گنجور

شمارهٔ ۵۳

جانا ز رشک خط تو عنبر در آتش است
وز لعل آبدار تو گوهر در آتش است
دل در غم تو دانه گوهر در آسیاست
خط بر رخ تو خرده عنبر در آتش است
کردم نظر بر آن رخ چون آتش کلیم
خال تو چون خلیل پیمبر در آتش است
از شرم چون نبات در آبم که گفته ام
کان مه بگاه خشم چو شکر در آتش است
عاشق بآب دیده چون سیم حل شده
در بوته بلای تو چون زر در آتش است
از آب گرم اشک فروغم زیاده شد
کز عشق تو چو شمع مرا سر در آتش است
از تاب هجر تو دل بریان من بسوخت
آبی بده ز وصل که چاکر در آتش است
درا شک و در غم تو نگارا تن و دلم
چون ماهی اندر آب و سمندر در آتش است
ما را بسان هیزم تر در فراق تو
نیمی در آب و نیمه دیگر در آتش است
من سوختم در آتش عشق و تو چون شکر
آگه نه ای که عود معطر در آتش است
صیدت شدم چو مرغ وز بهر خلاص خود
بالی نمی زنم که مرا پر در آتش است
از رنگ خویش روی تو ای آبدار لطف
گویی که آفتاب منور در آتش است
سیف از تو دور مانده و شعرش بنزد تست
زر در خزینه شه و زرگر در آتش است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا ز رشک خط تو عنبر در آتش است
وز لعل آبدار تو گوهر در آتش است
هوش مصنوعی: دلیل زیبایی خط تو مانند عطر خوش در آتش است و درخشش لعل تو مانند گوهر در آتش می‌درخشد.
دل در غم تو دانه گوهر در آسیاست
خط بر رخ تو خرده عنبر در آتش است
هوش مصنوعی: دل من به خاطر غم تو همچون دانه‌ای از گوهر در آتش می‌سوزد، و خط و خال روی تو مانند تکه‌ای از عطر گرانبها در شعله‌های آتش است.
کردم نظر بر آن رخ چون آتش کلیم
خال تو چون خلیل پیمبر در آتش است
هوش مصنوعی: به چهره تو نگریستم که همچون آتش می‌درخشد و مشخصه زیبایی تو مانند نشانه‌ای از خلیل خداوند در میان آتش است.
از شرم چون نبات در آبم که گفته ام
کان مه بگاه خشم چو شکر در آتش است
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و خجالت، مانند گیاهی هستم که در آب قرار دارد. چون مهربانی آن شب، هنگام خشم به یادم می‌آید که مانند شکر در آتش آب می‌شود.
عاشق بآب دیده چون سیم حل شده
در بوته بلای تو چون زر در آتش است
هوش مصنوعی: عاشق، مانند نقره‌ای است که در آب اشک خود ذوب شده و در برابر مصیبت‌های تو، مانند طلا در آتش، بی‌تاب و ملتهب است.
از آب گرم اشک فروغم زیاده شد
کز عشق تو چو شمع مرا سر در آتش است
هوش مصنوعی: اشک‌های گرم من به خاطر اندوهی که دارم، بیشتر شده است، زیرا به خاطر عشق تو مانند شمعی هستم که در آتش می‌سوزد.
از تاب هجر تو دل بریان من بسوخت
آبی بده ز وصل که چاکر در آتش است
هوش مصنوعی: دلم بخاطر دوری تو به شدت سوخته است، لطفاً آبی بیاور تا از وصل تو سیراب شوم، زیرا من همچنان در آتش عشق تو میسوزم.
درا شک و در غم تو نگارا تن و دلم
چون ماهی اندر آب و سمندر در آتش است
هوش مصنوعی: در دلهره و ناراحتی تو ای زیبا، حال من مثل ماهی است که در آب شناور است و مانند سمندری که در آتش می‌سوزد.
ما را بسان هیزم تر در فراق تو
نیمی در آب و نیمه دیگر در آتش است
هوش مصنوعی: ما در دوری تو مثل چوب تر هستیم که نیمه‌اش در آب و نیمه‌اش در آتش قرار دارد.
من سوختم در آتش عشق و تو چون شکر
آگه نه ای که عود معطر در آتش است
هوش مصنوعی: من در آتش عشق به شدت رنج می‌برم و تو راستی متوجه نیستی که عود خوشبویی در آتش می‌سوزد و معطر می‌شود.
صیدت شدم چو مرغ وز بهر خلاص خود
بالی نمی زنم که مرا پر در آتش است
هوش مصنوعی: من به دام تو افتاده‌ام مانند مرغی، و برای رهایی از این وضعیت، دیگر نمی‌توانم پرواز کنم، زیرا بال‌هایم در آتش سوخته است.
از رنگ خویش روی تو ای آبدار لطف
گویی که آفتاب منور در آتش است
هوش مصنوعی: از زیبایی و جلوه تو، این‌گونه می‌گویم که روشنایی من مانند نوری است که در آتش می‌درخشد.
سیف از تو دور مانده و شعرش بنزد تست
زر در خزینه شه و زرگر در آتش است
هوش مصنوعی: سیف از تو فاصله گرفته و اشعارش نزد توست. پول در گنجینه شاه موجود است و زرگر در حال سختی و آتش سوزی است.