گنجور

شمارهٔ ۴۳

چو دلبرم سر درج مقال بگشاید
ز پستهٔ شکرافشان زلال بگشاید
چو مرده زنده شوم گر بخنده آب حیات
از آن دو شکر شیرین مقال بگشاید
چو غنچه گل علم خویش در نوردد زود
چو لاله گر رخ او چتر آل بگشاید
سپید مهرهٔ روز و سیاه دانهٔ شب
مه من ار خوهد از عقد سال بگشاید
بروز نبود حاجت چو پردهٔ شب زلف
ز روی آن مه ابرو هلال بگشاید
پر آب نغمهٔ تردست او ز رود {و} رباب
هزار چشمه بیک گوشمال بگشاید
عقیق بارد چشمم چو لعل گون پرده
ز پیش لؤلؤی پروین مثال بگشاید
بیاد دوست دل تنگ همچو غنچهٔ ماست
چو جیب گل که بباد شمال بگشاید
بپای شوق کنم رقص و سر بیفشانم
چو دست وجد گریبان حال بگشاید
بچشم روح ببینم جلال او چو مرا
دل از مشاهده آن جمال بگشاید
حدیث جادویی سامری حرام شناس
بغمزه چون در سحر حلال بگشاید
بمدح دایره روی او اگر نقطه است
عجب مدان که دهان همچو دال بگشاید
ز نور دایره بینی چو عنبرین طره
ز پیش نقطهٔ مشکین خال بگشاید
ایا مهی که ز بهر دعای روی تو گل
بوقت صبح کف ابتهال بگشاید
چو دست صالح عشقت عمل کند در دل
ز پای ناقه طبعم عقال بگشاید
سعادت از پر طاوس بادزن سازد
همای لطف تو بر هر که بال بگشاید
بود که نامهٔ سربسته بعد چندین هجر
میان ما و تو راه وصال بگشاید
دلم زبان شکایت ز هجر تو بسته است
و گر بنزد تو یابد مجال بگشاید
جواب شافی وصلت بکام جانش رسان
رها مکن که زبان سؤال بگشاید
منت ز درج سخن عقدهای بسته دهم
توانگر از سر صندوق مال بگشاید
بجز بر آیت لطف تو اعتمادش نیست
دل ار ز مصحف اندیشه فال بگشاید
بسر روند ز بهر تو گر بر اهل هدی
دلیل عشق تو راه ضلال بگشاید
مباش نومید از وصل سیف فرغانی
که بستگی چو بگیرد کمال بگشاید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو دلبرم سر درج مقال بگشاید
ز پستهٔ شکرافشان زلال بگشاید
هوش مصنوعی: وقتی محبوبم سخن بگوید، از خوشی مانند پسته‌ای که درخشان و شیرین است، شادابی و زیبایی به وجود می‌آید.
چو مرده زنده شوم گر بخنده آب حیات
از آن دو شکر شیرین مقال بگشاید
هوش مصنوعی: به محض اینکه زنده شوم، اگر با خوشحالی و خنده به زندگی برگردم، آن دو شکر شیرین باعث می‌شود سخنی دلنشین و شیرین آغاز شود.
چو غنچه گل علم خویش در نوردد زود
چو لاله گر رخ او چتر آل بگشاید
هوش مصنوعی: وقتی که جوانی به رشد و شکوفایی علم و دانایی خود می‌رسد، مانند گل شکفته‌ای می‌شود. و اگر چهره‌اش درخشان باشد، مانند لاله‌ای است که سایه‌اش را بر روی دیگران می‌گستراند.
سپید مهرهٔ روز و سیاه دانهٔ شب
مه من ار خوهد از عقد سال بگشاید
هوش مصنوعی: در روز، نور سفید و در شب، تاریکی را می‌بینیم. اگر ماه بخواهد از قید سال آزاد شود، معنای آن آغاز یک دوره جدید است.
بروز نبود حاجت چو پردهٔ شب زلف
ز روی آن مه ابرو هلال بگشاید
هوش مصنوعی: در زمانیکه شب فرا می‌رسد و پرده‌اش بر افراز می‌شود، نیازی وجود ندارد. چون چهره‌ی زیبای آن ماه، مانند هلال ابرو، دمی خود را نمایان می‌کند.
پر آب نغمهٔ تردست او ز رود {و} رباب
هزار چشمه بیک گوشمال بگشاید
هوش مصنوعی: صدای نرم و دلنشین او از رودخانه به گوش می‌رسد و همچون ربابی، هزار چشمه را باز می‌کند.
عقیق بارد چشمم چو لعل گون پرده
ز پیش لؤلؤی پروین مثال بگشاید
هوش مصنوعی: چشمانم مانند عقیق می‌بارند و چون لب‌های سرخ، پرده را از پیش مرواریدهای ستاره‌گان باز می‌کنند.
بیاد دوست دل تنگ همچو غنچهٔ ماست
چو جیب گل که بباد شمال بگشاید
هوش مصنوعی: دل ما به یاد دوست، مانند غنچه‌ای است که منتظر باز شدن و شکفتن است، درست مانند گلی که با وزش هوای شمال شکوفا می‌شود.
بپای شوق کنم رقص و سر بیفشانم
چو دست وجد گریبان حال بگشاید
هوش مصنوعی: در شوق و شادی می‌رقصم و سرم را به نشانه‌ی خوشحالی تکان می‌دهم، زیرا حالت وجد و سرور مرا به سرزندگی و بیداری می‌آورد.
بچشم روح ببینم جلال او چو مرا
دل از مشاهده آن جمال بگشاید
هوش مصنوعی: می‌خواهم با چشم دل، زیبایی و عظمت او را ببینم؛ زیرا وقتی دل من از دیدن آن زیبایی باز شود، به حقیقت معنوی و روحانی او پی می‌برم.
حدیث جادویی سامری حرام شناس
بغمزه چون در سحر حلال بگشاید
هوش مصنوعی: داستان جذاب و شگفت‌انگیز سامری که به واسطه‌ی شیوه‌ای هوشمندانه و دقیق، از حرام‌ها پرده‌برداری می‌کند و مانند سحر و جادو، راه حلال را به سادگی نمایان می‌سازد.
بمدح دایره روی او اگر نقطه است
عجب مدان که دهان همچو دال بگشاید
هوش مصنوعی: اگر در ستایش دایره صورتی او سخن می‌گویم و نقطه‌ای از آن کوچک‌تر است، تعجب نکن که دهان به گستردگی دال باز می‌شود.
ز نور دایره بینی چو عنبرین طره
ز پیش نقطهٔ مشکین خال بگشاید
هوش مصنوعی: از روشنی دایره، مانند عطر عنبر، موهای زیبا و دلربا آشکار می‌شود و از نقطه سیاه خال، جلوه‌ای خاص می‌یابد.
ایا مهی که ز بهر دعای روی تو گل
بوقت صبح کف ابتهال بگشاید
هوش مصنوعی: ای ماه! آیا مانند این نیستی که به خاطر دعای روی تو، در صبح، گل‌ها به شوق و شادمانی خود را باز کنند؟
چو دست صالح عشقت عمل کند در دل
ز پای ناقه طبعم عقال بگشاید
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو با دست‌های نیکو بر دل من تأثیر بگذارد، بندهای وابستگی و محدودیت‌های طبیعت مرا رها می‌کند.
سعادت از پر طاوس بادزن سازد
همای لطف تو بر هر که بال بگشاید
هوش مصنوعی: سعادت به وسیله پر طاووس به وجود می‌آید، همچنین لطف تو بر هر کسی که بال بگشاید، نازل می‌شود.
بود که نامهٔ سربسته بعد چندین هجر
میان ما و تو راه وصال بگشاید
هوش مصنوعی: گاهي پيش، نامه‌ای پنهانی نوشته بودم که امیدوارم بعد از مدت‌ها دوری، راهی برای دیدار و وصال ما فراهم کند.
دلم زبان شکایت ز هجر تو بسته است
و گر بنزد تو یابد مجال بگشاید
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری از تو سکوت کرده است، اما اگر فرصتی در نزدیکی تو پیدا کند، ناگزیر شکایت‌هایش را بازگو خواهد کرد.
جواب شافی وصلت بکام جانش رسان
رها مکن که زبان سؤال بگشاید
هوش مصنوعی: پاسخ قانع‌کننده‌ای که برای وصالت نیاز است را به جانش برسان و رهایش نکن، زیرا ممکن است زبانش به بیان سؤالاتی که در دل دارد باز شود.
منت ز درج سخن عقدهای بسته دهم
توانگر از سر صندوق مال بگشاید
هوش مصنوعی: من از سخنانی که در دل معامله‌ها نهفته است، قدردانی می‌کنم و توانایانی که از صندوق‌های پر از ثروت خود بهره‌برداری می‌کنند را می‌بینم.
بجز بر آیت لطف تو اعتمادش نیست
دل ار ز مصحف اندیشه فال بگشاید
هوش مصنوعی: دل، جز بر یاد و لطف تو تکیه ندارد و حتی اگر به کتاب فکر و اندیشه‌ام نگاهی بیندازم، باز هم تنها به مهرت اعتماد می‌کنم.
بسر روند ز بهر تو گر بر اهل هدی
دلیل عشق تو راه ضلال بگشاید
هوش مصنوعی: برای تو، حتی اگر افرادی که به راه راست هدایت شده‌اند، گمراه شوند، عشق تو می‌تواند راه‌های نادرست را روشن کند.
مباش نومید از وصل سیف فرغانی
که بستگی چو بگیرد کمال بگشاید
هوش مصنوعی: هرگز از وصال سیف فرغانی ناامید نباش، زیرا وقتی که ارتباط برقرار شود، کمال می‌تواند به آسانی باز شود.