شمارهٔ ۳۸
هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود
همه دانند که از بهر سجود آمد و جود
تا بسی محنت خدمت نکشد همچو ایاز
مرد همکاسهٔ نعمت نشود با محمود
هرکه مانند خضر آب حیات دین یافت
بهر دنیا بر او نیست سکندر محسود
ای {که} بر خلق حقت دست و ولایت دادست
خلق آزرده مدار از خود و حق ناخشنود
آتش اندر بنهٔ خویش زدی ای ظالم
که بظلم از دل درویش برآوردی دود
گرچه داری رخ چون آتش و اندام چو آب
زیر این خاک از آن آتش و آب افتد زود
ورچه در کبر بنمرود رسیدی و گذشت
من همی گویمت از پشه بترس ای نمرود
ز بر و زیر مکن کار جهانی چون عاد
که بیک صیحه شوی زیر و زبر همچو ثمود
تا گریبان تو از دست اجل بستانند
ای که از بهر تو آفاق گرفتند جنود
پیش ازین بی دگران با تو بسی بود جهان
پس ازین با دگران بی تو بسی خواهد بود
گرچه عمر تو درازست، چو روزی چندست
هم بآخر رسد آن چیز که باشد معدود
ورچه خوش نایدت از دنیی فانی رفتن
نه تویی باقی {و} خالد نه جهان جای خلود
نرم بالای زمین رو که بزیر خاکست
سرو سیمین قد و رو و گل رنگین خدود
این زر سرخ که روی تو ز عشقش زردست
هست همچون درم قلب و مس سیم اندود
عمر اندر طلبش صرف {شود} آنت زیان!
دگری بعد تو زآن مایه کند، اینت سود!
رو هوا گیر چو آتش که ز بهر نان مرد
تا درین خاک بود آب خورد خون آلود
عاقبت بذ بجزای عمل خود برسید
خار می کاشت از آن گل نتوانست درود
نیک بختان را مقصود رضای حقست
بخت خود بد مکن و باز ممان از مقصود
گر درم داری با خلق کرم کن زیرا
«شرف نفس بجودست و کرامت بسجود»
سیف فرغانی در وعظ چو سعدی زین سان
سخنی گفت و بود دولت آنکس که شنود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود
همه دانند که از بهر سجود آمد و جود
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من و تو از هیچ به وجود آمده است، همه میدانند که او به خاطر پرستش و بخشش به وجود آمده است.
تا بسی محنت خدمت نکشد همچو ایاز
مرد همکاسهٔ نعمت نشود با محمود
هوش مصنوعی: برای اینکه کسی بتواند از نعمت و ثروت برخوردار شود، باید سختیها و مشکلاتی را تحمل کند. مانند ایاز، که برای دستیابی به مقام وایی که در کنار محمود دارد، محنت و زحمت زیادی را متحمل شده است.
هرکه مانند خضر آب حیات دین یافت
بهر دنیا بر او نیست سکندر محسود
هوش مصنوعی: هرکس مانند خضر که آب حیات را یافته، برای او دنیا و مقام سکندر دیگر اهمیت ندارد.
ای {که} بر خلق حقت دست و ولایت دادست
خلق آزرده مدار از خود و حق ناخشنود
هوش مصنوعی: ای کسی که خداوند به تو قدرت و ولایت بر مردم داده است، خلق را آزرده نکن و باعث ناخشنودی خود و خدا نشو.
آتش اندر بنهٔ خویش زدی ای ظالم
که بظلم از دل درویش برآوردی دود
هوش مصنوعی: ای ظالم، تو آتشی در دلت برافروختی که به خاطر ظلمی که کردی، از دل درویش دود برمیخیزد.
گرچه داری رخ چون آتش و اندام چو آب
زیر این خاک از آن آتش و آب افتد زود
هوش مصنوعی: هرچند که تو چهرهای زیبا و خوشتراش داری، اما بدان که در زیر این پوست، آتش و آب هر دو در گذرند و به زودی از میان خواهند رفت.
ورچه در کبر بنمرود رسیدی و گذشت
من همی گویمت از پشه بترس ای نمرود
هوش مصنوعی: اگرچه تو به مقام بلندی رسیدی و به قدرت خود فخر میکنی، اما باید بدان که حتی موجود کوچکی مثل پشه نیز میتواند برایت خطرساز باشد. پس باید محتاط باشی.
ز بر و زیر مکن کار جهانی چون عاد
که بیک صیحه شوی زیر و زبر همچو ثمود
هوش مصنوعی: کارهای دنیوی را از بالا و پایین نکن، چون قوم عاد که با یک صدا همه چیز را برهم زدند و مانند قوم ثمود، ویران شدند.
تا گریبان تو از دست اجل بستانند
ای که از بهر تو آفاق گرفتند جنود
هوش مصنوعی: تا زمانی که اجل به تو دست دراز کند و تو را بگیرد، بدان که برای تو نیروها و سپاهیان آسمانی آماده هستند.
پیش ازین بی دگران با تو بسی بود جهان
پس ازین با دگران بی تو بسی خواهد بود
هوش مصنوعی: قبل از این، من با دیگران به خاطر تو دنیای زیادی را تجربه کردم، اما پس از این، بدون تو دنیای زیادی را با دیگران خواهم گذراند.
گرچه عمر تو درازست، چو روزی چندست
هم بآخر رسد آن چیز که باشد معدود
هوش مصنوعی: با وجود اینکه عمر تو طولانی است، اما مانند روزها که شمارششان محدود است، بالاخره به انتها خواهد رسید.
ورچه خوش نایدت از دنیی فانی رفتن
نه تویی باقی {و} خالد نه جهان جای خلود
هوش مصنوعی: اگرچه از دنیای فانی رفتن برایت خوشایند نیست، اما تو جاودانه نیستی و این دنیا نیز مکان ماندگاری نیست.
نرم بالای زمین رو که بزیر خاکست
سرو سیمین قد و رو و گل رنگین خدود
هوش مصنوعی: بالای زمین را با زیبایی و لطافت میسازد، در حالی که زیر خاک، درخت سروی با قامت بلند و شکل زیبا، و گلی با رنگهای جذاب وجود دارد.
این زر سرخ که روی تو ز عشقش زردست
هست همچون درم قلب و مس سیم اندود
هوش مصنوعی: این طلاي سرخ که به خاطر عشق تو رنگش پریده است، مانند سکهای است که قلبش از مس و رویش از نقره پوشیده شده.
عمر اندر طلبش صرف {شود} آنت زیان!
دگری بعد تو زآن مایه کند، اینت سود!
هوش مصنوعی: زندگیات را در جستجوی او صرف میکنی، اما تو ضرر میکنی! کسی دیگر پس از تو از آنچه که تو به دست نیاوردی، بهرهمند خواهد شد.
رو هوا گیر چو آتش که ز بهر نان مرد
تا درین خاک بود آب خورد خون آلود
هوش مصنوعی: در این دنیا، چون آتش در جستجوی نان، مرد باید تلاش کند. تا زمانی که در این خاک زندگی میکند، با وجود مشکلات و چالشها، باید در پی تأمین نیازهای خود باشد.
عاقبت بذ بجزای عمل خود برسید
خار می کاشت از آن گل نتوانست درود
هوش مصنوعی: سرانجام هر کس به نتیجه کار خود میرسد؛ آن کسی که فقط خار میکارد، نمیتواند انتظار گل داشته باشد.
نیک بختان را مقصود رضای حقست
بخت خود بد مکن و باز ممان از مقصود
هوش مصنوعی: خوشبختان فقط به رضایت خدا فکر میکنند، پس بخت خود را خراب نکن و از هدف خود دور نشو.
گر درم داری با خلق کرم کن زیرا
«شرف نفس بجودست و کرامت بسجود»
هوش مصنوعی: اگر ثروت و امکانات داری، با مردم نیکی و لطف کن؛ زیرا ارزش والای انسان به بزرگی روح اوست و بزرگی روح با قناعت و فروتنی شناخته میشود.
سیف فرغانی در وعظ چو سعدی زین سان
سخنی گفت و بود دولت آنکس که شنود
هوش مصنوعی: سیف فرغانی در موعظه مانند سعدی سخنانی گفت و whoever این سخنان را بشنود، خوشبخت خواهد بود.
حاشیه ها
1395/03/29 23:05
......
گر درم داری با خلق کرم کن زیرا
«شرف نفس به جودست و کرامت به سجود»
این بیت غزل سیف به به درستی نشان میدهد که : نه سجود
درست است و هدف چوانمردی و دهش است نه چیز دیگر
عبادت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
1397/07/01 10:10
۷
گر درم داری با خلق کرم کن زیرا
«شرف نفس به جودست و کرامت نه سجود
این گنجور چراغ خاموش "نه" را به "به" تبدیل کرد و معنی و پیام شعر سعدی و سیف را مالیده است.
خنده دار شده این بیت
1398/09/17 20:12
درود بر شما---دوست عزیز این بیت از سیف نیست از سعدی است و همان به درست است. موفق باشید