گنجور

شمارهٔ ۹

چنان عشقش پریشان کرد ما را
که دیگر جمع نتوان کرد ما را
سپاه صبر ما بشکست چون او
بغمزه تیر باران کرد ما را
حدیث عاشقی با او بگفتیم
بخندید او و گریان کرد ما را
چو بربط برکناری خفته بودیم
بزد چنگی و نالان کرد ما را
لب چون غنچه را بلبل نوا کرد
چو گل بشکفت و خندان کرد ما را
بشمشیری که از تن سر نبرد
بکشت و زنده چون جان کرد ما را
غمش چون قطب ساکن گشت در دل
ولی چون چرخ گردان کرد ما را
کنون انفاس ما آب حیاتست
که از غمهای خود نان کرد ما را
بسان ذره بی تاب بودیم
کنون خورشید تابان کرد ما را
مرا هرگز نبینی تا نمیری
بگفت و کار آسان کرد ما را
چو بر درد فراقش صبر کردیم
بوصل خویش درمان کرد ما را
بسان سیف فرغانی بر این در
گدا بودیم سلطان کرد ما را
نسیم حضرت لطفش صباوار
بیکدم چون گلستان کرد ما را
چو نفس خویش را گردن شکستیم
سر خود در گریبان کرد ما را
کنون او ما و ما اوییم در عشق
دگر زین بیش چه توان کرد ما را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان عشقش پریشان کرد ما را
که دیگر جمع نتوان کرد ما را
هوش مصنوعی: عشق او چنان ما را به هم ریخت که دیگر نمی‌توانیم به حالت قبلی برگردیم.
سپاه صبر ما بشکست چون او
بغمزه تیر باران کرد ما را
هوش مصنوعی: ارتش صبر ما وقتی شکست که او با ناز و بی‌توجهی ما را مورد حمله قرار داد.
حدیث عاشقی با او بگفتیم
بخندید او و گریان کرد ما را
هوش مصنوعی: ما درباره عاشقی با او صحبت کردیم و او با خنده به ما پاسخ داد، اما این صحبت ما را به گریه انداخت.
چو بربط برکناری خفته بودیم
بزد چنگی و نالان کرد ما را
هوش مصنوعی: در کنار بربط (ساز موسیقی) که خوابیده بودیم، ناگهان صدای چنگی به گوش‌مان رسید و ما را به حال نالان و اندوهگین درآورد.
لب چون غنچه را بلبل نوا کرد
چو گل بشکفت و خندان کرد ما را
هوش مصنوعی: لک‌ها و لب‌ها مانند غنچه‌ای هستند که بلبل با نغمه‌اش آنها را به سوی شکفتن و سرزندگی می‌کشاند. هنگامی که این غنچه‌ها شکفته می‌شوند، شادی و خوشحالی به دل ما نیز می‌انجامد.
بشمشیری که از تن سر نبرد
بکشت و زنده چون جان کرد ما را
هوش مصنوعی: بیتی به این معناست که همچون شمشیری که نمی‌تواند سر را از تن جدا کند، ولی همچنان می‌تواند انسان را بکشد یا او را زنده نگه‌دارد، ما نیز به گونه‌ای هستیم که به زندگی ادامه می‌دهیم، حتی اگر در معرض خطرات و تحدیدها قرار داشته باشیم.
غمش چون قطب ساکن گشت در دل
ولی چون چرخ گردان کرد ما را
هوش مصنوعی: غم او در دل چون قطبی ثابت و بی‌حرکت شد، اما به مانند چرخ گردان، ما را به هر سو می‌چرخاند و تحت تأثیر قرار می‌دهد.
کنون انفاس ما آب حیاتست
که از غمهای خود نان کرد ما را
هوش مصنوعی: امروز نفس‌های ما مانند آب حیات است که ما را از ناراحتی‌ها و غم‌هایمان نجات می‌دهد.
بسان ذره بی تاب بودیم
کنون خورشید تابان کرد ما را
هوش مصنوعی: ما مثل ذره‌ای ناآرام بودیم، اما اکنون همچون خورشید درخشان به ما نور داده شده است.
مرا هرگز نبینی تا نمیری
بگفت و کار آسان کرد ما را
هوش مصنوعی: او گفت که هرگز مرا نمی‌بینی تا زمانی که نمیر‌ای، و این برای ما راحتر کرد.
چو بر درد فراقش صبر کردیم
بوصل خویش درمان کرد ما را
هوش مصنوعی: وقتی که در برابر درد جدایی‌اش صبر کردیم، او با رسیدن به ما، درمانی برای زخم‌هایمان شد.
بسان سیف فرغانی بر این در
گدا بودیم سلطان کرد ما را
هوش مصنوعی: ما همچون سیف فرغانی در برابر این در به حالت گدا بودیم، اما سلطان ما را به مقام و جایگاهی بالاتر رساند.
نسیم حضرت لطفش صباوار
بیکدم چون گلستان کرد ما را
هوش مصنوعی: نسیم رحمت او مانند نسیم صبحگاهی به یکباره ما را همچون گلستان سرشار از زیبایی و سرسبزی کرد.
چو نفس خویش را گردن شکستیم
سر خود در گریبان کرد ما را
هوش مصنوعی: وقتی خود را تسلیم کردیم و از اراده خود دست کشیدیم، به درون خود نگاه کردیم و خود را در چالش یافتیم.
کنون او ما و ما اوییم در عشق
دگر زین بیش چه توان کرد ما را
هوش مصنوعی: اکنون او به ما و ما به او تبدیل شده‌ایم، در عشق. دیگر از این بیشتر چه می‌توان کرد برای ما؟

حاشیه ها

1388/05/07 17:08
HALIL

manii chatwan lutfen?

1388/05/08 05:08
رسته

در جواب خلیل
بیت: 15
چتوان سر هم نویسی چه توان است.
معنای بیت:
اینک در عشق به یکتایی و توحید رسیدم
بیش از این از ما چه می توانی کرد ؟

1389/10/10 13:01
یعقوب خاوری

به نظر می آِید معنای بیت اینگونه زیباتر باشد: من در عشق، نهایت سعی خودم را کرده و او شده ام و به قول دوست عزیز به وحدت رسیده ام، مانند من کیم لیلی و لیلی کیست من، بیش از این چه می توانم کرد یا به عبارت دیگر کاری بیش از این از دست من نمی آید.

1390/11/22 02:01

من با شرح آقای خاوری موافق ترم. در هر حال بیت و شعر زیباییست.

1390/12/07 04:03
کمال

با سلام
من با تفسیر جناب رسته موافق نیستم
در تمام شعر منظور سیف عشق زمینی و انسانی می باشد عشق زیبا و ساده بین دو انسان
رسیدن به توحید در این شعر کم لطفی به سیف بزرگ می باشد

1390/12/08 04:03
رسته

آنان که در عشق غرق شدند گفتند آسمان و زمین بیش از گردی در راه نیست.
کدام عشق زمینی است و کدام عشق آسمانی، ای عزیز؟
عشق برتر از زمین است که زادگاه عشق است ولی آسمان چیست و کیست در راه عشق؟ گردی به راه کاروان!

1392/05/30 14:07
امین کیخا

بی اندازه روان و نغز است به نوشتن سعدی هم می ماند ، درود به هردوان .