گنجور

شمارهٔ ۹۹

در سمن با آن طراوت حسن این رخسار نیست
در شکر با آن حلاوت ذوق این گفتار نیست
ژاله بر برگ سمن همچون عرق بر روی او
لاله در صحن چمن مانند آن رخسار نیست
دوش گفتم از لبش جانم بکام دل رسد
چون کنم او خفته و بخت رهی بیدار نیست
ای بشیرینی ز شکر در جهان معروف تر
شهد با چندان حلاوت چون تو شیرین کار نیست
چون تو روزی مرهم وصلی نهی بر جان من
گر بتیغ هجر مجروحم کنی آزار نیست
بر دل تنگم اگر کوهی نهی کاهی بود
کآنچه جز هجر تو باشد بر دل من بار نیست
تا درآید اندرو غمهای تو هر سو درست
خانه دلرا که جز نقش تو بر دیوار نیست
مستی و دیوانگی از چون منی نبود عجب
کز شراب عشق تو در من رگی هشیار نیست
گر همه جانست اندر وی نباشد زندگی
چون کسی را دل ز درد عشق تو بیمار نیست
در سخن هر لفظ کندر وی نباشد نام تو
صورتش گر جان بود آن لفظ معنی دار نیست
هرکه عاشق نیست از وصلت نیابد بهره یی
هرکه او نبود بهشتی لایق دیدار نیست
سیف فرغانی چو روی دوست دیدی ناله کن
عندلیبی و ترا جز روی او گلزار نیست
چون مدد از غیر نبود صبر کن تا حل شود
« ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست »

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در سمن با آن طراوت حسن این رخسار نیست
در شکر با آن حلاوت ذوق این گفتار نیست
هوش مصنوعی: در سمن نمی‌توان زیبایی و طراوت این چهره را یافت و در شکر هم آن لذت و لطافت این کلمات وجود ندارد.
ژاله بر برگ سمن همچون عرق بر روی او
لاله در صحن چمن مانند آن رخسار نیست
هوش مصنوعی: قطره‌های شب‌نم بر روی برگ‌های سمن مانند عرقی هستند که بر روی گل لاله در باغ چمن نشسته است، اما این زیبایی به هیچ وجه با چهره آن گل مقایسه نمی‌شود.
دوش گفتم از لبش جانم بکام دل رسد
چون کنم او خفته و بخت رهی بیدار نیست
هوش مصنوعی: دیشب به او گفتم که از لبانش جانم به آرزوی دل می‌رسد، اما الان او خواب است و بخت من بیدار نیست.
ای بشیرینی ز شکر در جهان معروف تر
شهد با چندان حلاوت چون تو شیرین کار نیست
هوش مصنوعی: ای که در جهان به sweetness شهرت داری، هیچ چیز به شیرینی و لذت تو نمی‌رسد و هیچ کار دیگری به اندازه تو شیرین نیست.
چون تو روزی مرهم وصلی نهی بر جان من
گر بتیغ هجر مجروحم کنی آزار نیست
هوش مصنوعی: زمانی که تو با محبت و وصل خود، آرامشی به جان من می‌دهی، حتی اگر با تکیه به جدایی و دوری از من آسیب بزنی، برایم مهم نیست.
بر دل تنگم اگر کوهی نهی کاهی بود
کآنچه جز هجر تو باشد بر دل من بار نیست
هوش مصنوعی: اگر بر دل نگرانم کوهی قرار دهی، تنها یک کاه خواهد بود؛ زیرا هر چیزی جز دوری تو برای دل من اهمیتی ندارد.
تا درآید اندرو غمهای تو هر سو درست
خانه دلرا که جز نقش تو بر دیوار نیست
هوش مصنوعی: تا زمانی که غم‌های تو وارد دل نشوند، بهتر است که دل خود را مرتب کنی، زیرا در این دل تنها جایگاهی برای یاد تو وجود دارد.
مستی و دیوانگی از چون منی نبود عجب
کز شراب عشق تو در من رگی هشیار نیست
هوش مصنوعی: شگفتی ندارد که من به خاطر عشق تو به این جنون و سرمستی دچار شده‌ام، زیرا در وجود من اثری از هشیاری باقی نمانده است.
گر همه جانست اندر وی نباشد زندگی
چون کسی را دل ز درد عشق تو بیمار نیست
هوش مصنوعی: اگر در وجود کسی روح نباشد، زندگی نمی‌کند. مانند کسی که به خاطر درد عشق تو، دلی بیمار ندارد.
در سخن هر لفظ کندر وی نباشد نام تو
صورتش گر جان بود آن لفظ معنی دار نیست
هوش مصنوعی: اگر در سخن نام تو وجود نداشته باشد، حتی اگر آن سخن از جان هم نشأت گرفته باشد، بازهم معنی ندارد.
هرکه عاشق نیست از وصلت نیابد بهره یی
هرکه او نبود بهشتی لایق دیدار نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق نیست، از ملاقات معشوق هیچ فایده‌ای نمی‌برد. و کسی که شایسته عشق نیست، نمی‌تواند به زیبایی بهشت دست یابد.
سیف فرغانی چو روی دوست دیدی ناله کن
عندلیبی و ترا جز روی او گلزار نیست
هوش مصنوعی: وقتی که چهره معشوق را دیدی، مانند بلبل ناله کن؛ زیرا جز روی او، مکان زیبا و دلنشینی برای تو وجود ندارد.
چون مدد از غیر نبود صبر کن تا حل شود
« ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست »
هوش مصنوعی: چون هیچ کمکی از کسی دیگر نمی‌شود، صبر کن تا مشکل حل شود. تو که گفته‌ای هیچ مشکلی به اندازه جدایی از یار دشوار نیست.

حاشیه ها

1395/07/04 08:10
مهدی مح

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن