گنجور

شمارهٔ ۲۱

چون هرچه غیر اوست بدل ترک آن کنی
بر فرق جهان تو نهد از حب خویش تاج
در نصرت خرد که هوا دشمن ویست
با نفس خود جدل کن وبا طبع خود لجاج
گر در مصاف آن دو مخالف شوی شهید
بیمار را بدم چو مسیحا کنی علاج
چون نفس تند گشت بسختیش رام کن
سردی دهد طبیب چو گرمی کند مزاج
با او موافقت مکن اندر خلاف عقل
محتاج نیست شب که سیاهش کنی بزاج
مردانه گنده پیر جهان را طلاق ده
کز عشق بست با دل تو عقد ازدواج
هستی تو چو زیت بسوزد گرت فتد
بر دل شعاع عشق چو مصباح در زجاج
زاندوه او چو مشعله ماه روشنست
شمع دلت که زنده بروغن بود سراج
مر فقر را امین نبود هیچ جاه جوی
چون تخت شه نشین نشود هیچ پیل عاج
گوید گلیم پوش گدا را کسی فقیر
خواند هویدپوش شتر را کسی دواج
گر در رهش زنی قدمی بر جبین گل
از خاک ره چو قطره شبنم فتد عجاج
خودکام را چنین سخن از طبع هست دور
محموم را بود عسل اندر دهان اجاج
گر دوستی حق طلبی ترک خلق کن
در یک مکان دوضد نکند باهم امتزاج

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون هرچه غیر اوست بدل ترک آن کنی
بر فرق جهان تو نهد از حب خویش تاج
هوش مصنوعی: هر چیز غیر از او را که رها کنی، عشق او بر سرت تاج می‌نهد و در جهان تو را زینت می‌دهد.
در نصرت خرد که هوا دشمن ویست
با نفس خود جدل کن وبا طبع خود لجاج
هوش مصنوعی: در حمایت از خرد و عقل، به خاطر این‌که هوای نفس دشمن آن است، باید با نفس خود به جدال بپردازی و با طبع خود سرسختی کنی.
گر در مصاف آن دو مخالف شوی شهید
بیمار را بدم چو مسیحا کنی علاج
هوش مصنوعی: اگر در نبرد با دو مخالف قرار بگیری، مانند مسیحا می‌توانی بیماری را شفا دهی و او را به زندگی برگردانی.
چون نفس تند گشت بسختیش رام کن
سردی دهد طبیب چو گرمی کند مزاج
هوش مصنوعی: وقتی که نفس به شدت تند و بی‌تاب می‌شود، باید آن را آرام کنی؛ همانطور که پزشک با دادن داروهای خنک، به مقابله با حرارت مزاج می‌پردازد.
با او موافقت مکن اندر خلاف عقل
محتاج نیست شب که سیاهش کنی بزاج
هوش مصنوعی: با او هم نظر و هم عقیده نشو، زیرا نیازی نیست که در تاریکی شب دست به کار شوی و آن را سیاه‌تر از آنچه که هست، کنی.
مردانه گنده پیر جهان را طلاق ده
کز عشق بست با دل تو عقد ازدواج
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، این بیت به این معناست که با جسارت و قوت بخواه که از وابستگی‌ها و عشق‌های بی‌نتیجه رهایی یابی، چرا که عشق به تو باید با دل و جان باشد نه با خیال و ناامیدی.
هستی تو چو زیت بسوزد گرت فتد
بر دل شعاع عشق چو مصباح در زجاج
هوش مصنوعی: وجود تو مانند زیت (زیتون) است که اگر شعله عشق به دل تو بتابد، مانند نوری که از چراغ در شیشه می‌تابد، می‌درخشد و اثرگذار خواهد بود.
زاندوه او چو مشعله ماه روشنست
شمع دلت که زنده بروغن بود سراج
هوش مصنوعی: از غم او همچون روشنی ماه است، در حالی که شمع دل تو با روغن روشن می‌شود.
مر فقر را امین نبود هیچ جاه جوی
چون تخت شه نشین نشود هیچ پیل عاج
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره می‌شود که فقر هیچ‌گاه نمی‌تواند با جستجوی مقام و ثروت هم‌نشین شود، چرا که هیچ‌گاه نمی‌توان از قدرت و عظمت یک پادشاه به اندازه یک فیل با عاج بهره‌مند شد. در واقع، این بیان به تساوی و هماهنگی میان جایگاه اجتماعی و مشکلات مالی اشاره دارد.
گوید گلیم پوش گدا را کسی فقیر
خواند هویدپوش شتر را کسی دواج
هوش مصنوعی: می‌گوید که کسی که گلیم بر دوش دارد، او را فقیر می‌داند، و کسی که بر شتر نشسته و پوشش ظاهری خوبی دارد، او را می‌شناسند. این نشان‌دهنده‌ی قضاوت‌های نادرست مردم درباره‌ی وضعیت و ظواهر افراد است.
گر در رهش زنی قدمی بر جبین گل
از خاک ره چو قطره شبنم فتد عجاج
هوش مصنوعی: اگر در راه او قدمی برداری، چنان است که گلی از خاک جاده برخیزد و مانند قطره‌ای شبنم بر آن بنشیند.
خودکام را چنین سخن از طبع هست دور
محموم را بود عسل اندر دهان اجاج
هوش مصنوعی: فرد مستبد و ظالم، به هیچ‌وجه نمی‌تواند به حقایق و زیبایی‌های زندگی نزدیک شود، مانند شخصی که با زبان تلخ و بی‌مزگی نمی‌تواند طعم شیرینی را احساس کند.
گر دوستی حق طلبی ترک خلق کن
در یک مکان دوضد نکند باهم امتزاج
هوش مصنوعی: اگر دلت می‌خواهد حقی را جستجو کنی، باید از وابستگی به مردم دست بکشی؛ چرا که دو چیز متضاد هرگز در یک مکان نمی‌توانند با هم ترکیب شوند.

حاشیه ها

1398/09/03 19:12

تکرار شده