شمارهٔ ۵۷۰
اگر خورشید و مه نبود برین گردون مینایی
تو از رو پرده برگیر و همی کن عالم آرایی
سزای وصف روی تو سخن در طبع کس ناید
که در تو خیره می ماند چو من چشم تماشایی
میان جمع مه رویان همچون شب سیه مویان
تو با این روی چون خورشید همچون روز پیدایی
ترا لیلی نشاید گفت لیکن عاقل از عشقت
عجب نبود که چون مجنون برآرد سر بشیدایی
منم از عشق روی تو مقیم خاک کوی تو
مگس از بهر شیرینیست در دکان حلوایی
اگر در روز وصل تو نباشم جمع با یاران
من و آه سحرگاه و شب هجران و تنهایی
مرا با غیر خود هرگز مکن نسبت مدان مایل
مسلمان چون کند نسبت مسیحا را بترسایی
میان صبر و عشق ای جان نزاعست از برای دل
که اندر دل نمی گنجد غم عشق و شکیبایی
حرم بر عاشقان تنگست از یاران غار تو
چو سگ بیرون در خسبم من مسکین ز بی جایی
عزیز مصر اگر ما را ملامت گر بود شاید
تو حسن یوسفی داری و من مهر زلیخایی
ز جان بازان این میدان کسی همدست من نبود
که من در راه عشق تو بسر رفتم ز بی پایی
چو سعدی سیف فرغانی به وصف پسته تنگت
چو طوطی گر سخن گوید کند زآن لب شکرخایی
چو جنت دایم اندر وی همه رحمت فراز آید
«تو از هر در که باز آیی بدین خوبی و زیبایی »
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر خورشید و مه نبود برین گردون مینایی
تو از رو پرده برگیر و همی کن عالم آرایی
هوش مصنوعی: اگر خورشید و ماه هم بر آسمان نبودند، تو ای مینای جاویدان، پرده را کنار بزن و جهان را زیبا بساز.
سزای وصف روی تو سخن در طبع کس ناید
که در تو خیره می ماند چو من چشم تماشایی
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من نمیتواند زیبایی چهرهات را به خوبی توصیف کند، چرا که زیباییات آنچنان شگفتانگیز است که همه را مجذوب خود میکند.
میان جمع مه رویان همچون شب سیه مویان
تو با این روی چون خورشید همچون روز پیدایی
هوش مصنوعی: در میان جمع زیبایانی با چهرههای دلنواز، تو با موهای تیرهات مانند شب به چشم میآیی، اما چهرهات، چون خورشیدی درخشان، در روز به وضوح نمایان است.
ترا لیلی نشاید گفت لیکن عاقل از عشقت
عجب نبود که چون مجنون برآرد سر بشیدایی
هوش مصنوعی: تو را نمیتوان به لیلی تشبیه کرد، اما بر کسی پوشیده نیست که عشق تو سبب شود عاشق دیوانهای مانند مجنون سر از هوش ببرد.
منم از عشق روی تو مقیم خاک کوی تو
مگس از بهر شیرینیست در دکان حلوایی
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به چهرهات در خاک کوی تو ساکن هستم، همانطور که مگس به خاطر شیرینی در دکان شیرینیفروشی است.
اگر در روز وصل تو نباشم جمع با یاران
من و آه سحرگاه و شب هجران و تنهایی
هوش مصنوعی: اگر در روزی که با تو هستم و با دوستانم جمع نمیشوم، و همچنین در صبحگاهی که آه میکشم یا در شبهایی که تنها هستم و از دوری تو رنج میبرم، نباشی.
مرا با غیر خود هرگز مکن نسبت مدان مایل
مسلمان چون کند نسبت مسیحا را بترسایی
هوش مصنوعی: نمیتوانی مرا به کسی غیر از خودم نسبت دهی. مانند اینکه یک مسلمان نمیتواند نسبت به مسیحی مایل باشد، پس از چنین نسبتی بپرهیز.
میان صبر و عشق ای جان نزاعست از برای دل
که اندر دل نمی گنجد غم عشق و شکیبایی
هوش مصنوعی: در دل انسان میان صبر و عشق، درگیری وجود دارد. دل نمیتواند همزمان غم عشق و صبر را تحمل کند.
حرم بر عاشقان تنگست از یاران غار تو
چو سگ بیرون در خسبم من مسکین ز بی جایی
هوش مصنوعی: حرم برای عاشقان به دلیل حضور یاران و دوستان تنگ و محدود است. من، این موجود بیچاره، مثل سگی که در بیرون میخوابد، به خاطر بیجایی و تنها بودن، در گوشه آرام گرفتهام.
عزیز مصر اگر ما را ملامت گر بود شاید
تو حسن یوسفی داری و من مهر زلیخایی
هوش مصنوعی: اگر عزیز مصر ما را سرزنش میکرد، شاید تو زیبایی همچون یوسف داری و من هم عشقی مانند زلیخا.
ز جان بازان این میدان کسی همدست من نبود
که من در راه عشق تو بسر رفتم ز بی پایی
هوش مصنوعی: هیچکس در این میدان که از جانش برای عشق تو گذشت، همدست من نبود و من به خاطر عشق تو، به شدت تحت فشار قرار گرفتم.
چو سعدی سیف فرغانی به وصف پسته تنگت
چو طوطی گر سخن گوید کند زآن لب شکرخایی
هوش مصنوعی: سعدی از فرغانی میگوید که اگر توصیف پسته تنگ تو به مانند زبانی شیرین و گویای طوطی باشد، لبهای تو که همچون شکر شیرین است، باعث میشود که هر حرفی را به زیبایی ادا کند.
چو جنت دایم اندر وی همه رحمت فراز آید
«تو از هر در که باز آیی بدین خوبی و زیبایی »
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، میتوانی رحمت و زیبایی را در تمام جلوهها و جلوههای زندگی ببینی. مانند بهشتی که همیشه در آن نعمتها و خوبیها جریان دارد، تو میتوانی از هر مسیری که انتخاب کنی، به این زیباییها دسترسی پیدا کنی.