گنجور

شمارهٔ ۵۳۱

روی پنهان کن که آرام دل از من می‌بری
هوشم از سر می‌ربایی جانم از تن می‌بری
این چه دلداری بود جانا که با من ساعتی
می‌نیارامی و آرام دل از من می‌بری
گفته‌ای نزد تو آیم بر من این منت منه
گر بیایی زآب چشمم در به دامن می‌بری
ور مرا بی‌التفاتی می‌کنی زآن باک نیست
کز دلم سودای خود (چون) زنگ از آهن می‌بری
با رقیب از من شکایت کرده‌ای ای بی‌وفا
ماجرای دوست تا کی پیش دشمن می‌بری
در شب زلفت نهان کن آن رخ چون روز را
کآب روی مهر و مه زآن روی روشن می‌بری
زآن رخ همچون گل و زلف چو سنبل در چمن
آتش لاله نشاندی وآب سوسن می‌بری
در شب تیره بتابی بر دلم از راه چشم
همچو ماه از بام گردون ره به روزن می‌بری
دوش در مستی ازآن لب بوسه‌ای بربوده‌اند
در عوض ده می‌دهم گر بر من آن ظن می‌بری
سیف فرغانی چو سعدی نزد آن دلبر سخن
در به دریا می‌فرستی زر به معدن می‌بری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روی پنهان کن که آرام دل از من می‌بری
هوشم از سر می‌ربایی جانم از تن می‌بری
هوش مصنوعی: پنهان کن رویت را، چرا که با دیدن تو آرامش دل من را از من می‌گیری، عقل و هوش را از من می‌ربایی و جانم را از بدنم جدا می‌کنی.
این چه دلداری بود جانا که با من ساعتی
می‌نیارامی و آرام دل از من می‌بری
هوش مصنوعی: این چه نوع تسلی و دلداری است که تو به من می‌دهی، در حالی که فقط برای مدت کوتاهی در کنارم هستی و سپس دل را از من می‌گیری؟
گفته‌ای نزد تو آیم بر من این منت منه
گر بیایی زآب چشمم در به دامن می‌بری
هوش مصنوعی: گفته‌ای که به دیدارت می‌آیم، ولی درباره من لطف نکن. اگر خودت از چشمانم اشکی بریزی، در دامن خودت می‌بری.
ور مرا بی‌التفاتی می‌کنی زآن باک نیست
کز دلم سودای خود (چون) زنگ از آهن می‌بری
هوش مصنوعی: اگر بی‌توجهی کنی، برایم مهم نیست، چون افکار و آرزوهایم نسبت به تو مانند زنگی است که از آهن جدا می‌شود.
با رقیب از من شکایت کرده‌ای ای بی‌وفا
ماجرای دوست تا کی پیش دشمن می‌بری
هوش مصنوعی: ای بی‌وفا، تو از من به رقیب شکایت کرده‌ای. تا کی می‌خواهی داستان دوستی ما را پیش دشمنان ببری؟
در شب زلفت نهان کن آن رخ چون روز را
کآب روی مهر و مه زآن روی روشن می‌بری
هوش مصنوعی: در شب تاریک زلفت، آن چهره‌ی روشن را که مانند روز می‌درخشد، پنهان کن، زیرا زیبایی و تابش چهره‌ات، نور خورشید و ماه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
زآن رخ همچون گل و زلف چو سنبل در چمن
آتش لاله نشاندی وآب سوسن می‌بری
هوش مصنوعی: صورت تو مانند گل و موهایت به سان سنبل است. در باغ آتش لاله‌ای را نشانده‌ای و آب سوسن را به دوش می‌بری.
در شب تیره بتابی بر دلم از راه چشم
همچو ماه از بام گردون ره به روزن می‌بری
هوش مصنوعی: در شب تاریک، مانند ماه که از بالای آسمان می‌تابد، از طریق چشمانت به دل من روشنی می‌بخشی و راهی به سوی نور روز را نشان می‌دهی.
دوش در مستی ازآن لب بوسه‌ای بربوده‌اند
در عوض ده می‌دهم گر بر من آن ظن می‌بری
هوش مصنوعی: دیشب در حالتی مستی از آن لب بوسه‌ای گرفته‌ام و اگر به من شک کنی، در عوض ده می‌دهم.
سیف فرغانی چو سعدی نزد آن دلبر سخن
در به دریا می‌فرستی زر به معدن می‌بری
هوش مصنوعی: سیف فرغانی مانند سعدی در حضور آن محبوب به سخن گفتن می‌پردازد، اما او مانند کسی است که در دریا سخن می‌زند و طلا را از معدن می‌آورد.