شمارهٔ ۹۵
همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست
یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست
دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب
که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
خبرت نیست که در کوی تو بیماری هست
هرکجا دل شده یی بر سر کویت بینم
گویم المنت لله که مرا یاری هست
گر من از عشق تو دیوانه شوم باکی نیست
که چو من شیفته در کوی تو بسیاری هست
هرکه روی چو گلت بیند داند بیقین
که ز سودای تو در پای دلم خاری هست
« گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست »
قاضی شهر گواهی بدهد کآری هست
هرکرا کار نه عشقست اگر سلطانست
تو ورا هیچ مپندار که در کاری هست
تا زر شعر من از سکه تو نام گرفت
هر در مسنگ مرا قیمت دیناری هست
گر بگویم که مرا یار تویی بشنو لیک
مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست
سیف فرغانی نبود بر یارت قدری
گر دل و جان ترا نزد تو مقداری هست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست
یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست
هوش مصنوعی: آیا کسی مانند من برای وصال تو شایسته است یا مثل من کسی هست که در فراق تو اینقدر دلتنگی و گرفتاری داشته باشد؟
دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب
که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست
هوش مصنوعی: دنیا یچیز دیگری را مثل خواب تو ندیده است، چرا که وقتی چشمانت به دنیا میافتد، فتنه و آشفتگی بیداری آغاز میشود.
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
خبرت نیست که در کوی تو بیماری هست
هوش مصنوعی: ای زیبایی که نگاهت برایم درمان دردهای عشق است، نمیدانی که در کوی تو، عشق چقدر درد دارد و چقدر عاشقانت بیمار هستند.
هرکجا دل شده یی بر سر کویت بینم
گویم المنت لله که مرا یاری هست
هوش مصنوعی: هر جا که دل من به تو گره خورده و در جایی از کوی تو در حال انتظار هستم، میگویم که یاری از جانب تو برای من وجود دارد.
گر من از عشق تو دیوانه شوم باکی نیست
که چو من شیفته در کوی تو بسیاری هست
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر عشق تو دیوانه شوم، نگران نباش، زیرا مانند من عاشقان زیادی در خیابان تو وجود دارند.
هرکه روی چو گلت بیند داند بیقین
که ز سودای تو در پای دلم خاری هست
هوش مصنوعی: هر کسی که چهرهات را مانند گل ببیند، به یقین میفهمد که عشق تو در دل من چقدر درد و رنج ایجاد کرده است.
« گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست »
قاضی شهر گواهی بدهد کآری هست
هوش مصنوعی: اگر بگویم که من با تو هیچ ارتباطی ندارم، قاضی شهر میتواند شهادت بدهد که این ادعا درست نیست و من با تو ارتباط دارم.
هرکرا کار نه عشقست اگر سلطانست
تو ورا هیچ مپندار که در کاری هست
هوش مصنوعی: هر کسی که کارش بر اساس عشق نباشد، تو حقیرتر از آنی که او را ارزش بگذاری یا به کاری که انجام میدهد توجه کنی.
تا زر شعر من از سکه تو نام گرفت
هر در مسنگ مرا قیمت دیناری هست
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه شعر من اعتبار و ارزش خود را از نام تو میگیرد، هر کلمهام برای من مانند یک دینار ارزش دارد.
گر بگویم که مرا یار تویی بشنو لیک
مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست
هوش مصنوعی: اگر بگویم که تو یار من هستی، بشنو اما نشنو، ای دوست، زیرا بعد از تو کسی دیگر برای من یار خواهد بود.
سیف فرغانی نبود بر یارت قدری
گر دل و جان ترا نزد تو مقداری هست
هوش مصنوعی: اگر سیف فرغانی هم در کنار دوستت نبود، اما اگر دل و جانت برای او ارزش و اهمیت دارد، پس باید قدری ارزش در خودت ببینی.
حاشیه ها
1395/07/04 08:10
مهدی مح
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

سیف فرغانی