شمارهٔ ۲۰
ای مرد فقر، هست ترا خرقهٔ تو تاج
سلطان تویی که نیست به سلطانت احتیاج
تو داد بندگی خداوند خود بده
وآنگاه از ملوک جهان میستان خراج
گر طاعتی کنی مکنش فاش نزد خلق
چون بیضهای نهی مکن آواز چون دجاج
محبوب حق شدن به نماز و به روزه نیست
این آرزوت اگرچه کند در دل اختلاج
چون هرچه غیر اوست به دل ترک آن کنی
بر فرق جان تو نهد از حب خویش تاج
در نصرت خرد که هوا دشمن وی است
با نفس خود جدل کن و با طبع خود لجاج
گر در مصاف آن دو مخالف شوی شهید
بیمار را به دَم چو مسیحا کنی علاج
چون نفس تند گشت به سختیش رام کن
سردی دهد طبیب چو گرمی کند مزاج
با او موافقت مکن اندر خلاف عقل
محتاج نیست شب که سیاهش کنی به زاج
مردانه گنده پیر جهان را طلاق ده
کز عشق بست با دل تو عقد ازدواج
هستیّ تو چو زیت بسوزد گرت فتد
بر دل شعاع عشق چو مصباح در زجاج
زاندوه او چو مشعلهٔ ماه روشن است
شمع دلت، که زنده به روغن بود سراج
مر فقر را امین نبود هیچ جاهجوی
چون تخت شهنشین نشود هیچ پیل عاج
گوید گلیمپوش گدا را کسی امیر؟
خواند هُوَیدپوش شتر را کسی دواج
گر در رهش زنی قدمی، بر جبین گل
از خاک ره چو قطرهٔ شبنم فتد عجاج
خود کام را چنین سخن از طبع هست دور
محموم را بود عسل اندر دهان اجاج
گر دوستی حق طلبی ترک خلق کن
در یک مکان دو ضد نکند با هم امتزاج
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای مرد فقر، هست ترا خرقهٔ تو تاج
سلطان تویی که نیست به سلطانت احتیاج
هوش مصنوعی: ای مردِ فقیر، لباسِ تو همانند تاجی است که بر سرِ سلطان مینشیند. تو خود سلطانی که به هیچچیز برای سلطنتت نیازی نداری.
تو داد بندگی خداوند خود بده
وآنگاه از ملوک جهان میستان خراج
هوش مصنوعی: خود را به خدمت خداوند درآور و پس از آن از پادشاهان دنیا به قدر خود بهرهمند شو.
گر طاعتی کنی مکنش فاش نزد خلق
چون بیضهای نهی مکن آواز چون دجاج
هوش مصنوعی: اگر کاری نیک انجام میدهی، آن را در میان مردم فاش نکن. مانند تخممرغ که نمیتوانی صدایش را درآوری، مثل مرغ که نمیتواند صدای خود را مخفی کند.
محبوب حق شدن به نماز و به روزه نیست
این آرزوت اگرچه کند در دل اختلاج
هوش مصنوعی: محبوب واقعی شدن فقط به انجام عبادتهایی مانند نماز و روزه نیست. اگرچه این اعمال میتوانند در دل انسان التهابی ایجاد کنند و به او امید دهند، اما این کافی نیست.
چون هرچه غیر اوست به دل ترک آن کنی
بر فرق جان تو نهد از حب خویش تاج
هوش مصنوعی: هر چیزی که به غیر از اوست را از دل خود دور کنی، او از عشق خود بر سر جان تو تاجی میگذارد.
در نصرت خرد که هوا دشمن وی است
با نفس خود جدل کن و با طبع خود لجاج
هوش مصنوعی: در دفاع از خرد و عقل، که هوا و نفس دشمن آن هستند، با خود به جدل بپرداز و با طبیعت خود مبارزه کن.
گر در مصاف آن دو مخالف شوی شهید
بیمار را به دَم چو مسیحا کنی علاج
هوش مصنوعی: اگر در نبرد با آن دو دشمن قرار بگیری، میتوانی کسی را که به شدت بیمار است، مانند عیسی نجات دهی و درمان کنی.
چون نفس تند گشت به سختیش رام کن
سردی دهد طبیب چو گرمی کند مزاج
هوش مصنوعی: وقتی که نفس تند و بیتاب میشود، باید آن را به آرامی کنترل کرد. چون پزشک در عصبانیت، وقتی گرما به بدن برسد، باید آن را با سرما مداوا کند.
با او موافقت مکن اندر خلاف عقل
محتاج نیست شب که سیاهش کنی به زاج
هوش مصنوعی: با او در زمینهای که با عقل سازگار نیست، همنظر و همراستا نشو. تو نیازی نداری که شب را با تیرهگیهای خودت سیاه کنی.
مردانه گنده پیر جهان را طلاق ده
کز عشق بست با دل تو عقد ازدواج
هوش مصنوعی: عزیزم، برای رهایی از قید و بندهای زندگی و عشق دروغین، از آنچه که به تو آسیب میزند جدا شو و به دست خودت زندگی جدیدی بساز.
هستیّ تو چو زیت بسوزد گرت فتد
بر دل شعاع عشق چو مصباح در زجاج
هوش مصنوعی: وجود تو مانند زیت (زیتون) است که اگر شعاع عشق بر دل تو تابیده شود، مثل یک چراغ در شیشه میسوزد و درخشندگی خاصی پیدا میکند.
زاندوه او چو مشعلهٔ ماه روشن است
شمع دلت، که زنده به روغن بود سراج
هوش مصنوعی: از غم او مانند روشنایی ماه، شمع دل تو زنده است، چرا که به روغن وابسته است.
مر فقر را امین نبود هیچ جاهجوی
چون تخت شهنشین نشود هیچ پیل عاج
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی هیچگاه به کسی که به دنبال مقام و جاهجویی است، وفا نمیکند؛ زیرا مثل این است که یک فیل بزرگ بر روی تخت پادشاهی نمیتواند بنشیند.
گوید گلیمپوش گدا را کسی امیر؟
خواند هُوَیدپوش شتر را کسی دواج
هوش مصنوعی: میگوید آیا کسی به گدا که گلیم بر تن دارد، توجه میکند؟ آیا کسی به شتری که پوششی عادی دارد، نگاه میکند؟
گر در رهش زنی قدمی، بر جبین گل
از خاک ره چو قطرهٔ شبنم فتد عجاج
هوش مصنوعی: اگر در مسیر او گامی برداری، مانند قطرهٔ شبنم که بر گلهای کنار راه مینشیند، زیبایی و طراوتی از خاک بر جبین تو نمایان میشود.
خود کام را چنین سخن از طبع هست دور
محموم را بود عسل اندر دهان اجاج
هوش مصنوعی: کسی که خودخواه است، نمیتواند درک کند که سختیها و دردها همرفیق او هستند، درست مانند فردی که در حال بیماری است اما عسل در دهانش طعم تلخی را از بین نمیبرد.
گر دوستی حق طلبی ترک خلق کن
در یک مکان دو ضد نکند با هم امتزاج
هوش مصنوعی: اگر به دنبال دوستی حقیقی هستی، باید از انسانها فاصله بگیری، زیرا در یک مکان دو چیز متضاد نمیتوانند با هم coexist کنند.