گنجور

شمارهٔ ۴۷

دلم بربود دوش آن نرگس مست
اگر دستم نگیری رفتم از دست
چه نیکو هر دو با هم اوفتادند
دلم با چشمت این دیوانه آن مست
نمی دانم دهانت هست یا نیست
نمی دانم میانت نیست یا هست
تویی آن بی دهانی کو سخن گفت
تویی آن بی میانی کو کمر بست
بجانم بنده آزاده یی کو
گرفتار تو شد وز خویشتن رست
دگر با سیف فرغانی نیاید
دلی کز وی برید و در تو پیوست
گدایی کز سر کوی تو برخاست
بسلطانیش بنشاندند و ننشست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم بربود دوش آن نرگس مست
اگر دستم نگیری رفتم از دست
هوش مصنوعی: دلم را شب گذشته آن گل نرگس زیبا و شگفت‌انگیز برد. اگر حمایتم نکنی، دیگر از دست می‌روم.
چه نیکو هر دو با هم اوفتادند
دلم با چشمت این دیوانه آن مست
هوش مصنوعی: چه خوب است که دل من و چشم تو هر دو به یکدیگر توجه کرده‌اند، در حالی که من دیوانه‌وار و تو مست هستی.
نمی دانم دهانت هست یا نیست
نمی دانم میانت نیست یا هست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که آیا لب‌های تو وجود دارند یا نه و نمی‌دانم که آیا فاصله‌ام از تو هست یا نیست.
تویی آن بی دهانی کو سخن گفت
تویی آن بی میانی کو کمر بست
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که بدون زبان می‌گویی و تویی آن که بدون میانجی کار را پیغام می‌کنی.
بجانم بنده آزاده یی کو
گرفتار تو شد وز خویشتن رست
هوش مصنوعی: جانم بنده‌ای است آزاد که به خاطر تو در بند تو افتاده است و از خود رهایی یافته است.
دگر با سیف فرغانی نیاید
دلی کز وی برید و در تو پیوست
هوش مصنوعی: دل‌هایی که از محبت کسی بریده‌اند، دیگر به کسی نمی‌پیوندند.
گدایی کز سر کوی تو برخاست
بسلطانیش بنشاندند و ننشست
هوش مصنوعی: کسی که از کنار خانه تو درخواست کمک کرد، او را به مقام سلطانی رساندند، اما او نخواست در آنجا بماند.