شمارهٔ ۵۲۶
تویی سلطانِ مُلکِ حُسن و چون من صد گدا داری
ترا کی برگِ من باشد که چندین بینوا داری
وصالت خوان سلطان است، از او محروم محتاجان
زنانش گوشهای بشکن که بر در صد گدا داری
سپاه ماه بشکستی بدان روی و نمیدانی
کزین دلهای اشکسته چه لشکر در قفا داری
کلاهِ شاهیِ خوبان به دستِ ناز بر سر نِهْ
که با این جسم همچون جان دو عالم در قبا داری
سزد گر اسم الرّحمان شود کرسیِ فخرِ او
که عرشی از دل عاشق محل استوا داری
ز تو ای دوست تا دیدم همه رنج و بلا دیدم
نرفتم گر جفا دیدم، همین باشد وفاداری
ز عدلِ چون تو سلطانی چنین احسان روا نبود
کی نی دستم همی گیری نه از من دست واداری
به هر چشمی که میخواهی به لطف و قهر یک نوبت
نظر کن سوی من گرچه ز درویشان غنا داری
پس از چندین دعا نتوان تهی در آستین کردن
کفِ دریوزهٔ ما را چو تو دست عطا داری
مرا دی گفت روی تو ز وصافان حسن من
سخن از دل تو میگویی که جان آشنا داری
به ضر و نفع عاشقوار ثابت باش در کویش
که گر دورت کند از در دری دیگر کجا داری
چو باشد سیف فرغانی بر خلق از فراموشان
به وقتی کاین غزل خوانی مرا ای دوست یاد آری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تویی سلطانِ مُلکِ حُسن و چون من صد گدا داری
ترا کی برگِ من باشد که چندین بینوا داری
هوش مصنوعی: تو پادشاه زیبایی و من در بین گدایان تو تنها یکی هستم، پس چگونه میتوانم برای تو اهمیتی داشته باشم وقتی که این همه بینوا داری؟
وصالت خوان سلطان است، از او محروم محتاجان
زنانش گوشهای بشکن که بر در صد گدا داری
هوش مصنوعی: وصلت به مانند خوانی است که سلطان آن را قرار داده و بینصیب ماندهها و نیازمندان از این سفره محروماند. ای زنان! گوشهای از این سفره را بشکنید، زیرا بر در خانهتان صد نفر گدا وجود دارد.
سپاه ماه بشکستی بدان روی و نمیدانی
کزین دلهای اشکسته چه لشکر در قفا داری
هوش مصنوعی: اگرچه چهره زیبای تو سپاه دلها را تسخیر کرده، اما نمیدانی که پشت سر تو چقدر احساسات و دلهای شکسته پنهان است.
کلاهِ شاهیِ خوبان به دستِ ناز بر سر نِهْ
که با این جسم همچون جان دو عالم در قبا داری
هوش مصنوعی: بر روی سر بگذار کلاهی را که از زیبایی خاصی برخوردار است، زیرا با این وجود تو در این جسم، روحی داری که گویی دو جهان را در خود جای دادهاست.
سزد گر اسم الرّحمان شود کرسیِ فخرِ او
که عرشی از دل عاشق محل استوا داری
هوش مصنوعی: اگر نام خداوند رحمان باشد، درست است که جایگاه افتخار او باشد، زیرا دل عاشق همچون عرش و مکانی متعادل و مرکز است.
ز تو ای دوست تا دیدم همه رنج و بلا دیدم
نرفتم گر جفا دیدم، همین باشد وفاداری
هوش مصنوعی: ای دوست، وقتی که تو را دیدم، تمام سختیها و مشکلات را نیز دیدم. اگرچه در برابر من ناملایمتیها و جفا بود، اما همین نشاندهنده وفاداری من به توست.
ز عدلِ چون تو سلطانی چنین احسان روا نبود
کی نی دستم همی گیری نه از من دست واداری
هوش مصنوعی: از عدل و انصافِ تو که سلطانی، چنین بخششی روا نیست. پس چرا دستم را نمیگیری و مرا به حال خود وا میگذاری؟
به هر چشمی که میخواهی به لطف و قهر یک نوبت
نظر کن سوی من گرچه ز درویشان غنا داری
هوش مصنوعی: به هر چشمی که میخواهی، با لطف یا سرزنش، یک بار به من نگاه کن، هر چند که تو از ثروت درویشان بینیازی.
پس از چندین دعا نتوان تهی در آستین کردن
کفِ دریوزهٔ ما را چو تو دست عطا داری
هوش مصنوعی: پس از دعاهای زیاد، نمیتوانیم با دست خالی و بدون درخواست، در انتظار کمک ما بنشینیم، چون تو دست بخشندگی و لطف داری.
مرا دی گفت روی تو ز وصافان حسن من
سخن از دل تو میگویی که جان آشنا داری
هوش مصنوعی: شما به من میگویید که زیباییام چقدر وصفناپذیر است و در حقیقت، شما از دل من صحبت میکنید چون با روح من آشنا هستید.
به ضر و نفع عاشقوار ثابت باش در کویش
که گر دورت کند از در دری دیگر کجا داری
هوش مصنوعی: در عشق ثابت قدم باش و به خوشی و ناخوشی آن پایبند بمان. اگر به دوری از معشوق دچارشوی، دیگر از کجا میتوانی به او نزدیک شوی؟
چو باشد سیف فرغانی بر خلق از فراموشان
به وقتی کاین غزل خوانی مرا ای دوست یاد آری
هوش مصنوعی: وقتی که سیف فرغانی بر مردم غمگین و فراموشکار حاکم باشد، ای دوست، در زمانی که این غزل را میخوانی، مرا به یاد آور.