شمارهٔ ۵۱۲
دوست جز دل نمی پذیرد جای
در دل بر کسی دگر مگشای
دوست را هیچ جانخواهی یافت
تا ترا در دو کون باشد جای
در آن دوست را که کلید تویی
تا درآیی زخویشتن بدرآی
برسرکوی آن توانگر حسن
سیر از هر دوعالمست گدای
ازپی نان اگر سخن گوید
همچو لقمه زبان خویش بخای
ملک دنیا به اهل دنیا ده
کاه تسلیم کن بکاه ربای
دست همت برآور ای درویش
خویشتن را ازین وآن بربای
هرکه از دام غیر دانه بخورد
مرغ اوراست بیضه گوهر زای
تیره از زنگ حب جان ماندست
دل که آیینه ییست دوست نمای
جانت گر در سماع خوش گردد
چون شکر درنی ودم اندر نای
از سر وجد دست برهم زن
زود بر فرق آسمان نه پای
حال خود را ز چشم خلق بپوش
گنج داری بمفلسان منمای
دست در کار کن که از سر مویی
نگشاید گره بناخن پای
هرکه بر خود در مراد ببست
دست او شد کلید هر دو سرای
کم سخن باش سیف فرغانی
وربگویی برین سخن مفزای
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوست جز دل نمی پذیرد جای
در دل بر کسی دگر مگشای
هوش مصنوعی: دوست فقط دل را میپذیرد و به کسی دیگری اجازه نمیدهد که دل را در اختیار بگیرد.
دوست را هیچ جانخواهی یافت
تا ترا در دو کون باشد جای
هوش مصنوعی: هیچ دوستی به اندازهای که تو در دل من جا داری، وجود ندارد.
در آن دوست را که کلید تویی
تا درآیی زخویشتن بدرآی
هوش مصنوعی: دوست تو، کلید ورود به حقیقت و واقعیت توست. زمانی که او بیاید، میتوانی از خودت و محدودیتهایت رها شوی.
برسرکوی آن توانگر حسن
سیر از هر دوعالمست گدای
هوش مصنوعی: در کنار کوچه آن بینیاز زیبارو، تمامی نعمتها و خوشبختیها در دو جهان، متعلق به اوست.
ازپی نان اگر سخن گوید
همچو لقمه زبان خویش بخای
هوش مصنوعی: اگر کسی تنها به دنبال نان باشد و حرف بزند، باید همچون لقمهای که در دهانش است، زبان خود را کنترل کند و نگه دارد.
ملک دنیا به اهل دنیا ده
کاه تسلیم کن بکاه ربای
هوش مصنوعی: دنیای مادی را به کسانی که به آن وابستهاند بسپار، و خودت از این دنیای فانی دوری کن.
دست همت برآور ای درویش
خویشتن را ازین وآن بربای
هوش مصنوعی: ای درویش، عزم و ارادهات را به کار ببر و خودت را از وابستگی به دیگران آزاد کن.
هرکه از دام غیر دانه بخورد
مرغ اوراست بیضه گوهر زای
هوش مصنوعی: هر کسی که از دست دیگران بهرهمند شود، به نوعی به شایستگی و زیبایی دست پیدا میکند.
تیره از زنگ حب جان ماندست
دل که آیینه ییست دوست نمای
هوش مصنوعی: دل که به خاطر عشق و محبت دچار غم و اندوه شده، مانند آینهای است که نمیتواند به درستی تصویر دوستی را نمایش دهد.
جانت گر در سماع خوش گردد
چون شکر درنی ودم اندر نای
هوش مصنوعی: اگر روحت به شادی و سرور بیفتد، مانند شکر که در آب حل میشود، خود را در این حال نباخت و صدای دلانگیزی را از ساز شنید.
از سر وجد دست برهم زن
زود بر فرق آسمان نه پای
هوش مصنوعی: به سرعت و با شوق و ذوق، دستانت را به هم بزن و با انرژی، پاهایت را بر روی زمین قرار بده تا تأثیر خود را بر آسمان بگذاری.
حال خود را ز چشم خلق بپوش
گنج داری بمفلسان منمای
هوش مصنوعی: حالت را از دیدهی مردم پنهان کن، زیرا تو دارای گنجی هستی که آن را به تهیدستان نشان ندهی.
دست در کار کن که از سر مویی
نگشاید گره بناخن پای
تلاش کن و تمام ابزار درست را در این جهت به کار بگیر؛ همانطور که گره تار مو را نمیتوان با ناخن انگشت پا باز کرد!
هرکه بر خود در مراد ببست
دست او شد کلید هر دو سرای
هوش مصنوعی: هر کسی که به خواستهها و آرزوهای خود تسلط پیدا کند، میتواند به دست آوردن هر دو دنیا، یعنی دنیای مادی و دنیای معنوی، را ممکن کند.
کم سخن باش سیف فرغانی
وربگویی برین سخن مفزای
هوش مصنوعی: کم صحبت کن و در مورد این موضوع بیش از این صحبت نکن.