گنجور

شمارهٔ ۵۳۲

جانا به یک کرشمه دل و جان همی بری
دردم همی فزایی و درمان همی بری
روی چو ماه خویش (و) دل و جان عاشقان
دشوار می‌نمایی و آسان همی بری
اندر حریم سینهٔ مردم به قصد دل
دزدیده می‌درآیی و پنهان همی بری
گه قصد جان به نرگس جادو همی کنی
گه گوی دل به زلف چو چوگان همی بری
چون آب و آتشند در و لعل در سخن
تو آب هردو زآن لب و دندان همی بری
خوبان پیاده‌اند وزایشان برین بساط
شاهی به رخ تو هر ندبی زآن همی بری
با چشم و غمزهٔ تو دلم دوش میل داشت
گفتا مرا به دیدن ایشان همی بری؟
عقلم به طعنه گفت که هرگز کس این کند؟
دیوانه را به دیدن مستان همی بری!
دل جان به تحفه پیش تو می‌برد سیف گفت
خرما به بصره زیره به کرمان همی بری!

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا به یک کرشمه دل و جان همی بری
دردم همی فزایی و درمان همی بری
هوش مصنوعی: عزیزم، با یک نگاه دلنواز و جذاب، همه دردهایم را می‌کاهی و در عین حال، موجب افزایش غم‌هایم هم می‌شوی و همچنان تویی که من را درمان می‌کنی.
روی چو ماه خویش (و) دل و جان عاشقان
دشوار می‌نمایی و آسان همی بری
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند ماه است و با این حال، به قلب و جان عاشقان سخت می‌آیی ولی در عین حال، راحت جدا می‌کنی.
اندر حریم سینهٔ مردم به قصد دل
دزدیده می‌درآیی و پنهان همی بری
هوش مصنوعی: در قلب مردم وارد می‌شوی و دل‌ها را می‌ربایی، و خود را پنهانی می‌کنی.
گه قصد جان به نرگس جادو همی کنی
گه گوی دل به زلف چو چوگان همی بری
هوش مصنوعی: گاهی قصد کشتن دل را با ناز و زیبایی‌ات می‌کنی و گاهی در بازی عشق، دل را به زلف خود مانند گوی می‌زنی.
چون آب و آتشند در و لعل در سخن
تو آب هردو زآن لب و دندان همی بری
هوش مصنوعی: آب و آتش به صفاتی متضاد اشاره دارند که در کلام تو به زیبایی بیان می‌شوند. لب و دندان تو همچون منبعی هستند که هر دو این عنصر را خارج می‌کنند و از این طریق احساسات مختلف را منتقل می‌نمایند.
خوبان پیاده‌اند وزایشان برین بساط
شاهی به رخ تو هر ندبی زآن همی بری
هوش مصنوعی: زیبایان به صورت پیاده آمده‌اند و از نعمت‌های سلطنت و مقام که به تو اختصاص یافته، بهره‌مند می‌شوند. هر کسی که در دلش محبت و دوستی نسبت به تو دارد، از این بخشش‌ها بهره‌مند می‌شود.
با چشم و غمزهٔ تو دلم دوش میل داشت
گفتا مرا به دیدن ایشان همی بری؟
هوش مصنوعی: چشم و ناز تو باعث شد که دلم دیشب شوق دیدن تو را داشته باشد. آیا تو هم می‌خواهی مرا ببینی؟
عقلم به طعنه گفت که هرگز کس این کند؟
دیوانه را به دیدن مستان همی بری!
هوش مصنوعی: عقل من به طعنه گفت: آیا ممکن است کسی این کار را انجام دهد؟ حتی دیوانه‌ها هم وقتی می‌بینند مستان را، دچار شگفتی می‌شوند!
دل جان به تحفه پیش تو می‌برد سیف گفت
خرما به بصره زیره به کرمان همی بری!
هوش مصنوعی: دل جان با کمال محبت و دقت به پیش تو می‌آید و سیف می‌گوید که خرما را با نظارت و تأمل زیر نظر می‌برد و از بکرمان پیگیر است.