شمارهٔ ۱۷
ترا که از پی دنیا ز دل غم دین رفت
ز مال چندان ماند و ز عمر چندین رفت
برای دنیی فانی ز دست دادی دین
نکرد دنیا با تو بقا ولی دین رفت
چراغ فکر برافروز و در ضمیر ببین
که پس چه ماند از آن کس که از تو پیشین رفت
ز خانه تا در مسجد نیامد از پی دین
ولیکن از پی دنیا ز روم تا چین رفت
نه گند بخل ازین سروران ممسک شد
نه بوی نفط ازین اشتران گرگین رفت
بدست مردم بی خیر مال و ملک بود
عروس بکر که اندر فراش عنین رفت
ایا مقیم سرا زآن سفر همی اندیش
که از سرای برآید فغان که مسکین رفت
اگر چه جامه درد وارث و کند ناله
بماند وارث شادان و خواجه غمگین رفت
یقین شناس که منزل بغیر دوزخ نیست
بر آن طریق که آن کوربخت خود بین رفت
بدین عمل نتواند رهید در محشر
که در مصاف نشاید بتیغ چوبین رفت
میان مسند اقبال و چار بالش بخت
چو گشت خواجه ممکن چو یافت تمکین رفت
وگر برفت و نرفتی چو دیگران دو سه روز
نه تو بماندی آخر نه او نخستین رفت
ز حکم میر شهان کو شکست پشت شهان
متاب روی که این حکم بر سلاطین رفت
سریر دولت سلجوقیان بمرو نماند
شکوه و هیبت محمودیان ز غزنین رفت
بسوی اِشکم گور ای پسر ز پشت زمین
بسا که رستم و اسفندیار رویین رفت
چو روبه ار بدغا بود سام، نماند
چو بیژن ار بوغا شیر بود گرگین رفت
بپای مرگ لگدکوب کیست آن سرور
که در طریق تنعم بکفش زرین رفت
گدای کوی که میخواست نان ز در بگذشت
امیر شهر که میخورد جام نوشین رفت
ز قبر محنت او خارهای بی گل رست
ز قصر دولت او نقشهای رنگین رفت
ز صفحه رخ او خط همچو عنبر ریخت
ز روی چون گل او نقطه های مشکین رفت
بنیکنامی فرهاد جان شیرین داد
بتلخ کامی خسرو نماند و شیرین رفت
مکن جوانی ازین بیش سیف فرغانی
که پیری آمد و عمرت بحد ستین رفت
زهی سعادت آن مقبلی که از سر جود
بمهر با همه احسان نمود و بی کین رفت
دعای نیک ز اصناف خلق در عقبش
چنانکه در پی الحمد لفظ آمین رفت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترا که از پی دنیا ز دل غم دین رفت
ز مال چندان ماند و ز عمر چندین رفت
هوش مصنوعی: تو که به خاطر دنیا از دل غم دین دور شدی، از مال چه مقدار باقی ماند و از عمر چه مدت گذشت؟
برای دنیی فانی ز دست دادی دین
نکرد دنیا با تو بقا ولی دین رفت
هوش مصنوعی: برای دستیابی به دنیا که زودگذر است، دین را از دست دادی. اما دنیا با تو دوام نیاورد و در عوض، دینت رفت.
چراغ فکر برافروز و در ضمیر ببین
که پس چه ماند از آن کس که از تو پیشین رفت
هوش مصنوعی: نور تفکر را روشن کن و در درون خود بررسی کن که بعد از رفتن آن کسی که قبلاً از تو گذشته، چه چیزی باقی مانده است.
ز خانه تا در مسجد نیامد از پی دین
ولیکن از پی دنیا ز روم تا چین رفت
هوش مصنوعی: این شخص از خانه تا درِ مسجد نیامده، نه به خاطر دیانت و ایمان، بلکه به خاطر مادیات و دنیاطلبی از روم تا چین سفر کرده است.
نه گند بخل ازین سروران ممسک شد
نه بوی نفط ازین اشتران گرگین رفت
هوش مصنوعی: نه بر اثر بخل و تنگنظری این بزرگواران چیزی تغییر کرده است و نه بوی نفت از این شترهای هفترنگ رفته است.
بدست مردم بی خیر مال و ملک بود
عروس بکر که اندر فراش عنین رفت
هوش مصنوعی: مردم نُکاح و ثروت را به دست آوردند، اما مانند عروسی بی تجربه و نازپرورده بودند که به اتاق خواب کسی ناتوان و نازا قدم گذاشت.
ایا مقیم سرا زآن سفر همی اندیش
که از سرای برآید فغان که مسکین رفت
هوش مصنوعی: آیا تو که در این خانه سکونت داری، به این فکر هستی که از این خانه صدای ناله بلند میشود که فقیر کوچ کرد؟
اگر چه جامه درد وارث و کند ناله
بماند وارث شادان و خواجه غمگین رفت
هوش مصنوعی: با وجود اینکه لباس درد و رنج به ارث میرسد و نالهها باقی میمانند، اما وارث شاد و صاحبخانه غمگین از دنیا رفتند.
یقین شناس که منزل بغیر دوزخ نیست
بر آن طریق که آن کوربخت خود بین رفت
هوش مصنوعی: کسی که به حقیقت آگاه است، میداند که هیچ راهی به جز دوزخ برای تاریکبختان وجود ندارد، مانند شخصی که با چشم بسته مسیر را طی کرده است.
بدین عمل نتواند رهید در محشر
که در مصاف نشاید بتیغ چوبین رفت
هوش مصنوعی: کسی که در روز قیامت به اعمال خود پاسخگو است و به خاطر آنها نمیتواند فرار کند، نمیتواند با سلاحهای ناتوان و ناچیز به میدان برود.
میان مسند اقبال و چار بالش بخت
چو گشت خواجه ممکن چو یافت تمکین رفت
هوش مصنوعی: در میانهی موقعیت خوب و آرامش زندگی، وقتی شخص به خواستههایش دست پیدا کرد و به مقام و منزلت رسید، به راحتی پیشرفت کرد.
وگر برفت و نرفتی چو دیگران دو سه روز
نه تو بماندی آخر نه او نخستین رفت
هوش مصنوعی: اگر او رفت و تو نرفتی مثل دیگران، نهایت دو یا سه روز طول کشید که نه تو باقی ماندی و نه او که اولین نفر رفت.
ز حکم میر شهان کو شکست پشت شهان
متاب روی که این حکم بر سلاطین رفت
هوش مصنوعی: از فرمان سلطان بزرگ، پادشاهان زانو زدهاند. به خودت نبال که این فرمان بر سر پادشاهان هم آمده است.
سریر دولت سلجوقیان بمرو نماند
شکوه و هیبت محمودیان ز غزنین رفت
هوش مصنوعی: دولت و قدرت سلجوقیان در مرو دیگر باقی نماند و عظمت و شکوه محمودیان نیز از غزنین رخت بربست.
بسوی اِشکم گور ای پسر ز پشت زمین
بسا که رستم و اسفندیار رویین رفت
هوش مصنوعی: ای پسر، از پشت زمین به سوی شکم گور برو، زیرا بسیاری از قهرمانان کهن چون رستم و اسفندیار نیز به این سرنوشت دچار شدند.
چو روبه ار بدغا بود سام، نماند
چو بیژن ار بوغا شیر بود گرگین رفت
هوش مصنوعی: اگر روباهی بد نیتی داشته باشد، سام نمیتواند بماند و اگر بیژن شیر باشد، گرگین نمیتواند برود.
بپای مرگ لگدکوب کیست آن سرور
که در طریق تنعم بکفش زرین رفت
هوش مصنوعی: کیست آن بزرگوار که در راه لذت و خوشی، با پای نازک و با کفش زرین، به سمت مرگ میرود؟
گدای کوی که میخواست نان ز در بگذشت
امیر شهر که میخورد جام نوشین رفت
هوش مصنوعی: گدای محله که به دنبال نان بود، از کنار امیر شهر گذشت که در حال نوشیدن جام خوشمزهای بود.
ز قبر محنت او خارهای بی گل رست
ز قصر دولت او نقشهای رنگین رفت
هوش مصنوعی: از قبر او، که پر از درد و رنج بود، خارهایی بدون گل سر برآوردهاند و از قصر پرشکوهش، نقشهای رنگین و زیبا محو و ناپدید شدهاند.
ز صفحه رخ او خط همچو عنبر ریخت
ز روی چون گل او نقطه های مشکین رفت
هوش مصنوعی: از چهره او خطوطی به زیبایی عنبر جاری شده و از چهرهاش مانند گل، لکههای مشکی پدیدار شده است.
بنیکنامی فرهاد جان شیرین داد
بتلخ کامی خسرو نماند و شیرین رفت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به داستان عشق فرهاد و شیرین است. فرهاد، عاشق شیرین است و برای به دست آوردن دل او تلاش میکند. اما با وجود تمام کوششها، خسرو، که رقیب فرهاد است، در نهایت موفق به تصاحب شیرین میشود. این وضعیت باعث میشود که فرهاد با تلخی و ناامیدی روبهرو شود و عشقش را از دست بدهد. در واقع، داستان نشاندهندهی دشواریها و ناکامیهایی است که در مسیر عشق وجود دارد.
مکن جوانی ازین بیش سیف فرغانی
که پیری آمد و عمرت بحد ستین رفت
هوش مصنوعی: جوانی خود را بیشتر از این هدر نده، زیرا پیری نزدیک است و عمرت به شصت سالگی رسیده است.
زهی سعادت آن مقبلی که از سر جود
بمهر با همه احسان نمود و بی کین رفت
هوش مصنوعی: چه خوشبخت است آن کسی که با محبت و جود، به همه نیکی کرده و بدون کینه و دشمنی از دنیا رفته است.
دعای نیک ز اصناف خلق در عقبش
چنانکه در پی الحمد لفظ آمین رفت
هوش مصنوعی: دعای خوب و مثبت از طرف مردم بهدنبال خود اسمی خواهد داشت، همانطور که پس از ذکر "حمد" معمولاً کلمه "آمین" بهکار میرود.