شمارهٔ ۶۸
گرچه از بهر کسی جان نتوان داد ز دست
چیست جان کز پی جانان نتوان داد ز دست
ای گلستان وفا خار جفا لازم تست
از پی خار گلستان نتوان داد ز دست
همچو تو دوست مرا دست بدشواری داد
چون بدست آمدی آسان نتوان داد ز دست
گرچه آن زلف پریشانی دلراست سبب
آن سر زلف پریشان نتوان داد ز دست
دی یکی گفت برو ترک غم عشق بگو
بچنان وسوسه ایمان نتوان داد ز دست
خاک کوی تو بملک دو جهان نفروشم
گوهر قیمتی ارزان نتوان داد ز دست
جای موری که مرا دست دهد بر در تو
بهمه ملک سلیمان نتوان داد ز دست
محنتت را که گدایانش چو نعمت بخورند
بهمه دولت سلطان نتوان داد ز دست
سیف فرغانی اگر چند توانگر باشی
بر درش جای گدایان نتوان داد ز دست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه از بهر کسی جان نتوان داد ز دست
چیست جان کز پی جانان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: اگرچه نمیتوان به خاطر کسی جان را فدای او کرد، اما چرا باید جانی را که به خاطر عشق و دلبستگی به محبوب است، از دست داد؟
ای گلستان وفا خار جفا لازم تست
از پی خار گلستان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: ای باغ وفا، برای داشتن زیباییها و گلها، چارهای جز تحمل اذیتها و کاستیها نیست. نمیتوان به خاطر گلها و زیباییها، از درد و زحمتها چشمپوشی کرد.
همچو تو دوست مرا دست بدشواری داد
چون بدست آمدی آسان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: دوست من با دشواری به دست آمد، زیرا مثل تو به راحتی به کسی نمیرسد. زمانی که به دستت آوردم، نمیتوانم به آسانی تو را از دست بدهم.
گرچه آن زلف پریشانی دلراست سبب
آن سر زلف پریشان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: هرچند که آن زلف آشفته دل، دلی را پریشان میکند، اما نمیتوان به راحتی دلیل آشفته شدن آن زلف را بیان کرد.
دی یکی گفت برو ترک غم عشق بگو
بچنان وسوسه ایمان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: دیگری به او گفت: برو، ترک غم عشق کن و بگو که هیچکس نمیتواند اینقدر به ایمان و وسوسه پابند باشد.
خاک کوی تو بملک دو جهان نفروشم
گوهر قیمتی ارزان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: من هرگز خاک راه تو را به دنیا و هرچه در آن است نمیفروشم، حتی اگر گوهری با ارزش را در عوض آن پیشنهاد کنند.
جای موری که مرا دست دهد بر در تو
بهمه ملک سلیمان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: اگر موری بتواند به من جایی در درگاه تو بدهد، نمیتوانم از دست همهی ملک سلیمان هم بگذرم.
محنتت را که گدایانش چو نعمت بخورند
بهمه دولت سلطان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: درد و رنج تو را که فقرا همچون نعمت میخورند، هیچکس نمیتواند از چنگال قدرت و ثروت سلطان نجات دهد.
سیف فرغانی اگر چند توانگر باشی
بر درش جای گدایان نتوان داد ز دست
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است ثروتمند باشی، اما حتی اگر به در خانه سیف فرغانی بروی، جایی برای گدایان نخواهی داشت.

سیف فرغانی