گنجور

شمارهٔ ۴۰

در عجبم تا خود آن زمان چه زمان بود
کآمدن من بسوی ملک جهان بود
بهر عمارت سعود را چه خلل شد
بهر خرابی نحوس را چه قران بود
بر سرخاکی که پایگاه من و تست
خون عزیزان بسان آب روان بود
تا کند از آدمی شکم چو لحد پر
پشت زمین همچو گور جمله دهان بود
این تن آواره هیچ جای نمی رفت
بهر امان، کاندر او نه خوف بجان بود
آب بقا از روان خلق گریزان
باد فنا از مهب قهر وزان بود
ظلم بهر خانه لانه کرده چون خطاف
عدل چو عنقا ز چشم خلق نهان بود
رایت اسلام سرشکسته ازیرا
دولت دین پیر و بخت کفر جوان بود
بر سر قطب صلاح کار نمی گشت
چرخ که گویی مدبرش دبران بود
مردم بی عقل و دین گرفته ولایت
حال بره چون بود چو گرگ شبان بود
بنگر و امروز بین کزآن کیانست
ملک که دی و پریر از آن کیان بود
قوت شبانه نیافت هر که کتب خواند
ملک سلاطین بخورد هر که عوان بود
ملک شیاطین شده بظلم و تعدی
آنچه بمیراث از آن آدمیان بود
آنکه بسر بار تاج خود نکشیدی
گرد جهان همچو پای کفش کشان بود
گشته زبون چون اسیر هیچ کسان را
هر که باصل و نسب امیر کسان بود
نفس نکو ناتوان و در حق مردم
نیک نمی کرد هرکرا که توان بود
هرکه صدیقی گزید دوستی او
سود نمی کرد و دشمنیش زیان بود
تجربه کردیم تا بدیش یقین شد
هرکه کسی را بنیکوییش گمان بود
سر که کند مردمی فتاده ز گردن
نان که خورد آدمی بدست سگان بود
دل ز جهان سیر گشته چون وزغ از آب
خون جگر خورده هرکرا غم نان بود
همچو مرض عمر رنج خلق ولکن
مرگ ز راحت بخلق مژده رسان بود
زر و درم چون مگس ملازم هر خس
در و گهر چون جرس حلی خران بود
من بزمانی که در ممالک گیتی
هر که بتر پیشوای اهل زمان بود
شرع الاهی و سنت نبوی را
هرکه نکرد اعتبار معتبر آن بود
نیک نظر کردم و بهر که ز مردم
چشم وفا داشتم بوعده زبان بود
ناخلف و جلف و خلف عادت ایشان
مادر ایام را چنین پسران بود
آب سخاشان چو یخ فسرده و هردم
جام طربشان بلهو جرعه فشان بود
کرده باقلام بسط ظلم ولیکن
دست همه بهر قبض همچو بنان بود
زاستدن نان و آب خلق چو آتش
سرخ بروی و سیاه دل چو دخان بود
شعر که نقد روان معدن طبعست
بر دل این ممسکان بنسیه گران بود
بوده جهان همچو باغ وقت بهاران
ما چو بباغ آمدیم فصل خزان بود
از پی آیندگان ز ماضی {و} حالی
گفتم و تاریخ آن فساد زمان بود
هفتصد و سه سال بر گذشته ز هجرت
روز نگفتیم و لیل، مه رمضان بود
مسکن من ملک روم مرکز محنت
آقسرا شهر و خانه دار هوان بود
حمد خداوند گوی سیف و همی کن
شکر که نیک و بد جهان گذران بود
سغبهٔ ملکی مشو که پیشتر از تو
همچو زن اندر حباله دگران بود
همچو پیمبر نظر نکرد بدنیا
دیده ور {ی} کو بآخرت نگران بود
در نظر اهل دل چگونه بود مرد
آنکه بدنیاش میل همچو زنان بود

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در عجبم تا خود آن زمان چه زمان بود
کآمدن من بسوی ملک جهان بود
هوش مصنوعی: من در حیرتم از اینکه تا آن زمان چه زمانی بود که آمدن من به سوی سرزمین دنیا آغاز شد.
بهر عمارت سعود را چه خلل شد
بهر خرابی نحوس را چه قران بود
هوش مصنوعی: برای ساخت و ساز موفقیت و رشد، چه نقص‌هایی پیش آمده است؟ و برای ویرانی و بدبختی، چه نشانه‌هایی وجود دارد؟
بر سرخاکی که پایگاه من و تست
خون عزیزان بسان آب روان بود
هوش مصنوعی: بر روی زمینی که هم محل زندگی من و تو بوده و هم خون کسانی که عزیزمان بودند مانند آب جاری در آن جاری شده است.
تا کند از آدمی شکم چو لحد پر
پشت زمین همچو گور جمله دهان بود
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالتی است که انسان به قدری شکم خود را پر می‌کند که انگار زمین زیر او به گور تبدیل می‌شود. این نشان می‌دهد که وقتی انسان فقط به پر کردن شکم خود فکر می‌کند، اوضاعش به گونه‌ای می‌شود که همه چیز در حال فرو رفتن و خالی شدن است. به نوعی، جمع‌آوری و پر کردن شکم به مرگ و نابودی نزدیک می‌شود و هیچ سودی برای او ندارد.
این تن آواره هیچ جای نمی رفت
بهر امان، کاندر او نه خوف بجان بود
هوش مصنوعی: این بدن بی‌قرار در هیچ جا آرام نمی‌گرفت، زیرا در آن ترسی برای جان وجود نداشت.
آب بقا از روان خلق گریزان
باد فنا از مهب قهر وزان بود
هوش مصنوعی: آب زندگی از دست مردم دور است و باد زوال از منبع خشم می‌وزد.
ظلم بهر خانه لانه کرده چون خطاف
عدل چو عنقا ز چشم خلق نهان بود
هوش مصنوعی: ظلم در هر خانه ای لانه کرده و مانند یک پرنده ی بدی است که در تیرگی فضا قرار دارد، در حالی که عدالت مثل یک موجود افسانه‌ای و نادر در پس پرده است و از دید مردم پنهان مانده است.
رایت اسلام سرشکسته ازیرا
دولت دین پیر و بخت کفر جوان بود
هوش مصنوعی: حکومت اسلامی به دلیل ضعف و ناتوانی در قدرت خود شکست خورده است، زیرا دین قدیمی و پیر شده است و برعکس کفر و بی‌دینی جوان و پرتوان باقی مانده‌اند.
بر سر قطب صلاح کار نمی گشت
چرخ که گویی مدبرش دبران بود
هوش مصنوعی: در اوج کار و روزگار خوب، چرخ زندگی نمی چرخید، انگار که تدبیرکننده‌اش دچار بی‌توجهی و ضایعاتی بود.
مردم بی عقل و دین گرفته ولایت
حال بره چون بود چو گرگ شبان بود
هوش مصنوعی: مردم بی‌عقل و دین، اگر به قدرت و حکومت دست یابند، مانند بره‌ای می‌شوند که در دست گرگی است که می‌خواهد آنها را شکار کند.
بنگر و امروز بین کزآن کیانست
ملک که دی و پریر از آن کیان بود
هوش مصنوعی: امروز دقت کن که این سرزمین متعلق به چه کسی است؛ این ملک که دیروز و پریروز در اختیار کیانیان بود، اکنون به چه کسی تعلق دارد.
قوت شبانه نیافت هر که کتب خواند
ملک سلاطین بخورد هر که عوان بود
هوش مصنوعی: هر کس فقط با خواندن کتاب‌ها به موفقیت و قدرت نمی‌رسد و فقط کسانی که در زیر سایه‌ی قدرت و سلطنت هستند، از نعمت‌ها و مزایا برخوردار می‌شوند.
ملک شیاطین شده بظلم و تعدی
آنچه بمیراث از آن آدمیان بود
هوش مصنوعی: سرزمین تحت سلطه شیاطین قرار گرفته و ظلم و ستمی که بر آن رفته، آنچه را که از انسان‌ها به ارث رسیده بود، از بین برده است.
آنکه بسر بار تاج خود نکشیدی
گرد جهان همچو پای کفش کشان بود
هوش مصنوعی: آنکه بر سر تاج خود نمی‌کشد، در حقیقت در جهان مانند کسی است که پایش را به کفشهایش نمی‌کشد و به راحتی در اطراف حرکت نمی‌کند.
گشته زبون چون اسیر هیچ کسان را
هر که باصل و نسب امیر کسان بود
هوش مصنوعی: آن‌که در دست دیگران اسیر و بی‌زبان شده، هرگز نمی‌تواند شرافت و نسب نیکوی خود را فراموش کند.
نفس نکو ناتوان و در حق مردم
نیک نمی کرد هرکرا که توان بود
هوش مصنوعی: نفس خوب، هرچند که ضعیف باشد، نمی‌تواند در حق دیگران کار نیکو انجام بدهد، مگر اینکه فرد توانایی داشته باشد.
هرکه صدیقی گزید دوستی او
سود نمی کرد و دشمنیش زیان بود
هوش مصنوعی: هر کس دوست صادقی را انتخاب کند، از دوستی‌اش بهره‌ای نخواهد برد و دشمنی او هم برایش ضرری نخواهد داشت.
تجربه کردیم تا بدیش یقین شد
هرکه کسی را بنیکوییش گمان بود
هوش مصنوعی: ما تجربه کردیم و به یقین رسیدیم که هر کس فکر می‌کند به خوبی دیگران را می‌شناسد، در واقع اشتباه می‌کند.
سر که کند مردمی فتاده ز گردن
نان که خورد آدمی بدست سگان بود
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی به دیگران ظلم کند و به خاطر نان یا معیشت خود به دیگران آسیب برساند، در نهایت به سرنوشت بدی دچار می‌شود و به فراموشی سپرده می‌شود، همان‌طور که سگ‌ها به انسان‌هایی که بی‌احترامی می‌کنند، بی‌اعتنایی می‌کنند.
دل ز جهان سیر گشته چون وزغ از آب
خون جگر خورده هرکرا غم نان بود
هوش مصنوعی: دل از دنیای بیرون خسته شده و مانند وزغی است که از آب دور شده است. هر کسی که غم نان دارد، درد و رنجش را با دل‌نگرانی تجربه می‌کند.
همچو مرض عمر رنج خلق ولکن
مرگ ز راحت بخلق مژده رسان بود
هوش مصنوعی: مانند بیماری که عمر را بر مردم سخت می‌سازد، اما مرگ به عنوان آرامش و راحتی برای مردم به حساب می‌آید و خبری خوش برای آن‌هاست.
زر و درم چون مگس ملازم هر خس
در و گهر چون جرس حلی خران بود
هوش مصنوعی: طلا و نقره مانند مگس همیشه به دور هر چیزی می‌چرخند، اما گوهر و ارزش واقعی مانند زنگی است که شادی و زیبایی را به دل می‌آورد.
من بزمانی که در ممالک گیتی
هر که بتر پیشوای اهل زمان بود
هوش مصنوعی: من به زمانی اشاره می‌کنم که در دنیای اینجا، هر کسی که بهتر باشد، رهبر و راهنمای مردم زمان خودش خواهد بود.
شرع الاهی و سنت نبوی را
هرکه نکرد اعتبار معتبر آن بود
هوش مصنوعی: هر کس به احکام الهی و سنت پیامبر توجه نکند، اعتبار او از بین می‌رود و دیگر مورد توجه نیست.
نیک نظر کردم و بهر که ز مردم
چشم وفا داشتم بوعده زبان بود
هوش مصنوعی: به خوبی فکر کردم و برای هر کسی که از مردم وفاداری داشت، از جمله وعده‌ها و قول‌هایی که با زبان بیان می‌شود، ارزش قائل شدم.
ناخلف و جلف و خلف عادت ایشان
مادر ایام را چنین پسران بود
هوش مصنوعی: پسران به طور ناخوشایند و بی‌ملاحظه‌ای با مادر خود رفتار می‌کنند و این رفتار بی‌احترامی از زمان‌های قدیم در خانواده‌شان رایج بوده است.
آب سخاشان چو یخ فسرده و هردم
جام طربشان بلهو جرعه فشان بود
هوش مصنوعی: آب سخاوت آن‌ها سرد و یخ‌زده است و همیشه جام شادی‌شان پر از نوشیدنی و سرور است.
کرده باقلام بسط ظلم ولیکن
دست همه بهر قبض همچو بنان بود
هوش مصنوعی: ظلم و ستمی که در جامعه رخ داده، شاید به نظر برسد گسترده و فراوان است، اما در واقع همه افراد به نوعی به هم مرتبط هستند و وقتی که بخواهند اقدامی کنند، مانند اینکه دست آنها را به سمت یک هدف بکشند، باید با دقت و هماهنگی عمل کنند.
زاستدن نان و آب خلق چو آتش
سرخ بروی و سیاه دل چو دخان بود
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که کسانی که از مردم نان و آب می‌گیرند، مانند آتش داغی هستند که در برابر آن، دل‌های سیاه و غمگینی همچون دود به وجود می‌آید. این بیان، به زشتی و سختی وضعیت کسانی که حقوق دیگران را پایمال می‌کنند، اشاره دارد و نشان می‌دهد که اعمال آن‌ها نه تنها به خودشان آسیب می‌زند، بلکه بر روح و دل‌های دیگران نیز تاثیر منفی می‌گذارد.
شعر که نقد روان معدن طبعست
بر دل این ممسکان بنسیه گران بود
هوش مصنوعی: شعر، که نوعی هنر و بیان احساسات است، برای کسانی که از نظر مالی ضعیف و در تنگنا هستند، بی‌قیمت و سنگین به نظر می‌رسد.
بوده جهان همچو باغ وقت بهاران
ما چو بباغ آمدیم فصل خزان بود
هوش مصنوعی: جهان مانند باغی است که در فصل بهار زیبایی و سرسبزی دارد، اما وقتی ما وارد آن شدیم، دیگر فصل خزان و پژمردگی شروع شده بود.
از پی آیندگان ز ماضی {و} حالی
گفتم و تاریخ آن فساد زمان بود
هوش مصنوعی: به دنبال آینده‌نگری و توجه به نسل‌های بعدی، من از گذشته و حال صحبت کردم و تاریخ نشان‌دهنده فساد و آسیب‌های زمانه بود.
هفتصد و سه سال بر گذشته ز هجرت
روز نگفتیم و لیل، مه رمضان بود
هوش مصنوعی: هفتصد و سه سال از هجرت گذشته، و ما نه از روز سخن گفتیم و نه از شب، اما ماه رمضان بود.
مسکن من ملک روم مرکز محنت
آقسرا شهر و خانه دار هوان بود
هوش مصنوعی: محل زندگی من در سرزمین روم است که مرکز درد و رنج من شده، مانند شهری که خانه‌ام در آن قرار دارد و این مکان همیشه برای من پر از آلام و مشکلات است.
حمد خداوند گوی سیف و همی کن
شکر که نیک و بد جهان گذران بود
هوش مصنوعی: خداوند را سپاس بگو و شکر کن که زندگی با خوبی‌ها و بدی‌ها در حال گذر است.
سغبهٔ ملکی مشو که پیشتر از تو
همچو زن اندر حباله دگران بود
هوش مصنوعی: به مقام و موقعیت خود مغرور نشو، چرا که پیش از تو نیز افرادی بودند که در چنگال دیگران گرفتار بودند.
همچو پیمبر نظر نکرد بدنیا
دیده ور {ی} کو بآخرت نگران بود
هوش مصنوعی: انسان‌هایی که مانند پیامبران به دنیا نگاه نمی‌کنند و تمام توجهشان به آخرت و سرنوشت دنیوی خود نیستند، به راحتی می‌توانند از زرق و برق دنیا بگذرند.
در نظر اهل دل چگونه بود مرد
آنکه بدنیاش میل همچو زنان بود
هوش مصنوعی: در چشم انسان‌های باطنی، مردی که تمایل به دنیا دارد، مانند تمایل زنان است.

حاشیه ها

1392/02/03 22:05
امین کیخا

وزغ همان ودک بوده به پهلوی و مادر ازیدهاکه یا ضحاک که رهبر مارسردگان ( خزندگان) بوده است هم اکنون در عربی هم کاربرد دارد و جمع ان اوزاغ است

1392/02/03 23:05
امین کیخا

خطاف یعنی پرستو، فرستو، فرستک، فرشتوک

1392/02/03 23:05
امین کیخا

ممسک میشود زفت به پیش اول

1398/09/19 09:12
مسعود سالاری

مصرع اول از بیت دوم، یعنی «بهر عمارت مسعود را چه خلل شد» مشکل وزن دارد. حرف «دال» در «مسعود» ساقط است. یا شاید مثلن «مسعودا» باشد.