شمارهٔ ۵۶۶
زاندیشه تو که هست جان در وی
دل چون قفس است و طوطیان در وی
در نعت تواند طوطیان یک یک
همچو لب تو شکر فشان در وی
هر دل که غم تو اندرو نبود
مرده شمرش که نیست جان در وی
از هر دو جهان نشان نمی گیرد
آن دل که تست یک نشان در وی
هرنکته زعلم این چنین عاشق
در تست هزار بحروکان در وی
عرشیست علیه استوی الرحمن
نی چون فلکست واختران در وی
من ازسخن تو لب بهم گیرم
چون کار نمی کند زبان در وی
در ذکر معانی تو می باید
لفظی زگهر هزار کان در وی
آنجا که مقام عاشقان تست
نازل چو زمین شد آسمان در وی
در بحر غمت که بی کنارست آن
ماییم فتاده تا میان در وی
مارا وترا ازین جهان ای جان
هرچند که کردم امتحان در وی
جانیست زحزن عالمی با او
روییست زحسن یک جهای در وی
گر جان منست دلپذیرم نیست
هرچیز(که) ازتو نیست آن در وی
در وصف تو شعر سیف فرغانی
دریست کشیده ریسمان در وی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زاندیشه تو که هست جان در وی
دل چون قفس است و طوطیان در وی
هوش مصنوعی: از اندیشه تو که در آن جان نهفته است، دل مانند قفسی است که طوطیان (پرندهها) در آن زندانی هستند.
در نعت تواند طوطیان یک یک
همچو لب تو شکر فشان در وی
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی توصیف میکند که طوطیان، که به خاطر صدای خوش و زیبا معروفند، به مانند لبهای تو شیرین و خوشنواز هستند. به عبارت دیگر، زیبایی و سخنوری تو چنان است که حتی پرندگان زیبا و خوشصدا نیز نمیتوانند به پای آن برسند و در توستیهایی که میگویند، از شکر و شیرینی لب تو الهام میگیرند.
هر دل که غم تو اندرو نبود
مرده شمرش که نیست جان در وی
هوش مصنوعی: هر دلی که در آن غم تو وجود نداشته باشد، آن دل را مرده محسوب کن، زیرا در آن جان و زندگی نیست.
از هر دو جهان نشان نمی گیرد
آن دل که تست یک نشان در وی
هوش مصنوعی: دلهایی که به محبت تو واقعی و عمیق هستند، از هیچ چیزی جز عشق تو نشان نمیگیرند. آنها هیچ چیز دیگری را نمیخواهند و تمام توجهشان تنها به تو و آثار محبتات معطوف است.
هرنکته زعلم این چنین عاشق
در تست هزار بحروکان در وی
هوش مصنوعی: هر نکته از علم در تو، همچون هزاران دریا و اقیانوس، عمیق و پرمحتواست.
عرشیست علیه استوی الرحمن
نی چون فلکست واختران در وی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف عرش و مقام الهی میپردازد. نشان میدهد که عرش در مقابل خداوند قرار دارد و به عظمتی اشاره میکند که فراتر از آسمانها و ستارههاست. به عبارت دیگر، عرش به عنوان یک مکان بلند و والامقام معرفی میشود که در آن خداوند رحمان مستقر است و این مقام به گونهای است که قابل مقایسه با سایر عناصر آسمانی و ستارهها نیست.
من ازسخن تو لب بهم گیرم
چون کار نمی کند زبان در وی
هوش مصنوعی: وقتی که صحبت تو را میشنوم، دلم به حرفزدن نمیکشد، زیرا زبانم در برابر آن نمیتواند چیزی بگوید.
در ذکر معانی تو می باید
لفظی زگهر هزار کان در وی
هوش مصنوعی: برای بیان معانی تو، باید از واژهای استفاده کنیم که مانند جواهری در دل هزاران کانی درخشان باشد.
آنجا که مقام عاشقان تست
نازل چو زمین شد آسمان در وی
هوش مصنوعی: جایی که جایگاه عاشقان توست، زمانی که زمین به آسمان تبدیل میشود.
در بحر غمت که بی کنارست آن
ماییم فتاده تا میان در وی
هوش مصنوعی: در دل غمهای تو که بیپایان است، ما هستیم که در میان آنها قرار گرفتهایم.
مارا وترا ازین جهان ای جان
هرچند که کردم امتحان در وی
هوش مصنوعی: ای جان، تو را از این جهان خواهش میکنم، هرچند که در این دنیا بارها امتحان و آزمایشهای مختلفی را پشت سر گذاشتم.
جانیست زحزن عالمی با او
روییست زحسن یک جهای در وی
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از غم و اندوهی که در دنیا وجود دارد، نجات یابد، اما تنها با داشتن چهرهای زیبا و نیکو میتوان به بهشتی دست یافت که در دل او نهفته است.
گر جان منست دلپذیرم نیست
هرچیز(که) ازتو نیست آن در وی
هوش مصنوعی: اگر روح من دلپذیر است، هیچ چیز دیگری که از تو نیست برایم خوشایند نیست.
در وصف تو شعر سیف فرغانی
دریست کشیده ریسمان در وی
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و ویژگیهای خاص کسی اشاره دارد و به نوعی به او میگوید که تو همانند خیالی زیبا و عمیق هستی که شاعران در موردش شعر میگویند و او را به تصویر میکشند. این شخص به قدری جذاب است که گویا شاعران برای توصیف او، رشتهای از کلمات بافتهاند.