گنجور

شمارهٔ ۵۰۴

چو کرد زلف تو پیرامن قمر حلقه
قمر ز هر طرفی بوسه داد بر حلقه
ز بند و حلقه زلف تو برده بودم جان
کمند زلف تو بازم کشید در حلقه
ز عاشقان تو ز آن زلف کس پریشان نیست
بغیر بنده که آن جمع راست سر حلقه
ز زلف تو که گریزد که بند کردستی
هزار عاشق شوریده را بهر حلقه
چو بند زلف تو زنجیر کرد در پایم
زدم ز بدست طلب بر هزار در حلقه
بسان پای دلم ای صبادر آوردست
در آن دو زلف چو زنجیر و می شمر حلقه
بهر طرف که نظر می کند دلم ز آن سوست
کمند زلف تو افتاده حلقه برحلقه
چو نقطه زو نتواند نهاد پای برون
کجا کشید قضا دایره قدر حلقه
همین که پای دلی دست دادش اندر حال
در افگند سر زلفت بیکد گر حلقه
دلم چو سلسله در هم شود ز رشک آن دم
که گرد موی میانت کند کمر حلقه
بسعی بخت بگردن درافگند اقبال
مرا ز ساعد سیمینت ای پسر حلقه
مپوش روی ز قومی که زیر پرده شب
زنند بر درت از شام تا سحر حلقه
ز دیده در بفشانم چو دست سیمم نیست
که بهر گوش غلامت کنم ز زر حلقه
تو گنج حسنی و کرده چو مار بر سر گنج
زمرد خط تو گردلعل تر حلقه
برای گوش تو کردیم حلقها پر در
که نیست آن لایق آن گوش بی درر حلقه
ردیف این در از آن (حلقه) کرده ام کو را
بگوش تو نرساند کس مگر حلقه
بدستیاری زلف تو سیف فرغانی
شکست بر دل اگر بند داشت ور حلقه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو کرد زلف تو پیرامن قمر حلقه
قمر ز هر طرفی بوسه داد بر حلقه
هوش مصنوعی: زمانی که زلف تو دور قمر را مانند حلقه‌ای احاطه کرده است، قمر از هر سو به آن حلقه kiss می‌زند.
ز بند و حلقه زلف تو برده بودم جان
کمند زلف تو بازم کشید در حلقه
هوش مصنوعی: من از وابستگی و اسارت زلف تو رهایی یافته بودم، اما دوباره کمند زلفت مرا در دایره خودش گرفت.
ز عاشقان تو ز آن زلف کس پریشان نیست
بغیر بنده که آن جمع راست سر حلقه
هوش مصنوعی: در میان عاشقان تو، هیچ‌کس به اندازه بنده تو آشفته و پریشان نیست. دیگران همه در صف هستند، ولی بنده‌ات در مرکز جمع و سر حلقه قرار دارد.
ز زلف تو که گریزد که بند کردستی
هزار عاشق شوریده را بهر حلقه
هوش مصنوعی: از زلف تو که در فرار است و به دل می‌بندد، هزاران عاشق دیوانه را به خاطر حلقه‌ات در می‌آورد.
چو بند زلف تو زنجیر کرد در پایم
زدم ز بدست طلب بر هزار در حلقه
هوش مصنوعی: زمانی که موهای تو چون زنجیری به پاهایم چسبید، ناخواسته برای رسیدن به تو از همه جا کمک خواستم و به هر در و دیواری زدم.
بسان پای دلم ای صبادر آوردست
در آن دو زلف چو زنجیر و می شمر حلقه
هوش مصنوعی: دل من مانند پایش، در چنگ دو زلف تو به دام افتاده است، گویی که زنجیری دورش حلقه زده و می‌خواهد با هر بار شمارش، وابستگی‌اش را بیشتر کند.
بهر طرف که نظر می کند دلم ز آن سوست
کمند زلف تو افتاده حلقه برحلقه
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه می‌کنم، دلم به سمت آنجا پر کشیده است، گیسوی تو مانند کمند، دور گردن من حلقه زده است.
چو نقطه زو نتواند نهاد پای برون
کجا کشید قضا دایره قدر حلقه
هوش مصنوعی: چندماه یا سالی انسان نمی‌تواند از سرنوشت خود بگریزد و هر کجا که برود، همچنان در چنگال تقدیر باقی می‌ماند. زندگی او مانند دایره‌ای است که از آن نمی‌تواند خارج شود.
همین که پای دلی دست دادش اندر حال
در افگند سر زلفت بیکد گر حلقه
هوش مصنوعی: وقتی که دل به عشق تو گرفتار شد، در وضعیت خاصی قرار می‌گیرد که حواسم را به حلقه‌های زلف تو معطوف می‌کند.
دلم چو سلسله در هم شود ز رشک آن دم
که گرد موی میانت کند کمر حلقه
هوش مصنوعی: وقتی که حسادت به وجودم یورش می‌آورد، دلم به حالتی درمی‌آید که گویی به هم پیچیده شده است، در آن لحظه‌ای که دستت به دور کمرت حلقه می‌زند.
بسعی بخت بگردن درافگند اقبال
مرا ز ساعد سیمینت ای پسر حلقه
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش، شانس و اقبال خود را به دست آورده‌ام، ای پسر حلقه (گوشواره) که بازوهای نقره‌ای‌ات را در آغوش می‌گیرم.
مپوش روی ز قومی که زیر پرده شب
زنند بر درت از شام تا سحر حلقه
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که از افرادی که در تاریکی و پنهانی به تو نزدیک می‌شوند، دوری کنی. آنها تمام شب تا صبح در انتظارند و در زیر پرده شب به دقت رفتارها و حرکاتت را زیر نظر دارند.
ز دیده در بفشانم چو دست سیمم نیست
که بهر گوش غلامت کنم ز زر حلقه
هوش مصنوعی: من اشک‌هایم را چون طلا در چشمانم می‌ریزم، زیرا که برای جلب توجه تو، حلقه‌ای از زر برای گوش غلامت ندارم.
تو گنج حسنی و کرده چو مار بر سر گنج
زمرد خط تو گردلعل تر حلقه
هوش مصنوعی: تو مانند گنج ارزشمندی هستی و ظاهرت مانند ماری است که بر سر گنجی نشسته. خط زیبایت همچون حلقه‌ای از دانه‌های سرخ بر گرد لعل می‌درخشد.
برای گوش تو کردیم حلقها پر در
که نیست آن لایق آن گوش بی درر حلقه
هوش مصنوعی: برای گوش تو ما داغهای مختلفی ایجاد کردیم، اما این گوش ارزش و شایستگی این داغ‌ها را ندارد.
ردیف این در از آن (حلقه) کرده ام کو را
بگوش تو نرساند کس مگر حلقه
هوش مصنوعی: من این در را به حلقه‌ای درست کرده‌ام که تنها تو بتوانی آن را بشناسی و هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند به آن دسترسی پیدا کند.
بدستیاری زلف تو سیف فرغانی
شکست بر دل اگر بند داشت ور حلقه
هوش مصنوعی: این بیت به رابطه عاشقانه و احساس دل‌باختگی اشاره دارد. شاعر با توصیف زلف معشوقش، نشان می‌دهد که چقدر این زیبایی می‌تواند دل را اسیر کند. او می‌گوید که اگر بسته شده بود، شاید بندش خواهد شکست. در واقع، زلف‌ها به عنوان نشانه‌ای از زیبایی و جذابیت توصیف می‌شوند که تاثیر عمیقی بر دل عاشق دارند.