گنجور

شمارهٔ ۵۱۶

ای که با من مهربان صد کینه در دل داشتی
بد همی‌کردیّ و بد را نیک می‌انگاشتی
روز و شب از صحبت ما بر حذر بودی از آنک
دوستدار خویش را دشمن همی‌پنداشتی
من چو سگ زین آستان رو وانگردانم به سنگ
یار آهو چشم اگر با من کند گرگ آشتی
بر سپاه دل شکست افتاد تا تو سروقد
قامتی در صف خوبان چون علم افراشتی
بر سر شاخ زبان جز میوه ذکرت نرست
تا تو در باغ دلم تخم محبت کاشتی
ز آتش اندوه تو رنگ از رخ، آب از روی رفت
هر که را بر صفحه دل نقش خود بنگاشتی
ای ز اول تا به آخر لاف من از لطف تو
آخرم مفگن چو در اول توام برداشتی
سیف فرغانی دگر با خویشتن نامد ز شوق
تا تو رفتیّ و ورا بی‌خویشتن بگذاشتی
با تو چون بنده عتابی بود سعدی را که گفت
«یاد می‌داری که با ما جنگ در سر داشتی»

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که با من مهربان صد کینه در دل داشتی
بد همی‌کردیّ و بد را نیک می‌انگاشتی
هوش مصنوعی: تو که با من مهربان بودی، اما در دل صد کینه نسبت به من داشتی، همیشه بدی می‌کردی و بدی‌ها را نیک می‌پنداشتی.
روز و شب از صحبت ما بر حذر بودی از آنک
دوستدار خویش را دشمن همی‌پنداشتی
در طول روز و شب از گفت‌وگو با ما پرهیز می‌کردی، زیرا که فکر می‌کردی کسی که دوستت دارد، در واقع دشمن توست.
من چو سگ زین آستان رو وانگردانم به سنگ
یار آهو چشم اگر با من کند گرگ آشتی
من مانند سگی در این درگاه هستم و حتی اگر به من سنگ بزند روی خود را بر نمی گردانم و اگر او چشمی به من بیاندازد، حتی اگر شبیه گرگ باشد، با او صلح می‌کنم.
بر سپاه دل شکست افتاد تا تو سروقد
قامتی در صف خوبان چون علم افراشتی
هوش مصنوعی: دل به خاطر زیبایی و قامت دوست به شدت شکست و اسیر شد، همچنان که وقتی تو در میان دیگران ایستادی و زیبایی‌ات را به نمایش گذاشتی، دل‌ها را به خود جلب کردی.
بر سر شاخ زبان جز میوه ذکرت نرست
تا تو در باغ دلم تخم محبت کاشتی
هوش مصنوعی: درخت زندگی‌ام تنها بار نیکویی از یاد تو می‌دهد؛ تو که در دل من بذر عشق را کاشتی و باعث رویش احساسات خوب شدی.
ز آتش اندوه تو رنگ از رخ، آب از روی رفت
هر که را بر صفحه دل نقش خود بنگاشتی
هوش مصنوعی: از درد و غم تو، رنگ از چهره‌ام رفته و اشک از چشمانم جاری شده است. هر کسی که بر دل خود نام تو را نوشته، به همین حال گرفتار شده است.
ای ز اول تا به آخر لاف من از لطف تو
آخرم مفگن چو در اول توام برداشتی
هوش مصنوعی: ای کسی که از آغاز تا پایان، به من لطف کردی، پس من را در نهایت ناامید مکن؛ چون در آغاز، تو مرا از خود برداشت کردی.
سیف فرغانی دگر با خویشتن نامد ز شوق
تا تو رفتیّ و ورا بی‌خویشتن بگذاشتی
هوش مصنوعی: سیف فرغانی دیگر نتوانست خود را با عشق و شوق حفظ کند، تا زمانی که تو رفتی و او را بدون خود رها کردی.
با تو چون بنده عتابی بود سعدی را که گفت
«یاد می‌داری که با ما جنگ در سر داشتی»
سعدی هم مانند من از تو ناراحت و خشمگین بود برای همین گفت:یادت می آید که زمانی آرزوی نبرد با ما را داشتی.  

حاشیه ها

1401/01/24 11:03
رضا از کرمان

سلام  بر مدیریت محترم سایت سال نو شما مبارک

تصور بنده اینه که در نوشتن ابیات این غزل اشتباه چاپی وجود داره و بنظرم باید بیت نهم به عنوان مطلع غزل باشه  البته من دسترسی به دیوان ایشون ندارم  ولی ظاهر امر این رو نشون میده خواستم تذکر بدم که اگر اشتباه شده اصلاح بفرمایید .

شاد وخرم باشید

1401/01/24 17:03
همیرضا

با سپاس از تذکر جنابعالی، بیت آخر به بیت اول منتقل شد.