شمارهٔ ۵۴۸
در حضرت تو کآنجاسلطان کند غلامی
عشقت بداد مارا جامی بدوست کامی
در سایه مانده بودم چون میوه نارسیده
خورشید عشقت آمد ازمن ببرد خامی
از عشق قید کردم بر پای دل که چون خر
بیرون راه می شد اسبم زبی لگامی
پای غم تو بوسم چون کرد دست حکمش
مر سر کش هوا را منع ازفراخ گامی
وصف جمال رویت می گویم و نگوید
کس وصف حال خسرو شیرین تر از نظامی
در پیش صف خوبان از دلبری بیفگند
محراب ابروی تو سجاده امامی
آنجا که خوب رویان از زر برند سکه
تو زآن عقیق رنگین همچون نگین بنامی
اندام همچو آبت در جامه منقش
چون باده مروق اندر زجاج شامی
دارم بشعر شیرین ازتو امید بوسه
شکر خورد همیشه طوطی بخوش کلامی
یاری شکار من شد با این دل شکسته
کردم بزرگ صیدی با این دریده دامی
آن دلستان دل من با من دهد دگر ره
گرآنچه برده باشد باز آورد حرامی
نتوان بعمر ناقص این غصه شرح دادن
زیرا بمرگ باشد این قصه راتمامی
هر کین غزل بخواند داند که من چو سعدی
وقتی فقیه بودم و امروز رند و عامی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در حضرت تو کآنجاسلطان کند غلامی
عشقت بداد مارا جامی بدوست کامی
هوش مصنوعی: در پیشگاه تو که در آنجا، سلطنت میکنی، عشق تو به ما جامی عطا کرده است که به وسیله آن به خوشیها میرسیم.
در سایه مانده بودم چون میوه نارسیده
خورشید عشقت آمد ازمن ببرد خامی
هوش مصنوعی: من در سایهای آرام و ساکت بودم مانند میوهای که هنوز نرسیده است، اما تابش عشق تو آمد و مرا از خامیام دور کرد.
از عشق قید کردم بر پای دل که چون خر
بیرون راه می شد اسبم زبی لگامی
هوش مصنوعی: من از عشق به دل خود آزادیدم، چون خر که بیرون از مسیر میرود، اسبم بدون لگام میشود.
پای غم تو بوسم چون کرد دست حکمش
مر سر کش هوا را منع ازفراخ گامی
هوش مصنوعی: من اقدام میکنم به بوسیدن پای غم تو، چرا که وقتی حکم عشق تو را به من دادهاند، دیگر نمیتوانم به راحتی قدم در راه خواستههایم بردارم.
وصف جمال رویت می گویم و نگوید
کس وصف حال خسرو شیرین تر از نظامی
هوش مصنوعی: من زیبایی چهرهات را بیان میکنم و هیچکس نمیتواند حال و احوال شیرینتر از این را که نظامی وصف کرده بیان کند.
در پیش صف خوبان از دلبری بیفگند
محراب ابروی تو سجاده امامی
هوش مصنوعی: در مقابل صف خوبان، چهره دلربای تو به قدری زیباست که مانند محرابی برای نماز امام میدرخشد.
آنجا که خوب رویان از زر برند سکه
تو زآن عقیق رنگین همچون نگین بنامی
هوش مصنوعی: در مکانی که زیبارویان از طلا سکه میزنند، تو با سنگ عقیق، که رنگین و شفاف است، به عنوان نگین شناخته میشوی.
اندام همچو آبت در جامه منقش
چون باده مروق اندر زجاج شامی
هوش مصنوعی: جسم من مانند آبی است که در جامهای زینتی نمایان است، همانند شرابی خوشطعم که در شیشهای شفاف قرار دارد.
دارم بشعر شیرین ازتو امید بوسه
شکر خورد همیشه طوطی بخوش کلامی
هوش مصنوعی: من به شعر شیرین تو دل بستهام و از تو انتظار بوسهای دارم که مثل شکر باشد. همیشه طوطیها به خاطر خوشگوییشان معروف بودهاند.
یاری شکار من شد با این دل شکسته
کردم بزرگ صیدی با این دریده دامی
هوش مصنوعی: دوستی که با دل شکستهام به من کمک کرد، باعث شد که شکار بزرگی برای من رقم بخورد، حتی با وجود اینکه دامهایم پاره و خراب شده بودند.
آن دلستان دل من با من دهد دگر ره
گرآنچه برده باشد باز آورد حرامی
هوش مصنوعی: دلم را که دوست دارم، اگرچه دور است، باز هم به من راهی میدهد. حتی اگر آنچه را که از من گرفته، دوباره به من برگرداند، کارش درست نیست.
نتوان بعمر ناقص این غصه شرح دادن
زیرا بمرگ باشد این قصه راتمامی
هوش مصنوعی: این غم و اندوهی که داریم، آنقدر عمیق و پیچیده است که نمیتوان آن را با توضیحات ناقص بیان کرد، چرا که این داستان به مرگ و پایان زندگی ارتباط دارد.
هر کین غزل بخواند داند که من چو سعدی
وقتی فقیه بودم و امروز رند و عامی
هوش مصنوعی: هر کسی که این غزل را میخواند، میداند که من زمانی مانند سعدی فقیه و عالم بودم، اما اکنون به رندی و زندگی ساده و عامیانه روی آوردهام.