گنجور

شمارهٔ ۸

سوخت عشق تو من شیفته شیدا را
مست برخاسته ای باز نشان غوغا را
کرد در ماتم جان دیده تر و جامه کبود
خشک مغزی دو بادام سیاهت مارا
قاب قوسین دو ابروی تو با تیر مژه
دور باشی است عجب قربت او ادنی را
چون ازآن روی کسی دور کند عاشق را؟
چون ز خورشید کسی منع کند حربا را؟
لب شیرین ترا زحمت دندان رهی
ناگزیر است چو ابرام مگس حلوا را
شد محقق که بسان الف نسخ قدیست
پست با قامت تو سرو سهی بالا را
باغ را تحفه ز خاک قدم خویش فرست
تا صبا سرمه کشد نرگس نابینا را
توز عشق تو اگر نامیه را روح دهی
بزبان آورد او سوسن ناگویا را
در دل بنده چو سودای کسی رخت نهد
بشکند عشق تو هنگامه آن سودا را
عشق تمغای سیه کرد مرا بر رخ زرد
تا بخون آل کند چشم من آن تمغا را
رسن زلف تو در گردن جانم افتاد
عاقبت مار کشد مردم مار افسا را
گفتم ای چشم باشکم مددی کن سوی دل
رو بپنهان بکش آن آتش ناپیدا را
موج برخاسته را جوش فرو بنشاند
ابر کز قطره خود آب زند دریا را
روز وصل توکه احیای من کشته کند؟
ای تو جان داده بلب مرده بویحیی را
رستخیزی بشود گر تو برای دل من
وقت تعیین کنی آن طامة الکبری را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوخت عشق تو من شیفته شیدا را
مست برخاسته ای باز نشان غوغا را
هوش مصنوعی: عشق تو مرا مثل شیدایی مست کرده است و دوباره به یادآور غوغای عشق می‌افتم.
کرد در ماتم جان دیده تر و جامه کبود
خشک مغزی دو بادام سیاهت مارا
هوش مصنوعی: در حالتی که به سوگواری پرداخته‌ام، چشمانم پر از اشک شده و لباس‌هایم را به رنگ اندوه درآورده‌ام. تو مانند دو بادام سیاه، در ذهن و قلب من جای داری.
قاب قوسین دو ابروی تو با تیر مژه
دور باشی است عجب قربت او ادنی را
هوش مصنوعی: دو ابروی تو مانند قابی ست که تیر مژه‌ات دور آن را احاطه کرده است، و چه شگفت‌انگیز است نزدیکی به کسی که این نزدیک‌ترین مقام را دارد.
چون ازآن روی کسی دور کند عاشق را؟
چون ز خورشید کسی منع کند حربا را؟
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی بتواند عاشق را از محبوبش دور کند؟ همان‌طور که هیچ‌کس نمی‌تواند حرّبای (که نوعی گیاه است) را از تابش خورشید دور سازد.
لب شیرین ترا زحمت دندان رهی
ناگزیر است چو ابرام مگس حلوا را
هوش مصنوعی: برای اینکه از شیرینی لب شما لذت ببرم، ناچارم دندان‌هایم را به کار ببرم، مانند مگسی که برای به دست آوردن حلوا باید تلاش کند.
شد محقق که بسان الف نسخ قدیست
پست با قامت تو سرو سهی بالا را
هوش مصنوعی: به حقیقت رسید که تو مانند الف برتری به قد و قامت زیبای خود، سرو بلند و خوش‌ریختی را تحت‌الشعاع قرار داده‌ای.
باغ را تحفه ز خاک قدم خویش فرست
تا صبا سرمه کشد نرگس نابینا را
هوش مصنوعی: باغ را با خاک قدم خود هدیه کن تا نسیم، نرگس نابینا را زیبا و دلنشین کند.
توز عشق تو اگر نامیه را روح دهی
بزبان آورد او سوسن ناگویا را
هوش مصنوعی: اگر عشق تو به یک نامی جان ببخشد، آن زمان سوسن ساکت نیز سخن خواهد گفت.
در دل بنده چو سودای کسی رخت نهد
بشکند عشق تو هنگامه آن سودا را
هوش مصنوعی: زمانی که عشق تو به دل من وارد می‌شود، دیگر هیچ شوق و آرزوی دیگری در آن جا نخواهد ماند و عشق تو همه آن آرزوها را از بین می‌برد.
عشق تمغای سیه کرد مرا بر رخ زرد
تا بخون آل کند چشم من آن تمغا را
هوش مصنوعی: عشق باعث شد که بر چهره‌ام نشانه‌ای سیاه بماند و رنگ صورتم زرد شود، تا چشمانم آن نشانه را با خون رنگین کنند.
رسن زلف تو در گردن جانم افتاد
عاقبت مار کشد مردم مار افسا را
هوش مصنوعی: زلف تو مثل ریسمانی بر گردن جانم پیچیده است و در نهایت، این عشق و وابستگی می‌تواند مانند ماری خطرناک برای انسان باشد.
گفتم ای چشم باشکم مددی کن سوی دل
رو بپنهان بکش آن آتش ناپیدا را
هوش مصنوعی: به چشمانت گفتم که ای یاری‌دهنده‌ام، به دل من نگاهی بینداز و آن شعله‌ی پنهانی را که در جانم می‌سوزد، خاموش کن.
موج برخاسته را جوش فرو بنشاند
ابر کز قطره خود آب زند دریا را
هوش مصنوعی: ابر به واسطه قطره‌های خود، نیرو و جوش موج‌های دریا را آرام می‌کند.
روز وصل توکه احیای من کشته کند؟
ای تو جان داده بلب مرده بویحیی را
هوش مصنوعی: روز وصال تو چه زمانی خواهد بود که باعث احیای من که مرده‌ام، شود؟ ای کسی که جان خود را به عشق بلبلی داده‌ای که به یاد حیات و زندگی است.
رستخیزی بشود گر تو برای دل من
وقت تعیین کنی آن طامة الکبری را
هوش مصنوعی: اگر تو برای دل من زمانی مشخص کنی، زنده شدن دوباره‌ای خواهد بود که بزرگ‌ترین تحول است.