گنجور

شمارهٔ ۴۹

ای صبا گر سوی تبریز افتدت روزی گذر
سوی درگاهِ شهِ عادل رسان از ما خبر
پادشاه وقت غازان را اگر بینی بگو
کای همه ایام تو میمون ترا روز ظفر
اصل چنگزخان نزاده چون تو فرعی پاک دین
ملک سلطانان ندیده چون تو شاهی دادگر
مردمی در سیرت تو همچو گوهر در صدف
نیکویی در صورت تو همچو نور اندر قمر
هم به تیغی ملک‌دار و هم به ملکی کامران
هم به اصلی پادشاه و هم به عدلی نامور
ملک روی است و تویی شایسته بر وی همچو چشم
ملک چشم است و تویی بایسته در وی چون بصر
باز را کوته شود از بال او منقار قهر
گر بگیرد کبک را شاهین عدلت زیر پر
آمن از چنگال گرگ اندر میان بیشه‌ها
آهوی ماده بخسبد در کنار شیر نر
ای مناصب از تو عالی چون مراتب از علوم
وی معالی جمع در تو چون معانی در صُوَر
ای به دولت مفتخر، محنت‌کشان را دست گیر
وی به شادی مشتغل، اَندُهگِنان را غم بخور
هم به دستِ عدل گردان پشتِ حالِ ما قوی
هم به چشم لطف کن در روی کار ما نظر
کاندرین ایام ای خاقان کسری‌معدلت
ظلمِ حُجّاج است اندر روم نی عدلِ عُمَر
تو مسلمان گشته و از نامسلمان حاکمان
اندرین کشور نمانده از مسلمانی اثر
عارفان بی جای و جامه عالمان بی نان و آب
خانقه بی فرش و سقف و مدرسه بی بام و در
هم شفای جان مظلومان شده زهر اجل
هم غذای روح درویشان شده خون جگر
خرقه می‌پوشند چون مسکین خداوندان مال
لقمه می‌خواهند چون سایل نگهبانان زر
قحط از آن سان گشته مستولی که بهر قوت روز
کشته خواهر را برادر خورده مادر را پسر
مردم تشنه‌جگر از زندگانی گشته سیر
چون سگانِ گُرسَنه افتاده اندر یکدگر
ظالمان مرده‌دل و مظلومکان نوحه‌کنا
هیچ دلسوزی نباشد مرده را بر نوحه‌گر
ظالمان خونریز چون فصّاد و زایشان خلق را
خون دل سر بر رگ جان می‌زند چون نیشتر
هتک استار مسلمانان چنین تا کی کنند
ظالمان خانه‌سوز و کافران پرده‌در
از جفای ظالمان و گرم و سرد روزگار
یک جهان مظلوم را لب خشک نانی دیده تر
اِشکَمِ گور است و پهلوی لَحَد بر پشتِ خاک
گر کسی خواهد که اندر مأمنی سازد مقر
چون نزول عیسی اندر عهد مانا ممکن است
عدل غازان است ما را همچو مهدی منتظر
عدل تو در شان ما دولت بود در شان تو
در شود روزی چو در حلق صدف افتد مَطَر
دست لطفی بر سر این یک جهان بیچاره دار
کاین نماند پایدار آنگه که عمر آید به سر
از برای مال حاجت نیست شاهان را به ظلم
وز برای بار حاجت نیست عیسی را به خر
نامِ ظالم بد بُوَد امروز و فردا حالِ او
آن نکرده نیک با کس جایش از حالش بتر
چون مگس در شهد مظلوم اندر آویزد بدو
اندر آن روزی که از فرزند بگریزد پدر
محکمه آن وقت محشر باشد و محضر ملک
ذوالجلال آن روز قاضی باشد و زندان سقر
با شما بودند چندین ملک‌جویان همنشین
وز شما بودند چندین پادشاهان پیشتر
حرف گیرانی که خط ظلمشان بودی روان
ملکشان ناگاه چون اعراب شد زیر و زبر
هر یکی مردند و جز حسرت نبردند از جهان
هست عقبی منزل و دنیا ره و ما رهگذر
تو بمان شادان و باقی زندگان را مرده دان
هرکه او وقتی بمیرد این دمش مرده شمر
روز دولت {را} اگر باشد هزاران آفتاب
شب شمر هرگه که مظلومی بنالد در سحر
بخت و دولت یافتی نیکی کن ای مقبل که نیست
ملک دنیا بی‌زوال و کار دولت بی‌غیر
عدل کن امروز تا باشد مقرّ تو بهشت
اندر آن روزی که گوید آدمی این المفر
ای شهنشاهی که افزونی ز افریدون به ملک
وی جهانداری که از قارون به مالی بیشتر
سیف فرغانی نصیحت کرد و حالی باز گفت
باد پند و شعر او در طبع پاکت کارگر
سود دارد پند اگر چه اندر او تلخی بُوَد
خوش بُوَد در کام اگرچه بی نمک باشد شکر
یاد گیر این پند موزون را که اندر نظم اوست
بیت‌ها بحر معانی لفظ‌ها گنج گهر
چون تو مقبل پادشاهی را ز وعظ و زجر هست
این قدر کافی که بسیار است در دنیا عبر
من نیم شاعر که مدح کس کنم، مر شاه را
از برای حق نعمت پند دادم این قدر
خیر و شرّ کس نگفتم از هوای طبع و نفس
مدح و ذم کس نکردم از برای سیم و زر
ما که اندر پایگاه فقر دستی یافتیم
گاو از ما به که گردون را فرود آریم سر
تا گه خشم و رضا آید ز مردم نیک و بد
تا که از عقل و هوا آید ز مردم خیر و شر
هر کجا باشی ز بهر دفع تیغ دشمنان
باد شمشیر تو پیش دوستان تو سپر
همچو آثار سلف ای پادشاهان را خلف
قول و فعلت دلپذیر و حل و عقدت معتبر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای صبا گر سوی تبریز افتدت روزی گذر
سوی درگاهِ شهِ عادل رسان از ما خبر
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگر روزی به تبریز رسیدی، به درگاه پادشاه عادل پیام ما را برسان و از حال ما مطلعش کن.
پادشاه وقت غازان را اگر بینی بگو
کای همه ایام تو میمون ترا روز ظفر
هوش مصنوعی: اگر پادشاه غازان را دیدی، به او بگو که تمام روزهای تو خوب و خوش است و روز پیروزی تو فرا رسیده است.
اصل چنگزخان نزاده چون تو فرعی پاک دین
ملک سلطانان ندیده چون تو شاهی دادگر
هوش مصنوعی: این بیت تأکید می‌کند که تو، با شخصیت و ایمان و دیانت مخصوص خود، از نسل افراد بزرگ و قدرتمند نیستی، اما در عین حال عادل و راستگو هستی و مانند افرادی که در تاریخ سلطه و قدرت دارند نمی‌باشی.
مردمی در سیرت تو همچو گوهر در صدف
نیکویی در صورت تو همچو نور اندر قمر
هوش مصنوعی: شما همچون گوهرهایی در صدف، در باطن خود دارایی‌های گرانبهایی دارید و در ظاهرتان نیز همچون نوری در ماه، زیبایی و درخشش خاصی دارید.
هم به تیغی ملک‌دار و هم به ملکی کامران
هم به اصلی پادشاه و هم به عدلی نامور
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگی‌های مختلف یک پادشاه اشاره دارد. پادشاه باید برای حکمرانی خود از قدرت و اقتدار برخوردار باشد، در عین حال باید در زندگی شخصی و اجتماعی‌اش خوشبخت و موفق باشد. همچنین او باید به اصول و عدالت پایبند باشد و به خاطر اصول نیکوکارانه‌اش مورد توجه و احترام قرار گیرد. به این ترتیب، این ویژگی‌ها نشان‌دهنده‌ی همزمانی قدرت، موفقیت، و شرافت در رفتار یک پادشاه است.
ملک روی است و تویی شایسته بر وی همچو چشم
ملک چشم است و تویی بایسته در وی چون بصر
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی توصیف می‌کند که زیبایی و نهایت کمال در ظاهر، به شخصی خاص انتساب دارد. مثل اینکه ملکه زیبایی است و تو نیز شایسته‌ای که بر او جلوه‌گری کنی. همچنین، به شباهت چشم و بینایی اشاره می‌کند، که چشم نماد ظرافت و زیبایی است و تو نیز بایسته‌ای برای درک و تماشای آن زیبایی. به طور کلی، به صفات نیکو و ارزش‌های انسانی پرداخته می‌شود.
باز را کوته شود از بال او منقار قهر
گر بگیرد کبک را شاهین عدلت زیر پر
هوش مصنوعی: اگر پرنده‌ای از بلندی خود بیفتد، منقار او در خطر است، اما اگر شاهینی با عدالت زیر بال کبک باشد، او را حمایت می‌کند.
آمن از چنگال گرگ اندر میان بیشه‌ها
آهوی ماده بخسبد در کنار شیر نر
هوش مصنوعی: در دل جنگل، آهو با خیال راحت و بدون نگرانی از خطرات، کنار شیر نر آرام می‌خوابد.
ای مناصب از تو عالی چون مراتب از علوم
وی معالی جمع در تو چون معانی در صُوَر
هوش مصنوعی: ای مناصب، تو در درجه‌ای بلندتر از مراتب علوم هستی و مانند معانی که در شکل‌ها جمع شده‌اند، تمامی فضایل در تو گرد آمده است.
ای به دولت مفتخر، محنت‌کشان را دست گیر
وی به شادی مشتغل، اَندُهگِنان را غم بخور
هوش مصنوعی: ای کسی که به خوشبختی و نعمت رسیده‌ای، به کمک افرادی که دچار مشکلات و سختی هستند بشتاب و به کسانی که در غم و اندوه به سر می‌برند، رحم کن و برایشان دل‌سوزی کن.
هم به دستِ عدل گردان پشتِ حالِ ما قوی
هم به چشم لطف کن در روی کار ما نظر
هوش مصنوعی: این بیت به درخواست توجه و عنایت از سوی یک مقامی اشاره دارد که همزمان به عدالت و قدرت اشاره می‌کند. شاعر از آن مقام می‌خواهد که هم مراقب وضعیت و حال او باشد و هم با نگاه لطف و محبت، به فعالیت‌ها و تلاش‌هایش توجه کند. در واقع، درخواست این است که هم در ابعاد حقوقی و عادلانه حمایت شود و هم از نظر عاطفی نگاه مهربانانه‌ای وجود داشته باشد.
کاندرین ایام ای خاقان کسری‌معدلت
ظلمِ حُجّاج است اندر روم نی عدلِ عُمَر
هوش مصنوعی: در این روزگار، ای پادشاه، ظلم و ستم حجاج در سرزمین روم به وضوح دیده می‌شود و هیچ نشانی از عدل و انصاف عمر وجود ندارد.
تو مسلمان گشته و از نامسلمان حاکمان
اندرین کشور نمانده از مسلمانی اثر
هوش مصنوعی: تو به عنوان مسلمان در این کشور قرار داری، اما از حاکمان غیرمسلمان چیزی باقی نمانده که نشان‌دهنده مسلمان بودن باشد.
عارفان بی جای و جامه عالمان بی نان و آب
خانقه بی فرش و سقف و مدرسه بی بام و در
هوش مصنوعی: عاشقان حقیقی به دنبال دنیای مادی نیستند و نیازهای دنیوی را در نظر نمی‌گیرند. آن‌ها با فقر و سادگی زندگی می‌کنند و از چیزهای ظاهری و دنیوی مثل لباس، مکان و امکانات نگران نیستند. در حقیقت، آن‌ها به معنای عمیق‌تری از زندگی توجه دارند و علاقه‌ای به تجملات ندارند.
هم شفای جان مظلومان شده زهر اجل
هم غذای روح درویشان شده خون جگر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تضاد و ناپسندی اشاره می‌کند که در زندگی وجود دارد. او توضیح می‌دهد که مرگ و زحمت‌های زندگی می‌توانند هم سامان‌دهنده‌ای برای روح‌های رنج‌دیده باشند و هم چالش‌هایی مانند رنج و غم را در پی داشته باشند. به عبارتی، در حالی که مرگ ممکن است به خستگی و درد منجر شود، در عین حال می‌تواند مایه آرامش و راحتی برای کسانی باشد که در زندگی با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کنند. این دوگانگی نشان‌دهنده پیچیدگی‌های هستی و تأثیرات متضاد آن بر انسان‌هاست.
خرقه می‌پوشند چون مسکین خداوندان مال
لقمه می‌خواهند چون سایل نگهبانان زر
هوش مصنوعی: بعضی از افراد به خاطر ظاهرسازی و نمایش دین‌داری، لباس‌های مخصوصی می‌پوشند، در حالی که ثروتمندان واقعی به دنبال نیازهای خود هستند و به ظاهر و نمایش توجهی ندارند. به عبارتی دیگر، برخی از انسان‌ها به خاطر ظاهرشان تلاش می‌کنند در حالی که دیگران به دنبال تامین نیازهای واقعی زندگی هستند.
قحط از آن سان گشته مستولی که بهر قوت روز
کشته خواهر را برادر خورده مادر را پسر
هوش مصنوعی: در اینجا به وضعیتی بسیار بحرانی و فاجعه‌آمیز اشاره شده است، جایی که قحطی و کمبود مواد غذایی به حدی رسیده است که برادر مجبور می‌شود خواهرش را به عنوان خوراک بخورد و پسر در شرایط ناگوار به مادر خود آسیب می‌زند. این تصویرگر عمق بلا و مصیبت ناشی از قحطی و ناچاری انسان‌هاست.
مردم تشنه‌جگر از زندگانی گشته سیر
چون سگانِ گُرسَنه افتاده اندر یکدگر
هوش مصنوعی: مردم دیگر از زندگی خسته و سیر شده‌اند و مانند سگ‌های گرسنه به جان هم افتاده‌اند.
ظالمان مرده‌دل و مظلومکان نوحه‌کنا
هیچ دلسوزی نباشد مرده را بر نوحه‌گر
هوش مصنوعی: ظالمان بی‌احساس و مظلومان در حال نوحه‌خوانی هستند و هیچ کسی نیست که به حال مرده دلسوزی کند یا به نوحه‌گر توجهی داشته باشد.
ظالمان خونریز چون فصّاد و زایشان خلق را
خون دل سر بر رگ جان می‌زند چون نیشتر
هوش مصنوعی: ظالمان خبیث مانند کفتار هستند و همچون یک نیشتر، زخم‌هایی عمیق بر دل مردم می‌زنند و رنج و درد را به جان آن‌ها می‌ریزد.
هتک استار مسلمانان چنین تا کی کنند
ظالمان خانه‌سوز و کافران پرده‌در
هوش مصنوعی: باید به این موضوع توجه کرد که چنین رفتارهایی که به مسلمانان آسیب می‌زند، نادرست و ناپسند است. در این میان، ظالمین و دشمنان دین باید از این اقدامات خجالت‌زده شوند و این را در نظر بگیرند که دوری از حقیقت و انصاف، تنها به زیان خودشان خواهد بود.
از جفای ظالمان و گرم و سرد روزگار
یک جهان مظلوم را لب خشک نانی دیده تر
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم ظالم‌ها و سختی‌های روزگار، یک دنیا انسان‌های بی‌پناه وجود دارند که حتی نان خشک و کمی آب هم ندارند.
اِشکَمِ گور است و پهلوی لَحَد بر پشتِ خاک
گر کسی خواهد که اندر مأمنی سازد مقر
هوش مصنوعی: چشمانم مانند گور است و در کنار قبر، اگر کسی بخواهد در جایی امن سکنی بگزیند.
چون نزول عیسی اندر عهد مانا ممکن است
عدل غازان است ما را همچو مهدی منتظر
هوش مصنوعی: چون عیسی در زمان ما می‌تواند دوباره بیاید، پس عدالت غازان نیز باید به ما برسد، مانند انتظار برای مهدی.
عدل تو در شان ما دولت بود در شان تو
در شود روزی چو در حلق صدف افتد مَطَر
هوش مصنوعی: عدلت تو برای ما مانند دولتی است، و برای تو هم در آن روز که باران درون صدف قرار بگیرد، به نوعی شایستگی پیدا می‌کند.
دست لطفی بر سر این یک جهان بیچاره دار
کاین نماند پایدار آنگه که عمر آید به سر
هوش مصنوعی: خداوندی، مهربانی خود را بر سر این جهانی که در حال نابودی است بگذار، زیرا هیچ چیزی در این دنیا پایدار نمی‌ماند و روزی عمر همه ما به پایان می‌رسد.
از برای مال حاجت نیست شاهان را به ظلم
وز برای بار حاجت نیست عیسی را به خر
هوش مصنوعی: برای کسب مال، شاهان نیاز به ظلم و ستم ندارند و عیسی نیز برای حمل بار نیازی به الاغ ندارد.
نامِ ظالم بد بُوَد امروز و فردا حالِ او
آن نکرده نیک با کس جایش از حالش بتر
هوش مصنوعی: نام ظالم در این دنیا و آینده بد خواهد بود، زیرا حال او نشان‌دهنده‌ی اعمالش است و جایی در دل‌ها ندارد که از حالش بهتر باشد.
چون مگس در شهد مظلوم اندر آویزد بدو
اندر آن روزی که از فرزند بگریزد پدر
هوش مصنوعی: مثل مگسی که به عسل می‌چسبد، مظلوم هم به کسی تکیه می‌کند تا از آن حمایت بگیرد، اما در روزی که پدر از فرزندش فرار کند، این تکیه‌گاه هم ناپدید می‌شود.
محکمه آن وقت محشر باشد و محضر ملک
ذوالجلال آن روز قاضی باشد و زندان سقر
هوش مصنوعی: در آن روز بزرگ، دادگاه به تمام معنا برگزار می‌شود و خداوند متعال به عنوان قاضی در آن محفل حاضر خواهد بود، در حالی که دوزخ محل تنبیه خواهد بود.
با شما بودند چندین ملک‌جویان همنشین
وز شما بودند چندین پادشاهان پیشتر
هوش مصنوعی: عده‌ای از شاهان و ملکه‌ها همیشه در کنار شما بوده‌اند و قبلاً نیز بسیاری از پادشاهان به شما نزدیک بوده‌اند.
حرف گیرانی که خط ظلمشان بودی روان
ملکشان ناگاه چون اعراب شد زیر و زبر
هوش مصنوعی: کسانی که به ظلم خود بر دیگران تکیه کرده بودند، ناگهان وضع و حالشان به هم ریخت و مثل اعراب که در سخن خود به حالت نامنسجم صحبت می‌کنند، دچار آشفتگی شدند.
هر یکی مردند و جز حسرت نبردند از جهان
هست عقبی منزل و دنیا ره و ما رهگذر
هوش مصنوعی: هر کسی از این دنیا رفت و فقط حسرتی برایش باقی ماند. در دنیای ما، سرای آخرت وجود دارد و زندگی دنیا تنها راهی است که ما از آن عبور می‌کنیم.
تو بمان شادان و باقی زندگان را مرده دان
هرکه او وقتی بمیرد این دمش مرده شمر
هوش مصنوعی: تو با شادی زندگی کن و بقیه افراد را مرده در نظر بگیر. هر کس که در لحظه مرگش بی‌خبر باشد، در واقع از آن لحظه به بعد مرده است.
روز دولت {را} اگر باشد هزاران آفتاب
شب شمر هرگه که مظلومی بنالد در سحر
هوش مصنوعی: اگر روزی باشد که خوشبختی به اوج برسد، حتی اگر هزاران آفتاب در آسمان بتابد، اما هرگاه که مظلومی در دل شب به فریاد بی‌پناهی بپردازد، آن روز خوشبختی به حساب نخواهد آمد.
بخت و دولت یافتی نیکی کن ای مقبل که نیست
ملک دنیا بی‌زوال و کار دولت بی‌غیر
هوش مصنوعی: اگر تو به خوشبختی و موفقیت دست یافته‌ای، باید کارهای نیک انجام دهی، زیرا این دنیا و حکومت‌ها پایدار نیستند و هیچ‌چیز در آن تغییر ناپذیر نیست.
عدل کن امروز تا باشد مقرّ تو بهشت
اندر آن روزی که گوید آدمی این المفر
هوش مصنوعی: امروز را با انصاف و justicia رفتار کن تا در روز قیامت وقتی انسان‌ها از وضعیت خود شکایت می‌کنند، جایگاه تو در بهشت باشد.
ای شهنشاهی که افزونی ز افریدون به ملک
وی جهانداری که از قارون به مالی بیشتر
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که نسبت به افریدون، در فرمانروایی بر جهان برتری داری و از قارون نیز در ثروت و دارایی بیشتر هستی.
سیف فرغانی نصیحت کرد و حالی باز گفت
باد پند و شعر او در طبع پاکت کارگر
هوش مصنوعی: سیف فرغانی نصیحتی کرده و حالتی را بیان کرده که گفته می‌شود نصایح و اشعار او در دل پاکت تأثیرگذار است.
سود دارد پند اگر چه اندر او تلخی بُوَد
خوش بُوَد در کام اگرچه بی نمک باشد شکر
هوش مصنوعی: پندی که ممکن است تلخ به نظر برسد، اگر به درستی درک شود، به سود ما خواهد بود. حتی اگر ظاهراً خوشایند نباشد، درنهایت می‌تواند به ما طعمی دلپذیر ببخشد، مانند شکر که ممکن است به تنهایی بی‌طعم باشد، اما در ترکیب با دیگر مواد طعمی دلپذیر ایجاد می‌کند.
یاد گیر این پند موزون را که اندر نظم اوست
بیت‌ها بحر معانی لفظ‌ها گنج گهر
هوش مصنوعی: آموختن این نکته را فراموش نکن که در نظم و نوشتار به زیبایی، معانی عمیق و ارزشمندی نهفته است. هر کلمه همانند جواهراتی در دل این اقیانوس از مفهوم‌ها قرار دارد.
چون تو مقبل پادشاهی را ز وعظ و زجر هست
این قدر کافی که بسیار است در دنیا عبر
هوش مصنوعی: وقتی تو به پذیرش پادشاهی می‌پردازی، نصیحت و تنبیه این اندازه کافی است که در دنیا نشانه‌ای از عبرت بسیار وجود دارد.
من نیم شاعر که مدح کس کنم، مر شاه را
از برای حق نعمت پند دادم این قدر
هوش مصنوعی: من شاعر نیستم که بخواهم کسی را ستایش کنم، اما به خاطر نعمت‌های شاه، فقط همین قدر نصیحتش کردم.
خیر و شرّ کس نگفتم از هوای طبع و نفس
مدح و ذم کس نکردم از برای سیم و زر
هوش مصنوعی: من درباره خوبی و بدی کسی چیزی نگفتم، و به خاطر مال و ثروت هیچ‌کس را ستایش یا نکوهش نکردم.
ما که اندر پایگاه فقر دستی یافتیم
گاو از ما به که گردون را فرود آریم سر
هوش مصنوعی: ما که در مقام و جایگاه فقر قرار داریم، توانسته‌ایم به چیزی برسیم، پس از ما بهتر است که یک گاو را از زمین به آسمان ببریم.
تا گه خشم و رضا آید ز مردم نیک و بد
تا که از عقل و هوا آید ز مردم خیر و شر
هوش مصنوعی: تا زمانی که خشم و رضایت از مردم خوب و بد بروز پیدا کند، و آنچه که از عقل و خواسته‌های نفسانی نشات می‌گیرد، همواره در میان مردم خیر و شر وجود دارد.
هر کجا باشی ز بهر دفع تیغ دشمنان
باد شمشیر تو پیش دوستان تو سپر
هوش مصنوعی: هر کجا که هستی، برای جلوگیری از حملات دشمنان، باید شمشیرت را آماده داشته باشی و در کنار دوستانت به عنوان سپر عمل کنی.
همچو آثار سلف ای پادشاهان را خلف
قول و فعلت دلپذیر و حل و عقدت معتبر
هوش مصنوعی: پادشاهان، مانند پیشینیان خود، باید سخنان و اعمالشان خوشایند و معتبر باشد.