گنجور

شمارهٔ ۵۰۱

ای دل تنگ مرا از غم تو جان تازه
کفر در عهد رخت می کند ایمان تازه
ای نسیم سحری کرده زخاک کویت
غنچه را مشک بر اطراف گریبان تازه
هیچ صبحی ندمد تا نبرد باد صبا
غالیه از سر آن زلف پریشان تازه
فتنه را با شکن زلف تو پیوند قوی
حسن را با رخ نیکوی تو پیمان تازه
خون دل بر رخ زردم چو ببینی گردد
رنگ بر روی تو چون سبزه بباران تازه
شوق تو در دلم از وصل تو افزونی یافت
چه طبیبی که کنی درد بدرمان تازه
بر سر کوی تو سودای تو ما را هردم
گشته بر بوی تو چون صرع پری خوان تازه
روی سرخ تو مرا خون جگر بر رخ زرد
کرده هر روز ازین دیده گریان تازه
گویی آن روز کجاشد که چو طوطی هردم
قند می خورم از آن پسته خندان تازه
هست امیدم (که) دگر باره بیمن خاتم
باز در ملک شود حکم سلیمان تازه
سیف فرغانی هر روز بسحر اشعار
می کند وسوسه اندر دل یاران تازه

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل تنگ مرا از غم تو جان تازه
کفر در عهد رخت می کند ایمان تازه
هوش مصنوعی: ای دل خسته‌ام، نگرانی‌هایم باعث شده که از دلتنگی‌ام جان تازه‌ای بگیرم و حتی این احساسات عمیق به قدری قوی است که در برابر عشق تو، گویی اعتقادات قبلی‌ام را فراموش کرده‌ام.
ای نسیم سحری کرده زخاک کویت
غنچه را مشک بر اطراف گریبان تازه
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، تو از خاک دوستت بوی خوشی را به همراه داری، بویی همچون مشک که به دور گردن غنچه تازه می‌پیچد.
هیچ صبحی ندمد تا نبرد باد صبا
غالیه از سر آن زلف پریشان تازه
هوش مصنوعی: هیچ صبحی نمی‌آید که باد صبا عطر خوشبوی زلف‌های آشفته را از سر آن دختر تازه‌رو نبرد.
فتنه را با شکن زلف تو پیوند قوی
حسن را با رخ نیکوی تو پیمان تازه
هوش مصنوعی: فتنه و آشوبی که به وجود آمده، به خاطر زیبایی و جذابیت موهای توست. حسن و زیبایی تو، پیمانی نو را آغاز کرده است.
خون دل بر رخ زردم چو ببینی گردد
رنگ بر روی تو چون سبزه بباران تازه
هوش مصنوعی: اگر خون دل مرا بر چهره زردم ببینی، رنگ پوست تو نیز مانند سبزه‌ای که بعد از باران تازه می‌شود، تغییر خواهد کرد.
شوق تو در دلم از وصل تو افزونی یافت
چه طبیبی که کنی درد بدرمان تازه
هوش مصنوعی: عشق و شوق تو در دل من از دیدار تو بیشتر شد، مانند دارویی که درد را تازه و قوی‌تر می‌کند.
بر سر کوی تو سودای تو ما را هردم
گشته بر بوی تو چون صرع پری خوان تازه
هوش مصنوعی: در خیابان‌هایی که به تو می‌رسند، همیشه به یاد تو هستیم و هر لحظه بوی تو را حس می‌کنیم، مانند کسی که دچار عشق و حس تازگی شده است.
روی سرخ تو مرا خون جگر بر رخ زرد
کرده هر روز ازین دیده گریان تازه
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهره‌ات، دلم از غم و درد پر شده و هر روز به همین خاطر اشک می‌ریزم. چهره‌ام نیز به حالتی زرد درآمده است.
گویی آن روز کجاشد که چو طوطی هردم
قند می خورم از آن پسته خندان تازه
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد روزی بوده که مانند طوطی، همیشه شاداب و خوشحال بودم و از زندگی و لحظات شیرین لذت می‌بردم، همانند وقتی که از پسته‌ای تازه و خوشمزه می‌خورم.
هست امیدم (که) دگر باره بیمن خاتم
باز در ملک شود حکم سلیمان تازه
هوش مصنوعی: امید دارم که دوباره با وجود خاتم، فرمان سلیمان در دنیا اجرا شود و حکومت برقرار گردد.
سیف فرغانی هر روز بسحر اشعار
می کند وسوسه اندر دل یاران تازه
هوش مصنوعی: سیف فرغانی هر روز در صبح شعرهایی می‌نویسد و با کلمات خود در دل دوستانش شور و شوق تازه‌ای ایجاد می‌کند.