شمارهٔ ۲
به باغی در بدیدم پار گل را
مگر گفتم تویی ای یار گل را
خطای خویشتن امسال دیدم
که نسبت با تو کردم پار گل را
وگر بویت ز دیوارش درآید
ز در بیرون کند گلزار گل را
ترا من با رقیبت دیدم و گفت
چه خوش میپرورد این خار گل را
چو مشکین زلف تو خوش بو نباشد
وگر عنبر بُوَد در بار گل را
اگر این سرخ روی اسپید دیدی
برفتی زردی از رخسار گل را
ز شوق خوبرویانش به در کن
چه رخت است اندرین بازار گل را
به خود مشغول میدارد مرا گل
چو خار از راه من بردار گل را
نسیم صبح را گفتم سحرگه
ز حبس غنچه بیرون آر گل را
جوابم داد و گفتا پیش رویش
چو پیش گل گیا پندار گل را
چو با آن گلسِتان در گلشن آیی
نظر بر وی کن و بگذار گل را
به خوبی تو کلهداری و خاری
به سر بربسته چون دستار گل را
تو سلطانی و گل همچون رعیت
به دستِ این و آن مگذار گل را
غریب است آمده وز ره رسیده
به لطف خویشتن خوش دار گل را
به جز خارش کسی اندر قفا نیست
به روی خویش کن تیمار گل را
ز حسنت مایه ده ای جان و منشان
به بازار چمن بیکار گل را
ز خجلت پای او از جای رفتست
به دست لطف خود باز آر گل را
به صد دستان ثناگوی تو گردد
چو بلبل گر بُوَد گفتار گل را
چو او رنگی ز رخسار تو دارد
دگر زین پس ندارم خوار گل را
جهانی خوب را لطفِ تو نَبْوَد
که باشد میوه کم بسیار گل را
قبای تور اندام تو دایم
به تنگ آورده صد خروار گل را
ز عشق روی تو زین پس برآید
چو بلبل نالههای زار گل را
عجب نَبْوَد که همچون نرگسِ خود
ز عشقِ خود کنی بیمار گل را
مرا این شعرها گل میدهد گفت
که کرد آگه ازین اسرار گل را
درین اشعار من ذکر تو کردم
عَلَم کردم برین اسحار گل را
مباد از سیف فرغانی ترا عار
که از بلبل نباشد عار گل را
من و تو هر دو از هم ناگزیریم
که از خاری بُوَد ناچار گل را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به باغی در بدیدم پار گل را
مگر گفتم تویی ای یار گل را
هوش مصنوعی: در باغی به گل ها نگریستم و گفتم که آیا تویی، ای دوست، همان گل زیبا؟
خطای خویشتن امسال دیدم
که نسبت با تو کردم پار گل را
هوش مصنوعی: امسال متوجه شدم که اشتباهی در مورد خودم نسبت به تو انجام دادم و به نوعی حالتی شبیه به گل را به آن نسبت دادم.
وگر بویت ز دیوارش درآید
ز در بیرون کند گلزار گل را
هوش مصنوعی: اگر بوی تو از دیوار این مکان به بیرون بیاید، باعث میشود که گلهای باغ هم به خارج بیفتند.
ترا من با رقیبت دیدم و گفت
چه خوش میپرورد این خار گل را
هوش مصنوعی: من تو را در کنار رقیبت دیدم و او گفت که این گل چقدر زیبا رشد میکند.
چو مشکین زلف تو خوش بو نباشد
وگر عنبر بُوَد در بار گل را
هوش مصنوعی: اگر ریشههای خوشبو و عطر آگین تو مانند زلف سیاهات نباشد، حتی اگر عطر آنبر هم در میان گلها باشد، تأثیری نخواهد داشت.
اگر این سرخ روی اسپید دیدی
برفتی زردی از رخسار گل را
هوش مصنوعی: اگر چهرهی سرخی را دیدی که مانند سفیدکنندهای درخشان است، میتوانی متوجه شوی که رنگ زردی که از روی گل و برگها رفته، در کجا رفته است.
ز شوق خوبرویانش به در کن
چه رخت است اندرین بازار گل را
هوش مصنوعی: به خاطر عشق به زیباییهای او، به بازار گل برو و ببین چه زیباییهایی در آن وجود دارد.
به خود مشغول میدارد مرا گل
چو خار از راه من بردار گل را
هوش مصنوعی: گل مرا به خود مشغول کرده و از سر راهم خاری را بردار تا بتوانم به راه ادامه دهم.
نسیم صبح را گفتم سحرگه
ز حبس غنچه بیرون آر گل را
هوش مصنوعی: به نسیم صبح گفتم که در سحر، گل را از بند غنچه آزاد کن و بیرون بیاور.
جوابم داد و گفتا پیش رویش
چو پیش گل گیا پندار گل را
هوش مصنوعی: او به من پاسخ داد و گفت: در برابر او، مثل اینکه در برابر گل ایستادهام، باید گل را تصور کنم.
چو با آن گلسِتان در گلشن آیی
نظر بر وی کن و بگذار گل را
هوش مصنوعی: وقتی که با آن معشوقه زیبا به باغ میرسی، به او نگاه کن و گلها را نادیده بگیر.
به خوبی تو کلهداری و خاری
به سر بربسته چون دستار گل را
هوش مصنوعی: تو به خوبی و مهارت در رهبری هستی و مانند گل، زیبایی و ظرافتی داری که در بین خارها نیز خود را زیبا و برجسته نشان میدهی.
تو سلطانی و گل همچون رعیت
به دستِ این و آن مگذار گل را
هوش مصنوعی: تو در جایگاه والایی قرار داری و مانند یک گل نباید به دست این و آن بیفتی و تحت کنترل بیگانگان قرار گیری.
غریب است آمده وز ره رسیده
به لطف خویشتن خوش دار گل را
هوش مصنوعی: کسی که به لطف و مهربانی خود آمده، بیگمان در مسیر خود بیخبر از زیباییها و محبتهاست. مانند گلی که در انتظار توجه و محبت دیگران است.
به جز خارش کسی اندر قفا نیست
به روی خویش کن تیمار گل را
هوش مصنوعی: به جز احساس ناراحتی و پریشانی در پشت سر کسی نیست، بنابراین به روی خودت توجه کن و از زیباییهای زندگی لذت ببر.
ز حسنت مایه ده ای جان و منشان
به بازار چمن بیکار گل را
هوش مصنوعی: ای جان، از زیباییات چیزی به من ببخش و در بازار باغ، بیکار گل را رها کن.
ز خجلت پای او از جای رفتست
به دست لطف خود باز آر گل را
هوش مصنوعی: با احساس شرم، پای من از جا حرکت کرده است؛ لطف خود را به من بازگردان و به گل زندگیام برسان.
به صد دستان ثناگوی تو گردد
چو بلبل گر بُوَد گفتار گل را
هوش مصنوعی: اگر بلبل به زیبایی و لطافت گل صحبت کند، میتواند با صد زبان و به بهترین شکل از تو تمجید کند.
چو او رنگی ز رخسار تو دارد
دگر زین پس ندارم خوار گل را
هوش مصنوعی: وقتی او از چهره تو رنگی دارد، دیگر برای من گلی که بیارزش است، نیازی نیست.
جهانی خوب را لطفِ تو نَبْوَد
که باشد میوه کم بسیار گل را
هوش مصنوعی: اگر لطف تو نباشد، در این دنیا خوب و خوشحالی نخواهیم دید، زیرا میوهای کم و گلهایی بسیار وجود دارد.
قبای تور اندام تو دایم
به تنگ آورده صد خروار گل را
هوش مصنوعی: لباس تنگ بر اندام تو به گونهای است که انگار گلی به شدت فشرده شده و در فشار قرار دارد.
ز عشق روی تو زین پس برآید
چو بلبل نالههای زار گل را
هوش مصنوعی: از این به بعد، به خاطر عشق تو، مانند بلبل نالههای غمگین گل را سر خواهم داد.
عجب نَبْوَد که همچون نرگسِ خود
ز عشقِ خود کنی بیمار گل را
هوش مصنوعی: عجب نیست که مانند نرگس، به دلیل عشق و محبت خود، گل را بیمار کنی.
مرا این شعرها گل میدهد گفت
که کرد آگه ازین اسرار گل را
هوش مصنوعی: این شعرها برای من همچون گل میروید و میگوید که از این رازها آگاهی دارد.
درین اشعار من ذکر تو کردم
عَلَم کردم برین اسحار گل را
هوش مصنوعی: در این اشعار، من نام تو را بردم و بر روی گل، در دل شب، اشارهای به آن کردم.
مباد از سیف فرغانی ترا عار
که از بلبل نباشد عار گل را
هوش مصنوعی: نترس از این که دیگران به خاطر نداشتن ویژگیهایی خاص از تو انتقاد کنند، چون هیچ ایرادی به گل نمیگیرد که بلبل توانایی پرواز ندارد.
من و تو هر دو از هم ناگزیریم
که از خاری بُوَد ناچار گل را
هوش مصنوعی: ما هر دو ناچاریم که بدون یکدیگر زندگی کنیم، چرا که گل نیز ناگزیر است که از خاری سر برآورد.