شمارهٔ ۵۷۱
زهی خورشید را داده رخ تو حسن و زیبایی
در لطف تو هرکس بر من نبندد گر تو بگشایی
بزیورها نکورویان بیارایند گر خود را
تو بی زیور چنان خوبی که عالم را بیارایی
ترا همتا کجا باشد که در باغ جمال تو
کند پسته شکرریزی کند سنبل سمن سایی
اگر نز بهر آن باشد که در پایت فتد روزی
که باشد گل که در بستان برآرد سر بر عنایی
هم از آثار روی تست اگر گل راست بازاری
ادب نبود ترا گفتن که چون گل حور سیمایی
اگر روزی ز درویشی دلی بردی زیان نبود
که گر دولت بود یکشب بوصلش جان بیفزایی
چه باشد حال مسکینی که او را با غنای تو
نه استحقاق وصل تست و نی از تو شکیبایی
من مسکین بدین حضرت بصد اندیشه می آیم
ز بیم آنک گویندم که حضرت را نمی شایی
اگر چه دیده مردم بماند خیره در رویت
ببخشی دیده را صد نور اگر تو روی بنمایی
تو از من نیستی غایب که اندر جان خیال تو
مرا در دل چو اندیشه است و در دیده چو بینایی
مرا با تو وصال ای جان میسر کی شود هرگز
که من از خود روم آن دم که گویندم تو می آیی
چنان شیرینی ای خسرو که چون فرهاد در کویت
جهانی چون مگس جمعند بر دکان حلوایی
کنون ای سیف فرغانی که پایت خسته شد در ره
برو بار سر از گردن بیفگن تا بیاسایی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی خورشید را داده رخ تو حسن و زیبایی
در لطف تو هرکس بر من نبندد گر تو بگشایی
هوش مصنوعی: چه نیکوست که تو چهرهات همچون خورشید تابان است و زیباییات در لطف و مهربانیات نمایان است. اگر تو در دل کسی را نبندی، او در هیچ حالتی نمیتواند به من آسیب برساند.
بزیورها نکورویان بیارایند گر خود را
تو بی زیور چنان خوبی که عالم را بیارایی
هوش مصنوعی: اگر زیبا رویان خود را بیارایند، تو که نیازی به زینت نداری، زیباییات به قدری است که دنیا را زینت میدهد.
ترا همتا کجا باشد که در باغ جمال تو
کند پسته شکرریزی کند سنبل سمن سایی
هوش مصنوعی: کجا میتوان کسی را پیدا کرد که در زیبایی تو بتواند مانند پستهای شیرین باشد و به مانند سنبل و سمن برازنده و خوشبو گردد؟
اگر نز بهر آن باشد که در پایت فتد روزی
که باشد گل که در بستان برآرد سر بر عنایی
هوش مصنوعی: اگر هدف از تلاش و کوشش فقط این باشد که روزی به خوشی و زیبایی دست یابیم، مانند گلی که در باغ سر از خاک بیرون میآورد و به لطف و محبت میبالد.
هم از آثار روی تست اگر گل راست بازاری
ادب نبود ترا گفتن که چون گل حور سیمایی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو مانند گل است، پس نبودن فضائل و آداب از تو باعث میشود که نتوانند چنین چیزی را دربارهات بگویند.
اگر روزی ز درویشی دلی بردی زیان نبود
که گر دولت بود یکشب بوصلش جان بیفزایی
هوش مصنوعی: اگر روزی از دل یک درویش دلی به دست آوردی، ناراحت نباش، زیرا اگر روزی خوشبختی به تو روی آورد، یک شب در کنار او بودن، به جانت اضافه خواهد کرد.
چه باشد حال مسکینی که او را با غنای تو
نه استحقاق وصل تست و نی از تو شکیبایی
هوش مصنوعی: حالت مسکینی که نه به خاطر شایستگیاش به تو وصل میشود و نه از تو تحمل و صبری میبیند، چه خواهد بود؟
من مسکین بدین حضرت بصد اندیشه می آیم
ز بیم آنک گویندم که حضرت را نمی شایی
هوش مصنوعی: من به خاطر نگرانی از این که ممکن است به من بگویند که شایسته حضور در پیشگاه آن حضرت نیستم، با افکاری بسیار به آنجا میروم.
اگر چه دیده مردم بماند خیره در رویت
ببخشی دیده را صد نور اگر تو روی بنمایی
هوش مصنوعی: اگرچه مردم با شگفتی به چهره تو خیره میشوند، اما اگر تو چهرهات را نشان دهی، حتی هزاران نور هم این نگاه را راضی نمیکند.
تو از من نیستی غایب که اندر جان خیال تو
مرا در دل چو اندیشه است و در دیده چو بینایی
هوش مصنوعی: تو از من دور نیستی؛ چون تو در دل من مانند یک فکر و در چشمانم مانند یک دید وجود داری.
مرا با تو وصال ای جان میسر کی شود هرگز
که من از خود روم آن دم که گویندم تو می آیی
هوش مصنوعی: ای جان، چه زمانی میتواند به تو دسترسی پیدا کنم، زمانی که من خود را رها کنم و در آن لحظه بگوید که تو در راهی؟
چنان شیرینی ای خسرو که چون فرهاد در کویت
جهانی چون مگس جمعند بر دکان حلوایی
هوش مصنوعی: تو مثل یک شیرینی هستی ای پادشاه، که مانند فرهاد، در عشق تو، عدهای مثل مگسها دور دکان شیرینی فروشی جمع میشوند.
کنون ای سیف فرغانی که پایت خسته شد در ره
برو بار سر از گردن بیفگن تا بیاسایی
هوش مصنوعی: حالا ای سیف فرغانی، تو که پاهایت در راه خسته شده، بار سنگینی را که بر دوشت است، از گردن بینداز تا بتوانی استراحت کنی.
حاشیه ها
1398/09/16 10:12
احمد
تصور می رود که در مصرع دوم بیت نخست، کلمه من اضافی است«من» اضافی است.