شمارهٔ ۵۱۸
ای رفته دور از برما چون نیامدی
دیگر بدین جناب همایون نیامدی
عاشق مدام قربت معشوق خود خوهد
گر عاشق منی بر من چون نیامدی
نفست روا نداشت که آید بکوی ما
گاوت کشش نکرد چو گردون نیامدی
عشاق خیمه جمله بصحرای جان زدند
ای شهر بند تن تو بهامون نیامدی
غیر ترا چو دیو بلاحول را ندیم
تو چون پری ترقیه وافسون نیامدی
لیلی ملاحت از درما کسب کرده بود
زین حسن غافلی که چو مجنون نیامدی
چون بیضه مرغ تربیت ماترا بسی
بگرفت زیر بال وتو بیرون نیامدی
مانند زرترا بترازوی امتحان
بسیار بر کشیدم و افزون نیامدی
در کوی عشق اگر تو گدایی کنی منال
کاینجا تو باخزینه قارون نیامدی
گر کفش تو دریده (شود) در رهش مرنج
کاینجا تو با درفش فریدون نیامدی
جانی که هست داده اودان، ازآنکه تو
سیراب بر کناره جیحون نیامدی
من چون خجل شدم کرمش گفت سالهاست
تا تو مقیم این دری اکنون نیامدی
صباغ طبعت از خم تلبیس خویش سیف
بسیار رنگ داد و دگرگون نیامدی
ای شعر بهر نظم تو جز در صفات دوست
بسیار فکر کردم و موزون نیامدی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای رفته دور از برما چون نیامدی
دیگر بدین جناب همایون نیامدی
هوش مصنوعی: ای کسی که دور از ما رفتهای، چرا دیگر به این مقام عالی نزد ما نیامدی؟
عاشق مدام قربت معشوق خود خوهد
گر عاشق منی بر من چون نیامدی
هوش مصنوعی: عاشق همیشه در حسرت دیدار محبوب خود است، پس اگر تو نیز عاشق هستی، چرا هنوز به سراغ من نیامدهای؟
نفست روا نداشت که آید بکوی ما
گاوت کشش نکرد چو گردون نیامدی
هوش مصنوعی: نفس تو اجازه نداد که به کوی ما بیایی، مثل گوسفند که تحت فشار نیست، تو هم به سوی ما نیامدی.
عشاق خیمه جمله بصحرای جان زدند
ای شهر بند تن تو بهامون نیامدی
هوش مصنوعی: محبتپیشگان در دشت جان خیمه زدهاند، اما ای شهر، تو که در بند جسم و تن هستی، به این مجالس نیامدی.
غیر ترا چو دیو بلاحول را ندیم
تو چون پری ترقیه وافسون نیامدی
هوش مصنوعی: جز تو هیچکس نمیتواند با من مثل تو صحبت کند؛ تو همچون پری هستی که در کنارم نیستی و قدرت جادو و تأثیرگذاریات کمرنگ شده است.
لیلی ملاحت از درما کسب کرده بود
زین حسن غافلی که چو مجنون نیامدی
هوش مصنوعی: لیلی زیبایی و جذابیتش را از من میگرفت، چون تو ای غافل از حال من، همچون مجنون نزد او نیامدی.
چون بیضه مرغ تربیت ماترا بسی
بگرفت زیر بال وتو بیرون نیامدی
هوش مصنوعی: وقتی که تخم مرغ زیر بال ما قرار گرفت، تو همچنان بیرون نیامدی.
مانند زرترا بترازوی امتحان
بسیار بر کشیدم و افزون نیامدی
هوش مصنوعی: مانند زرتشت، در آزمونهای فراوانی که پشت سر گذاشتم، نتوانستی برتری بیابی و به من نرسی.
در کوی عشق اگر تو گدایی کنی منال
کاینجا تو باخزینه قارون نیامدی
هوش مصنوعی: اگر در مسیر عشق به دنبال کمک و درخواست باشی، نگران نباش؛ زیرا در اینجا تو با ثروت و داراییهای دنیایی نیامدهای که بخواهی به آنها تکیه کنی.
گر کفش تو دریده (شود) در رهش مرنج
کاینجا تو با درفش فریدون نیامدی
هوش مصنوعی: اگر کفش تو پاره شد، در این راه ناراحت نشو، چون تو به اینجا با نیروی فریدون نیامدهای.
جانی که هست داده اودان، ازآنکه تو
سیراب بر کناره جیحون نیامدی
هوش مصنوعی: جان و زندگی من به خاطر تو منبعث شده است، ولی تو هرگز در کنار جیحون نیامدی تا من را سیراب کنی.
من چون خجل شدم کرمش گفت سالهاست
تا تو مقیم این دری اکنون نیامدی
هوش مصنوعی: وقتی که من شرمنده شدم، کرم گفت: سالهاست که تو در اینجا هستی ولی هنوز نیامدهای.
صباغ طبعت از خم تلبیس خویش سیف
بسیار رنگ داد و دگرگون نیامدی
هوش مصنوعی: رنگهای طبیعی وجودت از لبهٔ تلبیس خود بسیار متنوع و زیباست، اما هنوز تغییر نکردهای.
ای شعر بهر نظم تو جز در صفات دوست
بسیار فکر کردم و موزون نیامدی
هوش مصنوعی: به غیر از ویژگیهای دوست، بسیار دربارهی نظم و شعر فکر کردم و هیچگاه به نتایج خوبی نرسیدم.