گنجور

شمارهٔ ۴۹

دل کنون زنده بجان نیست که جانان اینجاست
وآن حیاتی که بدو زنده بود جان اینجاست
نام شکر چه بری قند لب او حاضر
ذکر شیرین چکنی خسرو خوبان اینجاست
طوطی تنگ دلم لیک ز شکر پس ازین
بار منت نکشم کآن شکرستان اینجاست
پیش ازین گرچه بسی نعره زدم چون بلبل
گریه چون ابر کنم کآن گل خندان اینجاست
مجلسی پر ز عزیزان زلیخا مهرند
دست دل خسته که آن یوسف کنعان اینجاست
نیکوان نور ندارند چو استاره بروز
کامشب از طالع سعد آن مه تابان اینجاست
امشب ای صبح تو در دامن شب پنهان باش
کآفتابی که برآید ز گریبان اینجاست
شست دل در طلب ماهی اومید انداخت
جان خضروار که آن چشمه حیوان اینجاست
هرکرا درد دلی بود و نمی گفت بکس
گو بجو مرهم آن درد که درمان اینجاست
از مجاری شکر پیش جگر سوختگان
نمک افشانده که چندین دل بریان اینجاست
عشق در دل غم و انده نبود دور از تو
جور لشکر بکش ای خواجه کی سلطان اینجاست
زین غزل جمله بیک قول شدند اهل سماع
همه گوینده چو بلبل که گلستان اینجاست
سیف فرغانی تو نیز بگو چون دگران
«خانه امشب چو بهشتست که رضوان اینجاست »

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل کنون زنده بجان نیست که جانان اینجاست
وآن حیاتی که بدو زنده بود جان اینجاست
هوش مصنوعی: دل اکنون زنده نیست زیرا محبوب در اینجا حضور دارد و آن زندگی که به واسطه او احساس می‌شد، در واقع جان اوست که در اینجا قرار دارد.
نام شکر چه بری قند لب او حاضر
ذکر شیرین چکنی خسرو خوبان اینجاست
هوش مصنوعی: عنوان شکر را چگونه بگویم وقتی که لب او خود به تنهایی قندی است؟ ذکر شیرینی را که او به زبان می‌آورد، از یاد نمی‌برم. او در میان زیباترین‌ها، مانند یک پادشاه می‌درخشد.
طوطی تنگ دلم لیک ز شکر پس ازین
بار منت نکشم کآن شکرستان اینجاست
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در دل دلم حبس است، اما از این پس دیگر زحمت شکر را نمی‌کشم، چون اینجا خودم جایی پر از خوشی و شیرینی دارم.
پیش ازین گرچه بسی نعره زدم چون بلبل
گریه چون ابر کنم کآن گل خندان اینجاست
هوش مصنوعی: قبل از این، هر چند صدا و ناله‌ی زیادی کردم مانند بلبل، و گریه کردم مثل ابر، چون می‌دانم که این گل شاداب در اینجا حضور دارد.
مجلسی پر ز عزیزان زلیخا مهرند
دست دل خسته که آن یوسف کنعان اینجاست
هوش مصنوعی: مجلس پر از عزیزان است و زلیخا با محبت به دل خسته‌ای که اینجا یوسف کنعان حضور دارد، نگاهی می‌کند.
نیکوان نور ندارند چو استاره بروز
کامشب از طالع سعد آن مه تابان اینجاست
هوش مصنوعی: نیسان، کسانی که نیکو هستند، شباهتی به ستاره‌ها ندارند. امشب، از بخت خوب، آن ماه روشن و تابان در اینجا حاضر است.
امشب ای صبح تو در دامن شب پنهان باش
کآفتابی که برآید ز گریبان اینجاست
هوش مصنوعی: امشب، ای صبح، در دل شب بمان و خود را پنهان کن، چرا که آفتابی که قرار است طلوع کند، همین‌جا در دل افکار و احساسات من نهفته است.
شست دل در طلب ماهی اومید انداخت
جان خضروار که آن چشمه حیوان اینجاست
هوش مصنوعی: دل خود را در جستجوی ماهی امید، شست و شو می‌کند، چون جان خضر که آن چشمه زندگی در اینجا است.
هرکرا درد دلی بود و نمی گفت بکس
گو بجو مرهم آن درد که درمان اینجاست
هوش مصنوعی: اگر کسی در دلش غم و دردی داشته باشد و به کسی نگوید، باید بداند که مرهم آن درد در اینجا وجود دارد.
از مجاری شکر پیش جگر سوختگان
نمک افشانده که چندین دل بریان اینجاست
هوش مصنوعی: در بین افرادی که دلشان بر اثر عشق و غم سوخته است، شکر و محبت پراکنده شده است، به طوریکه دل‌هایی که در اینجا وجود دارند، همگی در آتش عشق می‌سوزند.
عشق در دل غم و انده نبود دور از تو
جور لشکر بکش ای خواجه کی سلطان اینجاست
هوش مصنوعی: عشق در دل، غم و اندوهی که وجود دارد، نمی‌تواند دور از تو باشد. بنابراین، ای آقای من، باید به پا خیزی و به میدان بیایی، زیرا اکنون زمان سلطنت توست.
زین غزل جمله بیک قول شدند اهل سماع
همه گوینده چو بلبل که گلستان اینجاست
هوش مصنوعی: در این غزل، همه کسانی که به شنیدن شعر علاقه دارند، با یک صدا و به زیبایی حرف می‌زنند، مانند بلبل که می‌گوید گلستان همین‌جاست.
سیف فرغانی تو نیز بگو چون دگران
«خانه امشب چو بهشتست که رضوان اینجاست »
هوش مصنوعی: بفرما، شب من نیز مانند بهشت است و در اینجا رضوان حضور دارد.