شمارهٔ ۵۴۳
عاشقم زندهدلی را که تو جانش باشی
قوّت دل دهی و قوت روانش باشی
هر که را چشم دل از عشق تو بینایی یافت
دائم اندر نظر دیدهٔ جانش باشی
قرص خور نان خوهد از سفرهٔ آن کس همه روز
که تو چون شمع شبی بر سر خوانش باشی
همه عالم به ارادت نگرانش باشند
گر تو یک دم به عنایت نگرانش باشی
ای دل خام اگر چون من سودا پخته
طمعت هست که از سوختگانش باشی
دوست جانم به غم عشق خود آگنده خوهد
نه چنین جسم که پرورده بنانش باشی
دوست را گرچه لبی همچو شکر شیرین است
تو نهای لایق آن کز مگسانش باشی
سگ این کوی شدن مرتبهٔ شیران است
اینت بس نیست که در کوی سگانش باشی
کیسه از سیم تهی دار و کنارش پر زر
تا به ساعد کمر موی میانش باشی
در ازل هرچه شد و تا به ابد هرچه شود
بنده تقریر کند گر تو زبانش باشی
سیف فرغانی آفاق بگیرد گر تو
به مدد قوّت بازوی توانش باشی
سعدی زندهدل از بهر تو حق بود که گفت
(هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی)
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عاشقم زندهدلی را که تو جانش باشی
قوّت دل دهی و قوت روانش باشی
هوش مصنوعی: من عاشق کسی هستم که با زندهدلیاش، تو هم روح و جانش باشی و هم به او قدرت بدهی.
هر که را چشم دل از عشق تو بینایی یافت
دائم اندر نظر دیدهٔ جانش باشی
هوش مصنوعی: هر کسی که با دلش زیبایی عشق تو را ببیند، همیشه تو در نظر و دید جان او خواهی بود.
قرص خور نان خوهد از سفرهٔ آن کس همه روز
که تو چون شمع شبی بر سر خوانش باشی
هوش مصنوعی: هر روزی که تو مثل شمع در کنار سفرهاش حضور داشته باشی، او نان و خوراکش را از سفره تو خواهد گرفت.
همه عالم به ارادت نگرانش باشند
گر تو یک دم به عنایت نگرانش باشی
هوش مصنوعی: تمام جهان، در عشق و ارادت به او نگراناند؛ اگر تو فقط لحظهای با لطف و محبت به او توجه کنی.
ای دل خام اگر چون من سودا پخته
طمعت هست که از سوختگانش باشی
هوش مصنوعی: ای دل ساده، اگر تو هم مثل من آرزوهای عمیقی داری، پس باید بدانی که باید صبر کنی تا به نتیجه برسی و از عشق و احساسات دیگران یاد بگیری.
دوست جانم به غم عشق خود آگنده خوهد
نه چنین جسم که پرورده بنانش باشی
هوش مصنوعی: دوست عزیزم به خاطر غم عشقش به فکر من خواهد بود، نه اینکه فقط به خاطر جسمی که نتیجه دستهایش است به من اهمیت بدهد.
دوست را گرچه لبی همچو شکر شیرین است
تو نهای لایق آن کز مگسانش باشی
هوش مصنوعی: اگرچه دوست بدنش مانند شکر شیرین است، اما تو شایستگی آن را نداری که از زنبورهایی که بر روی آن نشستهاند، بخواهی.
سگ این کوی شدن مرتبهٔ شیران است
اینت بس نیست که در کوی سگانش باشی
هوش مصنوعی: در این دنیا، تنها بودن در محلهای که سگها باشند نشاندهندهی عظمت و مقام شیران نیست. کافی نیست که فقط در این مکان باشی، بلکه باید به چیزی بالاتر و بزرگتر دست یابی.
کیسه از سیم تهی دار و کنارش پر زر
تا به ساعد کمر موی میانش باشی
هوش مصنوعی: کیسهات را از سیم خالی کن و کنار آن را پر از طلا کن تا بتوانی با کمر موی خود را به خوبی ببندید.
در ازل هرچه شد و تا به ابد هرچه شود
بنده تقریر کند گر تو زبانش باشی
هوش مصنوعی: در آغاز هر چه اتفاق افتاد و تا پایان دنیا هر چه که خواهد شد، بنده آن را بیان میکند اگر تو توانایی درک آن را داشته باشی.
سیف فرغانی آفاق بگیرد گر تو
به مدد قوّت بازوی توانش باشی
هوش مصنوعی: اگر تو از نیروی بازوی خود حمایت کنی، سیف فرغانی به وسعت آفاق دست خواهد یافت.
سعدی زندهدل از بهر تو حق بود که گفت
(هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی)
هوش مصنوعی: زندهدل سعدی به خاطر تو حق داشت بگوید که هر دلی که تو جانش هستی، هرگز نمیمیرد.