گنجور

شمارهٔ ۲۵

درین جهان که بسی تن پرست را جان مرد
کسیست زنده که از درد عشق جانان مرد
بنزد زنده دلان در دو کون هشیار اوست
که از شراب غم عشق دوست سکران مرد
اگر چه عشق کشنده است، جان و دل می دار
بعشق زنده، که بی عشق نیک نتوان مرد
بشمع عشق ازل زندگی نبود آن را
که وقت صبح اجل شد چراغ ایمان مرد
بتیغ عشق چو کشته نشد یقین می دان
که نفس کافرت ای خواجه نامسلمان مرد
اگرچه شیطان تا حشر زنده خواهد بود
چو نفس سرکش تو کشته گشت شیطان مرد
چو دل بمرد تن از قید خدمت آزادست
برست دیو ز پیکار چون سلیمان مرد
چو نفس مرد دلت را جهان جان ملکست
باردشیر رسد مملکت چو ساسان مرد
طمع ز خلق ببر وز خدا طلب روزی
که سایل درش آسان بزیست و آسان مرد
گدا که خوار بود بهر لقمه بر در خلق
همین که نزد توانگر عزیز شد نان مرد
بعشق زنده همی دار جان که طبع فضول
برای نفس ولایت گرفت چون جان مرد
معاویه ز برای یزید همچون سگ
گرفت تخت خلافت چو شیر یزدان مرد
هزار همچو تو مردند پیش تو و از آن
فراغتست ترا کین برفت یا آن مرد
ز خوف آب نخوردندی ار بهایم را
خبر شدی که یکی در میان ایشان مرد
بماند عمری بیچاره سیف فرغانی
نکرد طاعت لیک از گنه پشیمان مرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درین جهان که بسی تن پرست را جان مرد
کسیست زنده که از درد عشق جانان مرد
هوش مصنوعی: در این دنیا، افرادی که فقط به جسم خود اهمیت می‌دهند، به واقع مرده‌اند. تنها کسی که به خاطر عشق و احساسات عمیقش دچار درد شده و برای معشوقش جانش را فدای می‌کند، زنده است.
بنزد زنده دلان در دو کون هشیار اوست
که از شراب غم عشق دوست سکران مرد
هوش مصنوعی: در نزد انسان‌های آگاه و با روح، در این جهان و جهان دیگر، کسی وجود دارد که از نوشیدنی تلخ عشق دوست به حالت مستی رسیده است.
اگر چه عشق کشنده است، جان و دل می دار
بعشق زنده، که بی عشق نیک نتوان مرد
هوش مصنوعی: عشق هرچند که می‌تواند خطرناک و دردآور باشد، اما با این حال زندگی شیرین و با ارزش است. وجود عشق انسان را زنده نگه می‌دارد و بدون آن زندگی به معنای واقعی خوب نخواهد بود.
بشمع عشق ازل زندگی نبود آن را
که وقت صبح اجل شد چراغ ایمان مرد
هوش مصنوعی: در روشنایی عشق جاودان، زندگی به آن کسی که صبح اجلش فرارسید، مانند چراغی خاموش شد.
بتیغ عشق چو کشته نشد یقین می دان
که نفس کافرت ای خواجه نامسلمان مرد
هوش مصنوعی: اگر که با عشق به کشته شدن تن در نداده‌ای، بیدار شو و بدان که نفس کافرت تو را به سوی نامردی می‌کشاند، ای آقا، که ایمان نداری.
اگرچه شیطان تا حشر زنده خواهد بود
چو نفس سرکش تو کشته گشت شیطان مرد
هوش مصنوعی: اگرچه شیطان تا روز قیامت زنده خواهد ماند، اما وقتی نفس سرکش تو از بین رفت، شیطان نیز از پا درآمد.
چو دل بمرد تن از قید خدمت آزادست
برست دیو ز پیکار چون سلیمان مرد
هوش مصنوعی: وقتی دل از دنیا و زندگی جدا شود، بدن از بند خدمت و زحمت آزاد می‌گردد و مانند سلیمان که بر دیوان سلطنت می‌کرد، دیگر نیازی به جنگ و مبارزه نیست.
چو نفس مرد دلت را جهان جان ملکست
باردشیر رسد مملکت چو ساسان مرد
هوش مصنوعی: زمانی که نفس انسان تمام می‌شود و او از دنیا می‌رود، دل او در حقیقت به نوعی به جهان دیگری می‌رسد. در این حالت، مانند زمانی است که شیر به سرزمین خود بازمی‌گردد و نشان از حاکمیت و قدرت دارد، همچون دوران ساسانیان که اقتدار و عظمت بود.
طمع ز خلق ببر وز خدا طلب روزی
که سایل درش آسان بزیست و آسان مرد
هوش مصنوعی: از مردم درخواست نکن و از خدا روزی خود را بخواه، زیرا کسی که به درگاه او نیاز دارد، راحت زندگی می‌کند و راحت از دنیا می‌رود.
گدا که خوار بود بهر لقمه بر در خلق
همین که نزد توانگر عزیز شد نان مرد
هوش مصنوعی: فرد گدا که به خاطر نداشتن مال و ثروت در نظر مردم خوار و ذلیل بود، به محض اینکه در نزد شخص توانگر و ثروتمند قرار گرفت، به احترام و ارزش دست پیدا کرد و نان میوه مردانگی‌اش را خورد.
بعشق زنده همی دار جان که طبع فضول
برای نفس ولایت گرفت چون جان مرد
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، جانم را زنده نگه می‌دارم؛ زیرا طبیعت پرحرف و بی‌جا، برای نفس و خودخواهی، مقام ولایت را چون جان مرده است.
معاویه ز برای یزید همچون سگ
گرفت تخت خلافت چو شیر یزدان مرد
هوش مصنوعی: معاویه برای یزید مثل سگ عمل کرد و تخت خلافت را مثل یک شیر به او تسلیم کرد.
هزار همچو تو مردند پیش تو و از آن
فراغتست ترا کین برفت یا آن مرد
هوش مصنوعی: هزاران نفر مانند تو قبل از تو مرده‌اند و از این رو تو در راحتی هستی که حالا این اتفاق افتاده یا آن مرد رفته است.
ز خوف آب نخوردندی ار بهایم را
خبر شدی که یکی در میان ایشان مرد
هوش مصنوعی: از ترس اینکه آب نخورند، اگر حیوانات متوجه شوند که یکی از آن‌ها در میانشان مرده است، واکنش نشان می‌دهند.
بماند عمری بیچاره سیف فرغانی
نکرد طاعت لیک از گنه پشیمان مرد
هوش مصنوعی: سفیر فرغانی، که عمری سختی کشید، نتوانست به کارهای نیک بپردازد، اما از گناهان خود پشیمان شد و با همین عذر از دنیا رفت.