شمارهٔ ۱
دیده تحمل نمی کند نظرت را
پرده برافگن رخ چو ماه و خورت را
نزد من ای از جهان یگانه بخوبی
ملک دو عالم بهاست یک نظرت را
مشکلم است این که چون همی نکند حل
آب سخن آن لبان چون شکرت را
عشق تو داده است در ولایت جان حکم
هجر ستمکار و وصل دادگرت را
منتظرم لیک نیست وقت معین
همچو قیامت وصال منتظرت را
میل ندارد به آفتاب و به روزش
هرکه به شب دید روی چون قمرت را
پرده برافگن ز دور و گرنه ببادی
گرد بهر سو بریم خاک درت را
پر ز لآلی شود چو بحر کنارش
کوه اگر در میان رود کمرت را
مصحف آیات خوبیی و باخلاص
فاتحه خوانیم جمله سوَرت را
خوب چو طاوسی و بچشم تعشق
ما نگرانیم حسن جلوه گرت را
مشک چه باشد بنزد تو که چو عنبر
زلف تو خوش بو کند کنار و برت را
چون سخن اینجا رسید دوست مرا گفت
سیف شنودیم شعرهای ترت را
مس ترا حکم کیمیاست ازین پس
سکه اگر از قبول ماست زرت را
وقت شد اکنون که ما حدیث تو گوییم
فاش کنیم اندرین جهان خبرت را
بر سر بازار روزگار بریزیم
بر طبق عرض حقهٔ گهرت را
گرچه زره وار رخنه کرد به یک تیر
قوس دو ابروم صبر چون سپرت را
پای چو هیزم شکسته دار و مزن نیز
بیهده بر سنگ دیگران تبرت را
بر در ما کن اقامت و به سگان ده
بر سر این کو، زوادهٔ سفرت را
بر سر خرمن چو کاه زِبل مپنداز
گر کَه و دانه فزون کنند خرت را
تا نرسد گردنت بتیغ زمانه
از کله او نگاه دار سرت را
جان تو از بحر وصلم آب نیابد
تا جگرت خون و خون کنم جگرت را
گر تو بر این اوج چون فرشته برآیی
جمله ببینند از آسمان گذرت را
تا به نشان قبول مات رساند
بر سر تیر نیاز بند پرت را
رو قدم همت از دو کون برون نه
بیخ برآور ازین و آن شجرت را
ور نه چو شاخ درخت از کف هرکس
سنگ خور ار میوه یی بود زهرت را
زنده شود مرده از مساس تو گر تو
ذبح بتیغ فنا کنی بقرت را
قصر ملوکست جسم تو و معانیست
این همه دیوارهای پر صوَرت را
دفتر اسرار حکمتی و یدالله
جلد تو کردست جسم مختصرت را
مریم بکر است روح تو به طهارت
ای مدد از جان دم مسیح اثرت را
در شکم مادر ضمیر چو خواهم
عیسی انجیل خوان کنم پسرت را
کعبهٔ زوّار فیض مایی و از عشق
یمن یمین الله است هر حجرت را
چون حرم قدس عشق ماست مقامت
زمزم مکه است تشنه آبخورت را
و از اثر حکم بارقات تجلی
فعل یکی دان بصیرت و بصرت را
تا ز تو باقیست ذره یی نبود امن
منزل پر خوف و راه پرخطرت را
چون تو ز هستی خویش وا برهی سیف
زشت شمر خوب و عیب دان هنرت را
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیده تحمل نمی کند نظرت را
پرده برافگن رخ چو ماه و خورت را
هوش مصنوعی: چشمم نمیتواند زیبایی تو را تحمل کند. پرده را کنار بزن و چهرهات را مثل ماه و خورشید بر من نمایان کن.
نزد من ای از جهان یگانه بخوبی
ملک دو عالم بهاست یک نظرت را
هوش مصنوعی: ای یگانه و بینظیر، نزد من ارزش و بها به اندازهی کل دنیا داری؛ یک نگاه تو، برای من ارزشی برابر با ملک و مملکت دو عالم دارد.
مشکلم است این که چون همی نکند حل
آب سخن آن لبان چون شکرت را
هوش مصنوعی: مشکل من این است که مانند آب، سخنان آن لبها نتواند حل شود و شیرینی خاصی نداشته باشد.
عشق تو داده است در ولایت جان حکم
هجر ستمکار و وصل دادگرت را
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده است که زندگیام تحت تأثیر قرار گیرد؛ مانند قانونی که منجر به جدایی از ظالم و نزدیکی به تو، قاضی عشق، شده است.
منتظرم لیک نیست وقت معین
همچو قیامت وصال منتظرت را
هوش مصنوعی: منتظر تو هستم، اما زمان ملاقات مشخص نیست؛ مثل روز قیامت که نتوان پیشبینی کرد چه زمانی خواهد بود.
میل ندارد به آفتاب و به روزش
هرکه به شب دید روی چون قمرت را
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی چهرهاش را در شب دیده باشد، به نور آفتاب و روز تمایل ندارد، زیرا آن زیبایی در شب بیشتر جلوهگری میکند.
پرده برافگن ز دور و گرنه ببادی
گرد بهر سو بریم خاک درت را
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا مشخص شود، وگرنه باد ما را به هر سمتی میبرد و خاک درگاه تو را هم میگیرد.
پر ز لآلی شود چو بحر کنارش
کوه اگر در میان رود کمرت را
هوش مصنوعی: دریا وقتی لبریز از مروارید میشود که کوهی در کنارش وجود داشته باشد، اگر نیرویی در میان رود، باعث خودکامگی و سرکشی تو خواهد شد.
مصحف آیات خوبیی و باخلاص
فاتحه خوانیم جمله سوَرت را
هوش مصنوعی: کتاب مقدس شامل آیات نیکو و خالصی است و ما به همراه هم تمام سوره را با دلی صاف و نیت پاک میخوانیم.
خوب چو طاوسی و بچشم تعشق
ما نگرانیم حسن جلوه گرت را
هوش مصنوعی: زیباتر از طاووس هستی و ما به خاطر عشق و شوقی که به تو داریم، نگران زیبایی و جلوهات هستیم.
مشک چه باشد بنزد تو که چو عنبر
زلف تو خوش بو کند کنار و برت را
هوش مصنوعی: مشک چه اهمیتی دارد در مقابل زلفهای خوشبو و عطرآگین تو که به زیبایی ناحیه اطراف تو را معطر میکند.
چون سخن اینجا رسید دوست مرا گفت
سیف شنودیم شعرهای ترت را
هوش مصنوعی: وقتی به این موضوع رسیدیم، دوستم به من گفت که سیف شعرهای ترد را شنیده است.
مس ترا حکم کیمیاست ازین پس
سکه اگر از قبول ماست زرت را
هوش مصنوعی: از این پس، مس به خاطر حکمت و خاصیت کیمیاگری ما ارزشمند شده است و اگر سکهای هم مورد پذیرش ما باشد، به زرت (طلا) تبدیل میشود.
وقت شد اکنون که ما حدیث تو گوییم
فاش کنیم اندرین جهان خبرت را
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که ما در مورد تو صحبت کنیم و خبر و داستان تو را در این دنیا آشکار کنیم.
بر سر بازار روزگار بریزیم
بر طبق عرض حقهٔ گهرت را
هوش مصنوعی: در فضای پرهیاهوی زندگی، بهطور منظم و بر اساس انصاف، ارزش واقعی آنچه که داریم را به نمایش بگذاریم.
گرچه زره وار رخنه کرد به یک تیر
قوس دو ابروم صبر چون سپرت را
هوش مصنوعی: اگرچه تیر اندازی به زیبایی ابروی من آسیب رسانده، اما صبر من همچون سپری است که این زخم را تحمل میکند.
پای چو هیزم شکسته دار و مزن نیز
بیهده بر سنگ دیگران تبرت را
هوش مصنوعی: پاهای خود را سست و شکسته نگهدار و بیجهت بر روی مشکلات دیگران ضربه نزن.
بر در ما کن اقامت و به سگان ده
بر سر این کو، زوادهٔ سفرت را
هوش مصنوعی: در دروازه ما سکنا بگذران و به سگها بگو که در این مسیر، بر سر راهت چیزی ببخشی.
بر سر خرمن چو کاه زِبل مپنداز
گر کَه و دانه فزون کنند خرت را
هوش مصنوعی: در جمعآوری و ذخیرهسازی ثروت و منابع، نباید اجازه دهی این منابع کمارزش و بیفایده بهوجود آید؛ زیرا ممکن است باعث هدر رفتن و نقصان در داراییهایت شود.
تا نرسد گردنت بتیغ زمانه
از کله او نگاه دار سرت را
هوش مصنوعی: تا زمانی که سر تو به تیغ زمانه نرسیده، باید حواست را جمع کنی و از خودت مراقبت کنی.
جان تو از بحر وصلم آب نیابد
تا جگرت خون و خون کنم جگرت را
هوش مصنوعی: وجود تو از عشق من سیراب نمیشود، تا زمانی که قلبت از خون پر شود و من هم آن را با خون جگر خودم پر کنم.
گر تو بر این اوج چون فرشته برآیی
جمله ببینند از آسمان گذرت را
هوش مصنوعی: اگر تو بر این ارتفاع به زیبایی مثل یک فرشته ظهور کنی، همه از بالای آسمان گذر تو را مشاهده خواهند کرد.
تا به نشان قبول مات رساند
بر سر تیر نیاز بند پرت را
هوش مصنوعی: تا زمانی که بزرگی و عظمت من را با نشانهای از پذیرش به اوج نیاز برساند، مانند دمی که تیری را به هدف میزند.
رو قدم همت از دو کون برون نه
بیخ برآور ازین و آن شجرت را
هوش مصنوعی: از تلاش و اراده خود بیرون برو و ریشهات را از این دنیا و آن دنیا محکم تر کن.
ور نه چو شاخ درخت از کف هرکس
سنگ خور ار میوه یی بود زهرت را
هوش مصنوعی: اگر درختی میوهای نداشته باشد، هر کس ممکن است به آن آسیب برساند و سنگ بزند.
زنده شود مرده از مساس تو گر تو
ذبح بتیغ فنا کنی بقرت را
هوش مصنوعی: اگر تو با تیغ فنا گاو را قربانی کنی، مرده نیز از لمس تو زندگی دوباره مییابد.
قصر ملوکست جسم تو و معانیست
این همه دیوارهای پر صوَرت را
هوش مصنوعی: بدن تو همانند قصر پادشاهان است و این دیوارهای زیبا و پرنقش و نگار، نماد معانی و مفاهیمی عمیق در درون تو هستند.
دفتر اسرار حکمتی و یدالله
جلد تو کردست جسم مختصرت را
هوش مصنوعی: کتاب اسرار و حکمت به دست خداوند، جسم تو را پوشانده و معانی عمیق و خاصی در آن نهفته است.
مریم بکر است روح تو به طهارت
ای مدد از جان دم مسیح اثرت را
هوش مصنوعی: مریم به عنوان یک دختر باکره است و روح تو نیز پاک و خالص است. ای مددکار، همانطور که دم مسیح کاری شگفتانگیز انجام داد، به جان و روح تو اثر بگذار.
در شکم مادر ضمیر چو خواهم
عیسی انجیل خوان کنم پسرت را
هوش مصنوعی: وقتی در شکم مادر هستم، میخواهم مانند عیسی، کتاب مقدس را بخوانم تا فرزندت را تربیت کنم.
کعبهٔ زوّار فیض مایی و از عشق
یمن یمین الله است هر حجرت را
هوش مصنوعی: کعبه، مکانی است که زائران از آن بهرهمند میشوند و عشق به آن، نشانهای از نعمتهای خداوند است. هر گوشه از این مکان مقدس، حاوی برکات ویژهای است.
چون حرم قدس عشق ماست مقامت
زمزم مکه است تشنه آبخورت را
هوش مصنوعی: جایی که عشق ما مقدس است، مقام تو مانند زمزم مکه، و کسی که تشنهی محبت توست، به سراغ آب تو میآید.
و از اثر حکم بارقات تجلی
فعل یکی دان بصیرت و بصرت را
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که اثرات نیکو و الهی در وجود انسان، شفافیت و روشنبینی را به او هدیه میکند. به عبارت دیگر، بینش و بینایی واقعی از تجربیات و تأثیرات الهی ناشی میشود و این دو به هم پیوستهاند.
تا ز تو باقیست ذره یی نبود امن
منزل پر خوف و راه پرخطرت را
هوش مصنوعی: هر جا که تو هستی، هیچ چیز از امنیت و آرامش باقی نمیماند. آن جا پر از ترس و خطر است و راهها نیز پر از چالشهای زیاد میباشند.
چون تو ز هستی خویش وا برهی سیف
زشت شمر خوب و عیب دان هنرت را
هوش مصنوعی: وقتی که از وجود خود فاصله بگیری، نیکوئیهای خود را نادیده میگیری و فقط عیبهای هنرت را میبینی.