomed.
گر باد خاک کوی تو سوی چمن برد
بر صفحه های گل خط ریحان شود غبار
هوش مصنوعی: اگر باد، خاک کوی تو را به سمت باغ ببرد، بر روی گلها رد پای گیاه ریحان خواهد شد و غبار آنجا را فرا خواهد گرفت.
بوسه که یابد از لب چون انگبین تو؟
کز عصمت است لعل تو چون موم مهردار
هوش مصنوعی: بوسهای که از لبهای تو به دست میآید، شبیه شهد شیرین است. چرا که زیبایی و پاکی لبهای تو مانند موم نرم و لطیف است.
در راه گلستان رخت زیر پای دل
سر تیز کرده اند موانع بسان خار
هوش مصنوعی: در مسیر رسیدن به خوشبختی، دل با احساسات و آرزوهایش، مانند خارهایی که در گلستان هستند، با موانع و مشکلاتی روبرو شده است که راه را برای او دشوار کردهاند.
ماریست هجر و مهرهٔ مطلوب وصل ازو
از دیدهٔ امید نهان گشته گنج وار
هوش مصنوعی: فراق و جدایی مانند ماری است که سخت و دردناک است، و آرزوی وصال و نزدیک شدن به معشوق به مانند گنجی است که از دید امید پنهان شده است.
بیچاره زهر خوردهٔ تریاک جوی را
صعب است مهره کرد برون از دهان مار
هوش مصنوعی: بیچاره کسی که به مواد مخدر معتاد شده و از آن رنج میبرد؛ خارج کردن مهره از دهان مار کار آسانی نیست.
ای بخت سر کشیده بنه پای در میان
تا من بباغ وصل ز گل پر کنم کنار
هوش مصنوعی: ای قسمت، ای سرنوشت! لطفاً قدمهای خود را کنار بزن تا من بتوانم به باغ وصال بروم و کنار آن را از گلها پر کنم.
تا قطرهٔ سحاب غمت در دلم چکید
چشمم ز اشک حامل در شد چو گوشوار
هوش مصنوعی: وقتی افسوس و اندوه تو بر دلم نشسته، چشمانم مانند گوشوارهای پر از اشک شده است.
از بس که گرد کوی تو بودیم تا بصبح
از بهر روز وصل تو شبها در انتظار
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق و ارادت به تو، شبها بیخواب تا صبح در انتظار دیدارت بودیم.
سوزی فتاده در دل و بر رخ فشانده اشک
آتش نهاده بر سر و چون شمع پایدار
هوش مصنوعی: درد و سوزی در دل دارم و اشکهایم به یاد آنها بر چهرهام ریخته است. این حالتی شبیه به شمع دارم که در گرما و نور میسوزد و به آرامی همچنان پابرجا میماند.
زآن آتشی که کرده ای اندر تنور دل
ترسم که با دمم بگلو پر شود شرار
هوش مصنوعی: از آن آتشی که در دل من افروختهای، میترسم که با نفس کشیدن من، این شرارهها به گلویم بیفتد و مرا به خطر اندازد.
دعوی عشق کردم و آگه نبود از آن
کین لفظ اندکست و معانیش بی شمار
هوش مصنوعی: من ادعای عشق کردم، اما نمیدانستم که این واژه کم است و معناهایش بینهایت زیاد.
وین اصطلاح باشد از آن سان که عندلیب
گرچه یکی بود لغوی خواندش هزار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هرچند بلبل فقط یک موجود است، اما به خاطر زیبایی و صدای دلنوازش هزاران نام و لقب دارد. در واقع، این بیانگر آن است که هر چیز زیبا و ارزشمند هرچقدر هم که ساده باشد، از ابعاد مختلف و با دیدگاههای گوناگون میتواند مورد ستایش قرار گیرد و برای آن ویژگیهای مختلفی برشمرده شود.
ما از کجا و دولت عشق تو از کجا
هرگز مگس که دید که عنقا کند شکار
هوش مصنوعی: ما از کجا به عشق تو رسیدهایم و عشق تو از کجا به وجود آمده است. هیچ مگسی نمیتواند ببیند که عنقا (پرندهای افسانهای) چگونه شکار میکند.
من از خواص عشق چگویم سخن که هست
اسرار او نهفته و آثارش آشکار
هوش مصنوعی: عشق ویژگیهایی دارد که نمیتوان به سادگی دربارهاش صحبت کرد، چرا که اسرار آن پنهان و نشانههایش قابل مشاهده است.
آنجا که عشق سلطنت خود کند پدید
نی شرع حکم دارد و نی عقل اعتبار
هوش مصنوعی: در جایی که عشق حاکمیت خود را نشان میدهد، نه قوانین دینی وجود دارد و نه عقل و منطق اهمیت پیدا میکند.
عشقت چو پای بستهٔ خود را رسن زند
حلاج شد بعالم بالا ز زیر دار
هوش مصنوعی: عشق تو مانند کسی است که پاهایش را به طناب بسته است و چون به بالای دار میرسد، تبدیل به حلاج میشود و به عالم بالاتر صعود میکند.
وصل تو خواستم بدعا عزت تو گفت
دولت بجهد نیست چو محنت باختیار
هوش مصنوعی: خواستار وصال تو بودم و در دعا از عزت تو گفتم که با تلاش و اراده به دست نمیآید، زیرا که مصیبتها بر اختیار انسان غلبه میکند.
هیهات سیف تیغ سخن در نیام کن
یا رایت کلام برنگی دگر برآر
هوش مصنوعی: هرگز اجازه نده که زبان تو همچون شمشیری در نیام بماند یا پرچم کلامت را به شکلی دیگر به اهتزاز درآور.
همچون سر شتر سوی بالا چه می روی
یکدم بسوی زیر کش این ناقه را مهار
هوش مصنوعی: به مانند سر شتری که به سمت بالا مینگرد، چرا لحظهای به سمت پایین نمینگری؟ این شتر را باید کنترل کرد و مهار کرد.
گرچه ز عشق مرکب تو تازیانه خورد
این راه مشکلست عنان درکش ای سوار
هوش مصنوعی: هرچند در عشق تو سختیهایی را تجربه کردهام، اما این مسیر دشوار است. ای سوار، پس حیوان را به درستی کنترل کن.
قانون شعر و معنی بکر تو نزهه ییست
خوش نغمه چون بریشم باریک همچو تار
هوش مصنوعی: شعر و معنای خالص تو مانند یک باغ خوشگوش و پر از نغمه است، که لطافت آن مثل ابریشم نازک و نرم است.
گویندگان وقت ازین پرده خارجند
آهنگ ارغنون سخن تیز برمدار
هوش مصنوعی: گویا سخنرانان به زودی از این راز پرده برمیدارند، بنابراین در بیان صحبتهای خود احتیاط کن و شتاب نکن.
رو فضل آن کتاب کن این فضل را که نیست
دلسوزتر ز قصهٔ وصل و فراق یار
هوش مصنوعی: به خاطر رحمت و لطف آن کتاب، این نعمت را در نظر بگیر که هیچ چیزی دلخوش کنندهتر از داستان وصل و جدایی معشوق نیست.
وآنگه بدست لطف بتضمین این دو بیت
در سلک نظم این شبه کش در شاهوار
هوش مصنوعی: سپس به دست رحمت، با تضمین این دو بیت، در زمرهی شعراین شبه، به مانند یک شاهکار قرار میگیرد.
تو گوشمال خوردهٔ هجران چو بربطی
مانند چنگ ناله برآور چو زیر زار
هوش مصنوعی: تو که تحت تاثیر دوری و جدایی هستی، مانند سازی که نالهاش در زیر باران به گوش میرسد، صدایت را بلند کن و احساساتت را بیان کن.
کای وصل ناگزیر تو برده ز من شکیب
وی هجر پرقرار تو برده ز من قرار
هوش مصنوعی: ای وصلی که چارهای جز آن نیست و مرا از صبر و آرامش بینصیب کردهای، و دوریات که به ظاهر آرام به نظر میرسد، مرا از آرامش گرفته است.
گر یک نفس فراق تو اندیشه کردمی
گشتی ز بیم هجر دل و جان من فگار
هوش مصنوعی: اگر فقط یک لحظه به دوری تو فکر میکردم، به خاطر ترس از جدایی، دل و جانم به شدت آشفته میشد.
اکنون تو دوری از من و من بی تو زنده ام
سختا که آدمیست در احداث روزگار
هوش مصنوعی: اکنون تو از من فاصله داری و من بدون تو زندگی میکنم. چه دردآور است که انسان در زمانهای به سر میبرد که چنین احساسی را تجربه میکند.
حاشیه ها
1396/06/29 05:08
میرزا سعیدا
دو بیت آخر تضمینی از قصیده معروفی از عمعق بخارایی است