گنجور

شمارهٔ ۵۷۳

ای شده حسن ترا پیشه جهان آرایی
عادت طبع من از وصف تو شکرخایی
ماه را زرد شود روی چو در وی نگری
روز را خیره شود چشم چو رخ بنمایی
یا بدان لب بده از وصل نصیب عشاق
یا چنان کن که چنین روی بکس ننمایی
بوسه یی دادی و پس طیره شدی لب پیش آر
تا همانجا نهمش باز اگر فرمایی
زانتظار شب وصل تو مرا روز گذشت
می ندانم که چرا منتظر فردایی
بس که در آرزوی وصل تو چشمم بگریست
خواب را آب ببرد از حرم بینایی
ای دل خام طمع آب برین آتش زن
چند بر خاک درش باد همی پیمایی
ذره گم شده یی در هوس خورشیدی
قطره خشک لبی در طلب دریایی
من ازین در نروم زآنک گروهی عشاق
روی معشوق بدیذند بثابت رایی
بلبل از باغ چو بیرون نرود گل بیند
زاغ بر مزبله گردد چو بود هر جایی
سیف فرغانی تا کی بتمنا گوید
بود آیا که خرامان ز درم باز آیی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شده حسن ترا پیشه جهان آرایی
عادت طبع من از وصف تو شکرخایی
هوش مصنوعی: تو که به زیبایی و آرایش دنیا عادت کرده‌ای، طبیعت من همیشه در توصیف تو شکرگزاری و ستایش است.
ماه را زرد شود روی چو در وی نگری
روز را خیره شود چشم چو رخ بنمایی
هوش مصنوعی: وقتی به ماه نگاه می‌کنی، رنگش زرد می‌شود و روز هم وقتی رخسار تو را می‌بیند، چشمانش خیره می‌ماند.
یا بدان لب بده از وصل نصیب عشاق
یا چنان کن که چنین روی بکس ننمایی
هوش مصنوعی: یا لب‌های خود را به عشق‌بازان بده تا از وصال تو بهره‌مند شوند، یا به گونه‌ای رفتار کن که هرگز چهره‌ات را به کسی نشان ندهی.
بوسه یی دادی و پس طیره شدی لب پیش آر
تا همانجا نهمش باز اگر فرمایی
هوش مصنوعی: تو بوسه‌ای به من دادی و بعد از آن دور شدی. لب‌های خود را جلو بیاور تا دوباره آن بوسه را برسانم، اگر اجازه بدهی.
زانتظار شب وصل تو مرا روز گذشت
می ندانم که چرا منتظر فردایی
هوش مصنوعی: از شدت انتظار وصال تو، روزها به سختی بر من می‌گذرد و نمی‌دانم چرا همچنان منتظر فردا هستم.
بس که در آرزوی وصل تو چشمم بگریست
خواب را آب ببرد از حرم بینایی
هوش مصنوعی: چشمم به شدت به خاطر آرزوی دیدارت گریه کرده تا جایی که خواب از چشمانم برود و قدرت دیدن را از دست بدهم.
ای دل خام طمع آب برین آتش زن
چند بر خاک درش باد همی پیمایی
هوش مصنوعی: ای دل بی‌تجربه، طمع در آب خنک نداشته باش، زیرا تنها بر آتش می‌افزایی. چرا که درختی که بر آن تکیه کرده‌ای، همیشه در معرض باد قرار دارد.
ذره گم شده یی در هوس خورشیدی
قطره خشک لبی در طلب دریایی
هوش مصنوعی: یک ذره که در آرزوی خورشید گم شده، و یک قطره که برای یافتن دریا تلاش می‌کند.
من ازین در نروم زآنک گروهی عشاق
روی معشوق بدیذند بثابت رایی
هوش مصنوعی: من از این در خارج نمی‌شوم، چرا که گروهی از عاشقان چهره معشوق را می‌بینند و بر عقیده خود راسخ هستند.
بلبل از باغ چو بیرون نرود گل بیند
زاغ بر مزبله گردد چو بود هر جایی
هوش مصنوعی: بلبل اگر از باغ بیرون نرود، نمی‌تواند زیبایی گل‌ها را ببیند و اگر به مکان‌های نامناسب برود، همچون زاغ در زباله می‌شود. بنابراین، برای دیدن زیبایی‌ها، باید در محیط مناسب بماند.
سیف فرغانی تا کی بتمنا گوید
بود آیا که خرامان ز درم باز آیی
هوش مصنوعی: سیف فرغانی در این شعر به انتظار کسی اشاره می‌کند که امیدوار است او به زودی به خانه‌اش بازگردد و با شور و شوق وارد شود. او به نوعی ابراز longing و حسرت می‌کند که این شخص هر چه زودتر به او بپیوندد.