گنجور

شمارهٔ ۳۹

کم خور غم تنی که حیاتش بجان بود
چیزی طلب که زندگی جان بآن بود
هیچش ز تخم عشق معطل روا مدار
تا در زمین جسم تو آب روان بود
آنکس رسد بدولت وصی که مر ورا
روح سبک ز بار محبت گران بود
چون استخوان مرده نیاید بهیچ کار
عشقی که زنده یی چو تواش در میان بود
معشوق روح بخش باول قدم چو مرگ
از هفت عضو هستی تو جان ستان بود
آخر بعشق زنده کند مر ترا که اوست
کآب حیات از آتش عشقش روان بود
از تو چه نقشهاست در آیینهٔ مثال
دیدند و گر تو نیز ببینی چنان بود
این حرف خوانده ای تو که بر دفتر وجود
لفظیست صورت تو که معنیش جان بود
با نور چشم فهم تو پنهان لطیفه ییست
جان تو آیتیست که تفسیرش آن بود
ای دل ازین حدیث زبان در کشیده به
خود شرح این حدیث چه کار زبان بود
خود را مکن میان دل و خلق ترجمان
تا سر میان عشق و دلت ترجمان بود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کم خور غم تنی که حیاتش بجان بود
چیزی طلب که زندگی جان بآن بود
هوش مصنوعی: کم بخور تا کمتر غمگین باشی، زیرا کسی که زندگی‌اش به جانش وابسته است، باید به دنبال چیزی باشد که زندگی‌اش را تأمین کند.
هیچش ز تخم عشق معطل روا مدار
تا در زمین جسم تو آب روان بود
هوش مصنوعی: هیچ زمانی را برای پرورش عشق تلف نکن، چرا که زمانی که جسم تو سرشار از زندگی است، بهترین فرصت برای آغاز این احساس می‌باشد.
آنکس رسد بدولت وصی که مر ورا
روح سبک ز بار محبت گران بود
هوش مصنوعی: هر کسی می‌تواند به کامیابی و موفقیت دست یابد که روحش از بار سنگین محبت آزاد باشد و سبکبال باشد.
چون استخوان مرده نیاید بهیچ کار
عشقی که زنده یی چو تواش در میان بود
هوش مصنوعی: اگر عشق زنده‌ای مانند تو در میان باشد، استخوان مرده هیچ کارایی نخواهد داشت.
معشوق روح بخش باول قدم چو مرگ
از هفت عضو هستی تو جان ستان بود
هوش مصنوعی: معشوقی که روح و نشاط می‌آورد، با هر قدمش به همان اندازه که مرگ بر هفت جزء وجود تو تاثیر می‌گذارد، جان تو را می‌گیرد.
آخر بعشق زنده کند مر ترا که اوست
کآب حیات از آتش عشقش روان بود
هوش مصنوعی: در نهایت، عشق تو را زنده خواهد کرد، چرا که او همچون آب حیات، از آتش عشقش جاری است.
از تو چه نقشهاست در آیینهٔ مثال
دیدند و گر تو نیز ببینی چنان بود
هوش مصنوعی: در آینهٔ نمادین، تصاویری از تو دیده شده است و اگر تو هم آن را مشاهده کنی، به همین شکل خواهد بود.
این حرف خوانده ای تو که بر دفتر وجود
لفظیست صورت تو که معنیش جان بود
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که آنچه که تو تجربه کرده‌ای و در زندگی‌ات نوشته شده، تنها یک جلوه ظاهری است. حقیقت عمیق‌تر و معنای واقعی وجود تو، همان جان و روح تو است که فراتر از این ظواهر می‌باشد.
با نور چشم فهم تو پنهان لطیفه ییست
جان تو آیتیست که تفسیرش آن بود
هوش مصنوعی: با درک و فهمی که داری، درونیات لطیفی وجود دارد که نشان‌دهنده روح توست و تفسیر این مسئله به همین صورت است.
ای دل ازین حدیث زبان در کشیده به
خود شرح این حدیث چه کار زبان بود
هوش مصنوعی: ای دل، از این داستان خاموشی اختیار کرده‌ای. خودت بدان که چه نیازی بوده که زبان به بیان این ماجرا بپردازد.
خود را مکن میان دل و خلق ترجمان
تا سر میان عشق و دلت ترجمان بود
هوش مصنوعی: خودت را بین دل و مردم واسطه نکن، چون عشق و دل تو خودشان می‌توانند زبان همدیگر باشند.