شمارهٔ ۵۱
بعشق ای پسر جان و دل زنده دار
دل و جان بی عشق ناید بکار
بدو درفگن خویشتن را بسوز
بچوبی بر او آتشی زنده دار
از آن پیش کآهنگ رفتن کند
ز قاف جسد جان سیمرغ سار
اگر صید عنقای عشق آمدی
شود جان تو باز دولت شکار
توقف روا نیست، در پای عشق
فدا کن سر ای خواجه گردن مخار
اگر اختیاری بدستت دهند
بجز عشق کاری مکن اختیار
درین کوی اگر مقبلی خانه گیر
ازین جیب اگر زنده ای سر برآر
نه این دام را هر دلی مرغ صید
نه این کار را هرکسی مرد کار
بکنجی اگر عشق بنشاندت
تو آن کنج را گنج دولت شمار
در آن کنج می باش پنهان چو گنج
بر آن گنج بنشین ملازم چو مار
اگر سر برندت از آنجا مرو
وگر پی کنندت قدم برمدار
پلاسی که عشق افگند در برت
که باشد به از خلعت شهریار
سراپای زیبا کند مر ترا
چو ساعد ز یاره چو دست از نگار
عزیزان مصر جهان سیم و زر
بنزد گدایان این کوی خوار
درین ره چو آهنگ رفتن کنی
شتر هیچ بیرون مبند از قطار
مبر تا بمنزل زمام وفاق
ز خاک نجیبان آتش مهار
پیاده روان از پی عز راه
ولی بر براقان همت سوار
گران بار لیکن سبک رو همه
که عشق است حادی و فقرست یار
همه بر در دوست موسی طلب
همه در ره فقر عیسی شعار
گر از پنبهٔ هستی خویشتن
چو دانه شدی رسته حلاج وار
میندیش اگر حکم شرع شریف
اناالحق زنانت برد سوی دار
گر آن سر توانی نهان داشتن
که هر لحظه بر جان شود آشکار،
تو آن قطب باشی که در لطف و قهر
بود بر تو کار جهان را مدار
زمان از تو نیکو چو مردم ز دین
جهان از تو خوش همچو باغ از بهار
کند حکم جزم تو تأثیر روح
که چون نامیه گل برآری ز خار
دمت عیسوی گردذو، شاخ خشک
چو مریم بگیرد ز نفخ تو بار
دبیران قدسی بنامت کنند
خلافت بمنشور پروردگار
رسول دو عالم لقب گویذت
امین الخزاین، امیرالدیار
اگر حکم رانی بسلطان عشق
برین زرد رویان نیلی حصار
شتر گربهٔ بار امر ترا
بگردن کشد بُختی روزگار
الا ای دلارام جانها بدان
که عاشق بجایی نگیرد قرار
مگر بر در جان پاک رسول
که او بود مر عشق را حق گزار
نه بر دامن شقهٔ همتش
از آلایش هر دو عالم غبار
بدو فخر کرده یکایک دو کون
ولیکن مر او را ز کونین عار
چو کعبه که در وی یمین الله است
سر تربت و خاک پایش مزار
دلش مرغزار تذروان عشق
ز امطار حزن اندرو جویبار
کلاغان اغیار را کرده دور
بشاهین ما زاغ ازآن مرغزار
شریعت که فقه است جزوی ازو
ز طومار علمش یکی نامه وار
چو دل دید کو خاتم الانبیاست
شد از مهر او چون نگین نامدار
شده سیف فرغانی از مدح او
چنان نامور کز علی ذوالفقار
عجب ژرف بحریست دریای عشق
همه موج قهر از میان تا کنار
فگنده درو هر کسی زورقی
نه چون کشتی شرع دریاگذار
چو بادی مخالف برآید دمی
از آن جمله زورق برآید دمار
مگر کشتی سنت احمدی
که بحریست پر لؤلؤ شاهوار
برافراخته بادبانهای نور
همه موج آشام و تمساح خوار
چو در وی نشینی بیکدم ترا
رساند بساحل رهاند ز بار
وز آن پس عجب عالمی فرض کن
که سنت بود کتم آن، زینهار
قضا اندرو از خطاها خجل
قدر اندرو از گنه شرمسار
زر علم بی سکهٔ اختلاف
رخ وعده بی برقع انتظار
نه در وی دو رویی خورشید و ماه
نه در وی دورنگی لیل و نهار
بهرجا که کردی گذر بوی وصل
بهر سو که کردی نظر سوی یار
ز اغیار آثار نی اندرو
که کس را مزاحم بود روز بار
بجز جان صافی و از جام وصل
شراب حقیقت درو کرده کار
خمار اشکن مست آن خمر هست
بهشتی پر از نعمت خوش گوار
گرین ملک خواهی که تقریر رفت
بعشق ای پسرجان و دل زنده دار
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بعشق ای پسر جان و دل زنده دار
دل و جان بی عشق ناید بکار
هوش مصنوعی: ای فرزند، با عشق زندگی کن و دل و جانت را با عشق زنده نگهدار، چون بدون عشق، نه دل و نه جان به کار میآید.
بدو درفگن خویشتن را بسوز
بچوبی بر او آتشی زنده دار
هوش مصنوعی: خود را در آتش بسوزان و تلاش کن تا احساسات و خواستههای درونیات را بیدار کنی.
از آن پیش کآهنگ رفتن کند
ز قاف جسد جان سیمرغ سار
هوش مصنوعی: قبل از آنکه پرواز را آغاز کند و از قاف یعنی جمعیت یا زمین جدا شود، جان سیمرغ همچون پرنده ی ساری آمادهی رفتن است.
اگر صید عنقای عشق آمدی
شود جان تو باز دولت شکار
هوش مصنوعی: اگر به دام عشق پرندهای به نام عنقا بیفتی، جان تو دوباره جوان میشود و فرصتی برای شکار و بهرهبرداری از آن فراهم میشود.
توقف روا نیست، در پای عشق
فدا کن سر ای خواجه گردن مخار
هوش مصنوعی: توقف در مسیر عشق جایز نیست؛ ای سرور، برای عشق خود جان و سر را فدای آن کن و از سختیها نترس.
اگر اختیاری بدستت دهند
بجز عشق کاری مکن اختیار
هوش مصنوعی: اگر به تو اختیاری بدهند، تنها کارهایی را انجام بده که در راستای عشق و محبت باشد.
درین کوی اگر مقبلی خانه گیر
ازین جیب اگر زنده ای سر برآر
هوش مصنوعی: اگر در این کوچه، محبوبی را پیدا کردی، به خانهاش برو. اگر از این جیب، زندهای و حیات داری، سر خود را بالا ببر و مشاهده کن.
نه این دام را هر دلی مرغ صید
نه این کار را هرکسی مرد کار
هوش مصنوعی: هر دلی نمیتواند در این دام گرفتار شود و هر کسی هم نمیتواند این کار را به خوبی انجام دهد.
بکنجی اگر عشق بنشاندت
تو آن کنج را گنج دولت شمار
هوش مصنوعی: اگر عشق تو را به یک گوشه و کنج ببرد، آنجا را گنجینهای از نعمت و ثروت تصور کن.
در آن کنج می باش پنهان چو گنج
بر آن گنج بنشین ملازم چو مار
هوش مصنوعی: در گوشهای پنهان باش مانند گنجی و بر آن گنج مانند ماری که مراقب است، نشسته باش.
اگر سر برندت از آنجا مرو
وگر پی کنندت قدم برمدار
هوش مصنوعی: اگر تصمیم داری که از اینجا بروی و آنان به دنبالت بیفتند، هرگز قدمی پیش نگذار.
پلاسی که عشق افگند در برت
که باشد به از خلعت شهریار
هوش مصنوعی: لباسی که عشق به تن تو میزند، از هر لباس و زرهای که از پادشاه به تو برسد، بهتر و ارزشمندتر است.
سراپای زیبا کند مر ترا
چو ساعد ز یاره چو دست از نگار
هوش مصنوعی: تمام وجودت را زیبا میکند همچون بازوی یار، که دست از زیبایی محبوب برندارد.
عزیزان مصر جهان سیم و زر
بنزد گدایان این کوی خوار
هوش مصنوعی: عزیزان مصر به خوبی درک میکنند که داراییهای جهان، در نظر گدایان اینجا بیارزش و ناچیز است.
درین ره چو آهنگ رفتن کنی
شتر هیچ بیرون مبند از قطار
هوش مصنوعی: وقتی در این مسیر قدم میگذاری، هیچگاه نباید شتر را از کاروان دور کنی.
مبر تا بمنزل زمام وفاق
ز خاک نجیبان آتش مهار
هوش مصنوعی: به دنبال هدفی نروید که به شما آسیب میزند، زیرا برخی از افراد از نظر منزلت و بزرگمنشی بالاتر از دیگران هستند و باید مراقب باشید که در پی تلافی برنیایید و آتش کینه را در دل نپرورانید.
پیاده روان از پی عز راه
ولی بر براقان همت سوار
هوش مصنوعی: پیاده به دنبال هدفی هستند، اما سوار بر مرکبهای درخشان و سریع، اراده و تلاش بیشتری دارند.
گران بار لیکن سبک رو همه
که عشق است حادی و فقرست یار
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود که در برابر مشکلات و سختیها، انسان احساس سبکی کند؛ حتی اگر به نظر برسد که بار سنگینی بر دوش دارد. در این مسیر، فقر و کمبودها به عنوان همراهی در کنار او هستند.
همه بر در دوست موسی طلب
همه در ره فقر عیسی شعار
هوش مصنوعی: همه در انتظار دوست و استادهای چون موسی هستند و در مسیر فقر و نیاز، راه و نشانهای همچون عیسی را دنبال میکنند.
گر از پنبهٔ هستی خویشتن
چو دانه شدی رسته حلاج وار
هوش مصنوعی: اگر از پنبه وجود خود جدا شوی و به حقیقت برسیدی چون دانهای که از پنبه جدا میشود و به صورت حلاج (نماد انسانی که به حقیقت وجود رسیده) درآمدهای، به کمالی بزرگ دست یافتهای.
میندیش اگر حکم شرع شریف
اناالحق زنانت برد سوی دار
هوش مصنوعی: اگر به حکم و دستورات دین فکر نکنی، ممکن است عاقبت بدی برایت پیش بیاید و زن تو به سمت مرگ سوق داده شود.
گر آن سر توانی نهان داشتن
که هر لحظه بر جان شود آشکار،
هوش مصنوعی: اگر بتوانی آن سر (راز) را پنهان نگهداری، هر لحظه بر جان خودت آشکار خواهد شد.
تو آن قطب باشی که در لطف و قهر
بود بر تو کار جهان را مدار
هوش مصنوعی: تو باید مانند قطب شمالی باشی که تمام کارهای جهان به دور تو میچرخد، چه در حال نیکی و چه در حال قهر.
زمان از تو نیکو چو مردم ز دین
جهان از تو خوش همچو باغ از بهار
هوش مصنوعی: زمانه به نیکی از تو یاد میکند، و مردم در دین و ایمان خود از تو راضی هستند، همانطور که باغ در بهار زیبایی و شادابی خود را نشان میدهد.
کند حکم جزم تو تأثیر روح
که چون نامیه گل برآری ز خار
هوش مصنوعی: حکم قاطع تو تأثیر عمیقی بر روح دارد، چرا که همانند اینکه گل از خار میروید، در زندگی نتیجههای زیبایی به وجود میآورد.
دمت عیسوی گردذو، شاخ خشک
چو مریم بگیرد ز نفخ تو بار
هوش مصنوعی: حضرت عیسی به تو جان میبخشد، همانطور که مریم از صدای تو برکتی میگیرد تا درخت خشک دوباره بارور شود.
دبیران قدسی بنامت کنند
خلافت بمنشور پروردگار
هوش مصنوعی: فرشتگان آسمانی به نام تو، وظیفه خلافت را بر عهده میگیرند و این موضوع را در نامهای از جانب پروردگار بیان میکنند.
رسول دو عالم لقب گویذت
امین الخزاین، امیرالدیار
هوش مصنوعی: پیامبر دو جهان به تو لقب "امین خزائن" و "امیر دیار" را داده است.
اگر حکم رانی بسلطان عشق
برین زرد رویان نیلی حصار
هوش مصنوعی: اگر عشق بر دلهای زرد و پژمرده فرمانروایی کند، آنگاه زندگی، رنگ و بویی تازه خواهد گرفت و روزهای ناامید کننده به شادی و سرزندگی تبدیل میشوند.
شتر گربهٔ بار امر ترا
بگردن کشد بُختی روزگار
هوش مصنوعی: اگر شتر بار سنگینی بر دوش گربهای بگذارد، نشاندهندهی بخت و نامساعدی روزگار است.
الا ای دلارام جانها بدان
که عاشق بجایی نگیرد قرار
هوش مصنوعی: ای دلبر جانها، بدان که عاشق هیچگاه آرامش نخواهد یافت.
مگر بر در جان پاک رسول
که او بود مر عشق را حق گزار
هوش مصنوعی: جز بر درِ جانِ پاکِ پیامبر که او حقیقتِ عشق را راست میگوید و اعتبار میبخشد.
نه بر دامن شقهٔ همتش
از آلایش هر دو عالم غبار
هوش مصنوعی: در دامن همت او، گرد و غبار دو جهان هیچ اثر ندارد.
بدو فخر کرده یکایک دو کون
ولیکن مر او را ز کونین عار
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده است که افراد و موجودات مختلف بر خود میبالند و به خود افتخار میکنند، اما در عین حال، برخی از آنها از نقصها و ضعفهای خود آگاه هستند و به دلیل وجود آن عیوب، احساس خجالت و عار میکنند. بدین ترتیب، در میانهی خودستایی، نقطه ضعفی وجود دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
چو کعبه که در وی یمین الله است
سر تربت و خاک پایش مزار
هوش مصنوعی: به مانند کعبه که محل تقدس و حضور الهی است، اینجا نیز محل دفن و خاک پای اوست که آرامگاهی مقدس به شمار میآید.
دلش مرغزار تذروان عشق
ز امطار حزن اندرو جویبار
هوش مصنوعی: دلش مانند چمنی است که در آن عشق پخش شده و از باران غم، جویباری جاری است.
کلاغان اغیار را کرده دور
بشاهین ما زاغ ازآن مرغزار
هوش مصنوعی: کلاغان دشمنان را از دور دور کردهاند، اما زاغ به خاطر وجود ما در این مرتع دیده میشود.
شریعت که فقه است جزوی ازو
ز طومار علمش یکی نامه وار
هوش مصنوعی: فقه، که به معنای قوانین و دستورات شرعی است، تنها بخشی از شریعت به شمار میآید و مانند یک نامه از مجموعه وسیعتری از دانش و علم در این زمینه است.
چو دل دید کو خاتم الانبیاست
شد از مهر او چون نگین نامدار
هوش مصنوعی: وقتی دل به وجود او پی برد، مانند نگینی ارزشمند و مشهور تحت تأثیر محبت او قرار گرفت.
شده سیف فرغانی از مدح او
چنان نامور کز علی ذوالفقار
هوش مصنوعی: سیف فرغانی به خاطر ستایش او آنقدر مشهور شده است که مانند نام علی بن ابیطالب و شمشیرش، ذوالفقار، در ذهنها باقی مانده است.
عجب ژرف بحریست دریای عشق
همه موج قهر از میان تا کنار
هوش مصنوعی: عشق همچون دریایی عمیق است که تمام امواج آن از قهر و خشم پر شده و تا کنارههایش جریان دارد.
فگنده درو هر کسی زورقی
نه چون کشتی شرع دریاگذار
هوش مصنوعی: هر کس در آنجا مانند یک قایق کوچک است، در حالی که کشتی بزرگ شریعت قدرتی دارد که میتواند در دریای بیکران حرکت کند.
چو بادی مخالف برآید دمی
از آن جمله زورق برآید دمار
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم مخالفی وزیدن میگیرد، لحظهای از آن، قایق به شدت ناتوان و دچار مشکل میشود.
مگر کشتی سنت احمدی
که بحریست پر لؤلؤ شاهوار
هوش مصنوعی: آیا مثل کشتی سنت احمدی وجود دارد که در دریا پر از مرواریدهای زیبا باشد؟
برافراخته بادبانهای نور
همه موج آشام و تمساح خوار
هوش مصنوعی: بادبانهای روشن و درخشان بالا رفتهاند، و همه امواج دریا را در بر گرفتهاند، همچون تمساحی که در حال بلعیدن است.
چو در وی نشینی بیکدم ترا
رساند بساحل رهاند ز بار
هوش مصنوعی: زمانی که در اوج آرامش و سکوت قرار بگیری، آن آرامش تو را به ساحل نجات میرساند و از تمام سختیها و بارهای سنگین آزاد میکند.
وز آن پس عجب عالمی فرض کن
که سنت بود کتم آن، زینهار
هوش مصنوعی: پس از آن، فرض کن دنیایی عجیب که راز و سنتهای آن پنهان است، این را با احتیاط در نظر بگیر.
قضا اندرو از خطاها خجل
قدر اندرو از گنه شرمسار
هوش مصنوعی: سرنوشت او از اشتباهات در امان است و مقامش به خاطر گناهان، باعث شرمساری نمیشود.
زر علم بی سکهٔ اختلاف
رخ وعده بی برقع انتظار
هوش مصنوعی: دانش بدون درک و تفاهم، مانند وعدهای است که بدون امید به تحقق آن وجود دارد.
نه در وی دو رویی خورشید و ماه
نه در وی دورنگی لیل و نهار
هوش مصنوعی: در او نه دوگانگی خورشید و ماه وجود دارد و نه تضاد رنگهای شب و روز.
بهرجا که کردی گذر بوی وصل
بهر سو که کردی نظر سوی یار
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، عطر وصال را حس میکنی و هر کجا که چشم میدوزی، به سوی معشوق مینگری.
ز اغیار آثار نی اندرو
که کس را مزاحم بود روز بار
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که از دلسردی و مشکلات دیگران تأثیری نپذیر، چرا که هیچ کس در روز روشن نمیتواند مزاحم تو شود. در واقع، اشاره دارد به این که انسان باید از آزار و مزاحمتهای دیگران دور بماند و تمرکز خود را بر روی مسیر خود حفظ کند.
بجز جان صافی و از جام وصل
شراب حقیقت درو کرده کار
هوش مصنوعی: غیر از روح پاک، هیچ چیز دیگری نمیتواند از جام پیوند واقعی نوشیده و به حقیقت برسد.
خمار اشکن مست آن خمر هست
بهشتی پر از نعمت خوش گوار
هوش مصنوعی: شراب دلانگیزی که خمارش کرده، بهشتی است پر از نعمتهای خوشمزه و گوارا.
گرین ملک خواهی که تقریر رفت
بعشق ای پسرجان و دل زنده دار
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در این دنیا به مقام و منزلت دست پیدا کنی، باید عشق را در دل زنده نگهداری و به آن باور داشته باشی.