شمارهٔ ۶۷
گرمرا زلفت اوفتد در دست
نکنم کوته ازتو دیگر دست
گرچه من هم نمی رسم شادم
که بزلفت نمی رسد هر دست
خاک پای تو گوهریست عزیز
کی رسد بنده را بگوهر دست
تا زلعلت شکر بدست آریم
چون مگس می زنیم برسر دست
هرکرا بر لب تو دست بود
کی بیالاید او بشکر دست
اهل دل را نداد در همه عمر
دلستانی زتو نکوتر دست
برسرت جان فشان کنم کامروز
نیست چیزی دگر مرا بر دست
عذر خود گفت سیف فرغانی
که فقیرم، نمی دهد زر دست
در دلم هست مهر تو چه شود
اگرت شعر من بود در دست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرمرا زلفت اوفتد در دست
نکنم کوته ازتو دیگر دست
هوش مصنوعی: اگر زلف تو در دستم بیفتد، هرگز این دست را از تو کوتاه نخواهم کرد.
گرچه من هم نمی رسم شادم
که بزلفت نمی رسد هر دست
هوش مصنوعی: هرچند من هرگز به تو نمیرسم، اما خوشحالم که دست هیچکس نمیتواند به موهای تو برسد.
خاک پای تو گوهریست عزیز
کی رسد بنده را بگوهر دست
هوش مصنوعی: خاک پای تو ارزشمندتر از گوهر است، بگو ببینم، بنده چطور میتواند به گوهری که در دست دارد، برسد؟
تا زلعلت شکر بدست آریم
چون مگس می زنیم برسر دست
هوش مصنوعی: ما مانند مگس بر روی دست تو مینشینیم تا بتوانیم از شیرینی لالهها (یا زیبایی تو) بهرهمند شویم.
هرکرا بر لب تو دست بود
کی بیالاید او بشکر دست
هوش مصنوعی: هر کس که دستش به لب تو برسد، چطور میتواند با دستخالی او را تحقیر کند؟
اهل دل را نداد در همه عمر
دلستانی زتو نکوتر دست
هوش مصنوعی: در طول عمر، عشق و دلبر نیکو از تو نصیب اهل دل نشد.
برسرت جان فشان کنم کامروز
نیست چیزی دگر مرا بر دست
هوش مصنوعی: امروز دیگر چیزی برای من باقی نمانده که بخواهم جانم را فدای تو کنم.
عذر خود گفت سیف فرغانی
که فقیرم، نمی دهد زر دست
هوش مصنوعی: سیف فرغانی عذر خود را اینگونه بیان میکند که من فقیر هستم و نمیتوانم طلا یا پولی را در دست بگیرم.
در دلم هست مهر تو چه شود
اگرت شعر من بود در دست
هوش مصنوعی: در قلبم محبت تو وجود دارد، چه اهمیتی دارد اگر شعر من در دستان تو باشد.

سیف فرغانی