گنجور

شمارهٔ ۴۸

ای که لبت منبع آب بقاست
درد تو بیماری دلرا دواست
آه که اندر طلب تو مرا
رفت دل و درد دل ای جان بجاست
گر همه آفاق بگیرد کسی
آنکه توانگر بتو نبود گداست
بهر دل تو چه توان ترک کرد
مال ندارم من و جان خود تراست
هر دو جهان مملکت من شود
گر تو بگویی که فلان آن ماست
هرچه کنی بر سر ما حاکمی
گر بکشی از طرف ما رضاست
محنت عشقت بهمه کس رسید
دولت وصل تو ندانم کراست
درد دل و عشق بهم گفته اند
کام دل و عشق بهم نیست راست
گوهر وصلت که ندارد بها
کشته هجران ترا خون بهاست
چاکر تو بر همه کس مهترست
بنده تو در دو جهان پادشاست
روی بهر سو که کنم در نماز
قبله اگر روی تو باشد رواست
زهر چو از جام تو نوشم شکر
تیغ گر از دست تو باشد عطاست
در غزل ای دوست دعاگوی تست
سیف که دشنام تو او را دعاست

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که لبت منبع آب بقاست
درد تو بیماری دلرا دواست
هوش مصنوعی: ای کسی که لب‌هایت منبعی از حیات و جاودانگی هستند، درد و رنج تو درمانی برای بیماری دل است.
آه که اندر طلب تو مرا
رفت دل و درد دل ای جان بجاست
هوش مصنوعی: آه، چه کنم که در آرزوی تو، دل و احساساتم را از دست داده‌ام، ای جان، این درد دل برای توست.
گر همه آفاق بگیرد کسی
آنکه توانگر بتو نبود گداست
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا را هم کسی بگیرد، کسی که به تو کمک نمی‌کند و توانگر نیست، در واقع او همچنان گدا خواهد بود.
بهر دل تو چه توان ترک کرد
مال ندارم من و جان خود تراست
هوش مصنوعی: به خاطر تو چه چیزهایی را می‌توانم رها کنم؟ من که نه ثروتی دارم و نه چیزی جز جان خودم که فدای تو می‌شود.
هر دو جهان مملکت من شود
گر تو بگویی که فلان آن ماست
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که چیزی از آن ماست، تمام جهان برای من تبدیل به سرزمینم خواهد شد.
هرچه کنی بر سر ما حاکمی
گر بکشی از طرف ما رضاست
هوش مصنوعی: هر کاری که با ما کنی، اگر حتی ما را بکشی، ما راضی هستیم.
محنت عشقت بهمه کس رسید
دولت وصل تو ندانم کراست
هوش مصنوعی: مشکلات و دردهای عشق تو به همه افراد رسید، اما نمی‌دانم که خوشبختی و وصل تو به چه کسی می‌رسد.
درد دل و عشق بهم گفته اند
کام دل و عشق بهم نیست راست
هوش مصنوعی: در عشق و درد دل، هر دو به یکدیگر وابسته‌اند، اما آنچه باعث خوشنودی واقعی می‌شود، همیشه در عشق پیدا نمی‌شود.
گوهر وصلت که ندارد بها
کشته هجران ترا خون بهاست
هوش مصنوعی: عشق و پیوندی که به دست نمی‌آید، ارزش مادی ندارد و تنها درد فراق توست که ارزش و بهایی دارد.
چاکر تو بر همه کس مهترست
بنده تو در دو جهان پادشاست
هوش مصنوعی: خدمتگزار تو نسبت به دیگران برتر است و بنده تو در این دنیا و آن دنیا مانند پادشاه است.
روی بهر سو که کنم در نماز
قبله اگر روی تو باشد رواست
هوش مصنوعی: هر کجا که در نماز رو به طرف تو داشته باشم، نیکو و پسندیده است.
زهر چو از جام تو نوشم شکر
تیغ گر از دست تو باشد عطاست
هوش مصنوعی: اگر زهر را از جام تو بنوشم، مانند شکر می‌ماند و اگر تیغی از دستان تو باشد، آن هم به عنوان عطا و بخشش محسوب می‌شود.
در غزل ای دوست دعاگوی تست
سیف که دشنام تو او را دعاست
هوش مصنوعی: ای دوست، تو به قدری برای من عزیز و ارزشمند هستی که حتی اگر به من دشنام هم بدهی، برای من مانند دعا می‌مونی. این لطف تو برای من آنقدر بزرگ است که می‌توانم هر نوع کلامی از تو را به خوبی بپذیرم.