گنجور

شمارهٔ ۵۰

در رخت می نگرم جلوه گه جان اینجاست
در قدت می نگرم سرو خرامان اینجاست
من دل سوخته خواهم که لب تشنه خویش
بر دهان تو نهم کآبخور جان اینجاست
خانه یی چون حرم و بر در و بامش عشاق
چون مگس جمع شده کآن شکرستان اینجاست
پرده داران تو گر چند بسنگم بزنند
نروم همچو سگ از در که مرا نان اینجاست
من دوا یابم اگر لطف تو گوید که بده
مرهم وصل، که این خسته هجران اینجاست
اندرین مجمع اگر جمع شوم شاید ازآنک
رخ و زلفی که مرا کرد پریشان اینجاست
یوسف حسنی و در هر طرفی چون یعقوب
از برای تو بسی عاشق گریان اینجاست
تو امام همه خوبانی و با آن قامت
قبله کافر و محراب مسلمان اینجاست
تو زر لطف کنی بخش و چو من درویشی
آخر ای گنج گهر با دل ویران اینجاست
باز روح ار ز پی صید روان شد، آن تن
که بدل همچو جلاجل کند افغان اینجاست
دور ازین باغ رقیب تو بهرجا که بود
همچو اشکسته سفالیست که ریحان اینجاست
ای بکعبه شده در بادیه چون اعرابی
آب باران چه خوری؟ چشمه حیوان اینجاست
سیف فرغانی از آن نور روان چون خورشید
روز وصلی که ندارد شب هجران اینجاست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در رخت می نگرم جلوه گه جان اینجاست
در قدت می نگرم سرو خرامان اینجاست
هوش مصنوعی: به زیبایی و شکوه تو نگاه می‌کنم و می‌بینم که روح من در آنجا حضور دارد. همچنین در قامت تو، نشانه‌های زیبایی و لطافت چون سرو معطر را مشاهده می‌کنم.
من دل سوخته خواهم که لب تشنه خویش
بر دهان تو نهم کآبخور جان اینجاست
هوش مصنوعی: من دلی پر از درد و سوز می‌خواهم تا بتوانم لب تشنه‌ام را بر روی لب‌های تو بگذارم، چون زندگی‌ام به عشق تو وابسته است.
خانه یی چون حرم و بر در و بامش عشاق
چون مگس جمع شده کآن شکرستان اینجاست
هوش مصنوعی: خانه‌ای وجود دارد که مانند حرم مقدس است و عاشقانی همچون مگس‌ها در اطراف در و سقف آن جمع شده‌اند، چرا که اینجا محلی است که شکر و شیرینی عشق وجود دارد.
پرده داران تو گر چند بسنگم بزنند
نروم همچو سگ از در که مرا نان اینجاست
هوش مصنوعی: اگر نگهبانان تو هرچقدر هم به من سنگ پرتاب کنند، من مانند یک سگ از در خارج نمی‌شوم؛ زیرا نان و روزی‌ام همین‌جا است.
من دوا یابم اگر لطف تو گوید که بده
مرهم وصل، که این خسته هجران اینجاست
هوش مصنوعی: من اگر به محبت تو دسترسی پیدا کنم، می‌توانم دردهای خود را درمان کنم. چون این دل زخمی و خسته از دوری تو، هنوز در اینجا منتظر است.
اندرین مجمع اگر جمع شوم شاید ازآنک
رخ و زلفی که مرا کرد پریشان اینجاست
هوش مصنوعی: اگر در این جمع حاضر شوم، شاید به خاطر چهره و موهایی که مرا دچار آشفتگی کرد، اینجا باشد.
یوسف حسنی و در هر طرفی چون یعقوب
از برای تو بسی عاشق گریان اینجاست
هوش مصنوعی: یوسف زیبا و دلربا است و در هر جا که بروی، مثل یعقوب، دل‌باخته‌های زیادی وجود دارند که به خاطر تو اشک می‌ریزند.
تو امام همه خوبانی و با آن قامت
قبله کافر و محراب مسلمان اینجاست
هوش مصنوعی: تو رئیس و پیشوای همه نیکوکاران هستی و با قامت زیبایت، کعبه کافران و محل عبادت مسلمانان در همین جا قرار دارد.
تو زر لطف کنی بخش و چو من درویشی
آخر ای گنج گهر با دل ویران اینجاست
هوش مصنوعی: اگر تو به دیگران لطف و نیکی کنی و در عین حال من به عنوان یک درویش و بی‌نوا اینجا هستم، بدان که گنج گرانبها و عشق در دل ویران من جا دارد.
باز روح ار ز پی صید روان شد، آن تن
که بدل همچو جلاجل کند افغان اینجاست
هوش مصنوعی: اگر روح به دنبال شکار برود، آن جسم که به عوض و بدل مانند زنگ صدای ناله در اینجا حضور دارد.
دور ازین باغ رقیب تو بهرجا که بود
همچو اشکسته سفالیست که ریحان اینجاست
هوش مصنوعی: دور از این باغ، رقیب تو هر کجا که باشد، مانند یک تکه سفال شکسته است که تنها زیبایی و خوشبویی گل‌ها در اینجا موجود است.
ای بکعبه شده در بادیه چون اعرابی
آب باران چه خوری؟ چشمه حیوان اینجاست
هوش مصنوعی: ای کاشانه‌ای که در بیابان چون عرب‌های بیابانی هستی، از باران چه می‌نوشی؟ اینجا چشمه حیات وجود دارد.
سیف فرغانی از آن نور روان چون خورشید
روز وصلی که ندارد شب هجران اینجاست
هوش مصنوعی: سیف فرغانی در این بیت به زیبایی و روشنی یک نور اشاره می‌کند که مانند خورشید در روز می‌درخشد و هیچ‌گاه شب غم‌انگیز جدایی را تجربه نمی‌کند. این نور نمادی از وصل و عشق است که همیشه درخشنده و پایدار باقی می‌ماند.