گنجور

شمارهٔ ۳۲

زنده نبود آن دلی کز عشق جانان باز ماند
مرده دان چون دل ز عشق و جسم از جان باز ماند
جای نفس و طبع شد کز عشق خالی گشت دل
ملک دیوان شد ولایت کز سلیمان باز ماند
جان چو کار عشق نکند بار تن خواهد کشید
گاو آخر شد چو رخش از پور دستان باز ماند
این عجب نبود که اندردست خصمان اوفتد
ملک سلطانی که از پیکار خصمان باز ماند
عاشقان را نفرتست از لقمه دنیا طلب
خوان سلطان را نشاید چون ز سگ نان باز ماند
آن جوانمردان که از همت نه از سیری کنند
پشت بر نانی کزین اشکم پرستان باز ماند
اسب دل چون در قفای گوی همت راندند
چرخ چوگانی از ایشان چند میدان باز ماند
آن زمان کز خویشتن رفتند و در سیر آمدند
جبرئیل تیز پر در راه از ایشان باز ماند
عشق باقی کی گذارد با تو از تو ذره یی
گر تویی تو برفت و پاره یی زآن باز ماند
آن نمی بینی که از گرمای تابستان گداخت
همچو یخ در آب برفی کز زمستان باز ماند
ای پسر برخیز و با این قوم بنشین زینهار
کین جهان پر دشمنست از دوست نتوان باز ماند
گر ز دنیا باز مانی ملک عقبی آن تست
شد عزیز مصر یوسف چون ز کنعان باز ماند
من نپندارم که تأثیری کند در حال تو
خرقه یی با تو گر از آثار مردان باز ماند
دیگران ثعبان سحرآشام نتوانند کرد
آن عصایی را که از موسی عمران باز ماند
سیف فرغانی ز مردم منقطع شو بهر دوست
قدر یوسف آنگه افزون شد که زاخوان باز ماند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زنده نبود آن دلی کز عشق جانان باز ماند
مرده دان چون دل ز عشق و جسم از جان باز ماند
هوش مصنوعی: دل‌هایی که به عشق معشوق دچار نمی‌شوند، زنده نیستند و می‌توان آنها را مرده نامید. چرا که اگر دل از عشق تهی باشد، مانند این است که جسمی بدون جان باشد.
جای نفس و طبع شد کز عشق خالی گشت دل
ملک دیوان شد ولایت کز سلیمان باز ماند
هوش مصنوعی: در این بیت، گفته می‌شود که وقتی دل از عشق خالی می‌شود، فضای آن به گونه‌ای است که نه تنها نفس و روح بلکه طبیعت هم تحت تأثیر قرار می‌گیرد. در این حالت، سرزمین و قلمرو دچار بی‌نظمی می‌شود، به گونه‌ای که مقام و قدرت سلیمان نیز نمی‌تواند مانع این آشفتگی گردد. به عبارت دیگر، عشق و احساسات، نقش مهمی در نظم و آرامش وجود انسان دارند و فقدان آن‌ها، موجب هرج و مرج و بی‌نظمی می‌شود.
جان چو کار عشق نکند بار تن خواهد کشید
گاو آخر شد چو رخش از پور دستان باز ماند
هوش مصنوعی: وقتی جان در عشق فعالیت نکند، جسم دیگر تحمل را نخواهد داشت. مانند اسبی که از ناتوانی به آرامش می‌رسد، در نهایت به خاطر ناتوانی از بار بر دوش خود آزاد می‌شود.
این عجب نبود که اندردست خصمان اوفتد
ملک سلطانی که از پیکار خصمان باز ماند
هوش مصنوعی: این عجیب نیست که پادشاهی که از نبرد با دشمنان خود کناره‌گیری کند، به دست همان دشمنان بیفتد.
عاشقان را نفرتست از لقمه دنیا طلب
خوان سلطان را نشاید چون ز سگ نان باز ماند
هوش مصنوعی: عاشقان به دنیای مادی علاقه‌ای ندارند و به دنبال رضایت خداوند هستند. بر این اساس، مقام و ثروت دنیوی ارزش نمی‌تواند داشته باشد. همچنین، به دلیل عشق واقعی، افرادی که تنها به دنبال نان و لقمه‌ای برای زندگی هستند، در نظر عاشقان به خوبی و شایستگی نخواهند بود.
آن جوانمردان که از همت نه از سیری کنند
پشت بر نانی کزین اشکم پرستان باز ماند
هوش مصنوعی: جوانمردان واقعی کسانی هستند که برای رسیدن به هدف‌های والا و ارزش‌ها، فداکاری می‌کنند و از خوش‌گذرانی و راحت‌طلبی دوری می‌کنند. آن‌ها از نان و غذاهایی که می‌تواند آن‌ها را به سمت زندگی راحت‌تری بکشاند، دوری می‌کنند، چرا که نمی‌خواهند به دنیاپرستانی که تنها به لذت‌های زودگذر می‌پردازند، تبدیل شوند.
اسب دل چون در قفای گوی همت راندند
چرخ چوگانی از ایشان چند میدان باز ماند
هوش مصنوعی: دل مانند اسبی است که با تمام تلاشی که می‌کند، در پی موفقیت و آرزوهای بزرگ است. هرچقدر هم که تلاش کند و به جلو برود، همچنان برخی از فرصت‌ها و میدان‌ها از او دور می‌ماند و دست نیافتنی به نظر می‌رسند.
آن زمان کز خویشتن رفتند و در سیر آمدند
جبرئیل تیز پر در راه از ایشان باز ماند
هوش مصنوعی: در زمانی که انسان‌ها از خودشان فاصله گرفتند و به سفر معنوی پرداختند، فرشته جبرئیل با آن بال‌های تیز و سریع نتوانست از آنها جلو بزند و در این راه با آنها همراه شود.
عشق باقی کی گذارد با تو از تو ذره یی
گر تویی تو برفت و پاره یی زآن باز ماند
هوش مصنوعی: عشق واقعی هرگز نمی‌تواند فقط به یک بخش کوچک از تو بسنده کند؛ اگر تو خودت را به او بسپاری، عشق به طور کامل در تو حضور خواهد داشت و چیزی از تو از آن جدا نخواهد شد. اگر او برود، باز هم بخشی از عشق در تو باقی خواهد ماند.
آن نمی بینی که از گرمای تابستان گداخت
همچو یخ در آب برفی کز زمستان باز ماند
هوش مصنوعی: تو نمی‌بینی که این شخص به خاطر گرمای تابستان، مانند یخی در آب ذوب می‌شود، مثل برفی که در زمستان باقی مانده است.
ای پسر برخیز و با این قوم بنشین زینهار
کین جهان پر دشمنست از دوست نتوان باز ماند
هوش مصنوعی: بیا پسر، بلند شو و با این مردم هم‌نشین شو، زیرا این دنیا پر از دشمن است و نمی‌توان تنها به دوستان اطمینان کرد.
گر ز دنیا باز مانی ملک عقبی آن تست
شد عزیز مصر یوسف چون ز کنعان باز ماند
هوش مصنوعی: اگر از دنیای فانی فاصله بگیری و به دنیای دیگر روی آوری، آنجا مقام و منزلت تو خواهد بود. همان‌طور که یوسف، که در مصر عزیز و محترم شد، زمانی که از سرزمین کنعان دور مانده بود، به مقام بزرگ‌تری دست یافت.
من نپندارم که تأثیری کند در حال تو
خرقه یی با تو گر از آثار مردان باز ماند
هوش مصنوعی: من فکر نمی‌کنم که لباسی که از ویژگی‌های مردان بزرگ بر تن تو باشد، تأثیری در وضعیت تو داشته باشد.
دیگران ثعبان سحرآشام نتوانند کرد
آن عصایی را که از موسی عمران باز ماند
هوش مصنوعی: دیگران نمی‌توانند آن عصا را مثل عصای موسی که به سحر تبدیل شد، بسازند.
سیف فرغانی ز مردم منقطع شو بهر دوست
قدر یوسف آنگه افزون شد که زاخوان باز ماند
هوش مصنوعی: از جمعیت و همنشینی با مردم دور شو، زیرا برای دوستی و محبت ارزش یوسف زمانی بیشتر می‌شود که از دیگران جدا باشد.