گنجور

شمارهٔ ۵۴۷

ایا بدور تو از مثل تو جهان خالی
کدام دور ز تو بود یک زمان خالی
تو در میان نه و ذکر تو در میان همه
تو در مکان نه و نبود ز تو مکان خالی
زبان که نیست بذکر تو در دهان گردان
ببرمش که ازو به بود دهان خالی
دلم ز معنی عشقت تهی نخواهد شد
اجل اگر چه کند صورتم ز جان خالی
گداخت بر تن من گوشت همچو پیه از آنک
ز مغز مهر توام نیست استخوان خالی
رهی بکوی تو چون در نیاید و برود
ولیک از او نبود هرگز آستان خالی
ز چنگ عشق تو همچون رباب می نالم
چو دم دهیش نباشد نی از فغان خالی
در آن زمان که ز هستی خویش پر بودم
نبود همتم از قید این و آن خالی
از آفتاب رخت ذره ذره کم گشتم
شود بروز ز استاره آسمان خالی
همای عشق تو پرواز کرد گرد جهان
ندید در خور خود هیچ آشیان خالی
تو وصف خویش همی گو که سیف فرغانیست
بسان صورت دیوار از زبان خالی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا بدور تو از مثل تو جهان خالی
کدام دور ز تو بود یک زمان خالی
هوش مصنوعی: آیا هیچ دنیایی بدون وجود تو می‌تواند خالی باشد؟ آیا هیچ زمانی وجود داشته که از وجود تو خالی باشد؟
تو در میان نه و ذکر تو در میان همه
تو در مکان نه و نبود ز تو مکان خالی
هوش مصنوعی: تو در دل همه چیز هستی و نام تو در میان همه وجود دارد. تو در همه جا حاضر هستی و هیچ مکانی نیست که از وجود تو خالی باشد.
زبان که نیست بذکر تو در دهان گردان
ببرمش که ازو به بود دهان خالی
هوش مصنوعی: اگر زبانم به ذکر نام تو نرسد، آن را ببر و بگذارم که از آن دهان خالی بهتر است.
دلم ز معنی عشقت تهی نخواهد شد
اجل اگر چه کند صورتم ز جان خالی
هوش مصنوعی: دل من هرگز از عشق تو خالی نخواهد شد، حتی اگر مرگ چهره‌ام را از زندگی بی‌روح کند.
گداخت بر تن من گوشت همچو پیه از آنک
ز مغز مهر توام نیست استخوان خالی
هوش مصنوعی: بر تن من گوشت مانند چربی ذوب شده است، زیرا از عمق مهر و محبت تو چیزی در من نیست که مانند استخوانی خالی باشد.
رهی بکوی تو چون در نیاید و برود
ولیک از او نبود هرگز آستان خالی
هوش مصنوعی: وقتی به سوی تو نمی‌توانم بروم و از تو دور می‌شوم، اما هرگز راه تو خالی نخواهد بود.
ز چنگ عشق تو همچون رباب می نالم
چو دم دهیش نباشد نی از فغان خالی
هوش مصنوعی: از درد عشق تو همچون سازی می‌زرم و می‌نالم، اگر دم به دم صدایی از تو نشنوم، صدای خودم هم از فریاد پر نخواهد بود.
در آن زمان که ز هستی خویش پر بودم
نبود همتم از قید این و آن خالی
هوش مصنوعی: در آن زمان که احساس وجود و هستی خود را به طور کامل تجربه می‌کردم، آرزو و تلاشم از وابستگی به دیگران و مسائل مختلف آزاد بود.
از آفتاب رخت ذره ذره کم گشتم
شود بروز ز استاره آسمان خالی
هوش مصنوعی: از خورشید نور و جمال تو کم کم می‌شود و روزی می‌رسد که آسمان از ستاره‌ها خالی می‌گردد.
همای عشق تو پرواز کرد گرد جهان
ندید در خور خود هیچ آشیان خالی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که عشق تو را در دل دارد، به پروازی بلند در جهان می‌رود، اما در مسیرش هیچ جای خالی‌ای که شایسته‌اش باشد نمی‌یابد.
تو وصف خویش همی گو که سیف فرغانیست
بسان صورت دیوار از زبان خالی
هوش مصنوعی: تو درباره خود می‌گویی که از نظر هنری و شخصیت به کسی مانند سیف فرغانی هستی، اما در واقع مانند دیواری هستی که از درون خالی است و هیچ معنا یا محتوا ندارد.