گنجور

شمارهٔ ۴۸۹

ایا رخت زگریبان قمر برآورده
خط لب تو نبات از شکر برآورده
بدید روی تو خورشید گفت رنگ رخش
گلیست سرخ زروی قمر برآورده
در آینه چو خط سبز بر لبت بینی
زمردی شمر از لعل تر برآورده
بگیر آینه یی چون رخ تو در عرقست
بدست و، آب زآتش نگر برآورده
گلاب گلشن فردوس خورده تا چو رخت
درخت روضه حسنت زهر برآورده
بعهد جلوه طاوس حسن تو گرچه
جماعتی چو تذروند سر برآورده
اگرچه همچو مگس بر هوا کند پرواز
نه همچو مرغ بود مور پر برآورده
دل چو مرغ من از عشق دانه خالت
خروس وار فغان هر سحر برآورده
مقام با شرف کعبه کی بود هرگز
وگر چو کعبه بود از صَبَر برآورده
نشانده یوسف حسن تو صد چو من یعقوب
به کنج کلبه احزان و در برآورده
زچشم مست تو در کوی تو چو مدهوشان
شراب عشق مرا بی خبر برآورده
چو صبح داعی عشقت بر آسمان وجود
از آفتاب مرا پیشتر برآورده
برای روز نیاز تو سیف فرغانی
زبحر طبع هزاران گهر برآورده
بغیر بنده زضرابخانه خاطر
گدا که دید بدین سکه زر برآورده
بوصف تو دگری گر برآورد آواز
نه چون مناره بلندست هر برآورده

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا رخت زگریبان قمر برآورده
خط لب تو نبات از شکر برآورده
هوش مصنوعی: آیا تو با چهره زیبا و دلربایت، زیبایی‌ات را از ماه برداشت‌ کرده‌ای و لب‌هایت شیرین‌تر از شکر شده‌اند؟
بدید روی تو خورشید گفت رنگ رخش
گلیست سرخ زروی قمر برآورده
هوش مصنوعی: وقتی به چهره تو نگاه کردم، خورشید گفت که رنگ صورتت مثل گل‌های قرمز است و زیبایی‌ات از زیبایی ماه هم فراتر رفته است.
در آینه چو خط سبز بر لبت بینی
زمردی شمر از لعل تر برآورده
هوش مصنوعی: اگر در آینه خط سبزی را بر لب خود ببینی، آن را مانند زمرد در نظر بگیر و با توجه به زیبایی‌اش، آن را از لعل قرمز برتر بدان.
بگیر آینه یی چون رخ تو در عرقست
بدست و، آب زآتش نگر برآورده
هوش مصنوعی: نگاهی به آینه بینداز که مانند چهره تو در درخشش است و آبی که از آتش جوشیده، به تماشا بکش.
گلاب گلشن فردوس خورده تا چو رخت
درخت روضه حسنت زهر برآورده
هوش مصنوعی: عطر گل‌های بهشتی باعث شده که تا زیبایی تو مثل درختان بهشت، زهر و نیشی را به دوش بکشد.
بعهد جلوه طاوس حسن تو گرچه
جماعتی چو تذروند سر برآورده
هوش مصنوعی: اگرچه عده‌ای در تلاشند تا خود را نشان دهند و سربلند کنند، با این حال زیبایی و جذابیت تو همچون طاووس درخشان و بی‌نظیر است.
اگرچه همچو مگس بر هوا کند پرواز
نه همچو مرغ بود مور پر برآورده
هوش مصنوعی: هرچند او مانند مگس می‌تواند در هوا پرواز کند، اما به مانند یک پرنده واقعی نیست که بال‌هایش به زیبایی و قدرت اوج بگیرد.
دل چو مرغ من از عشق دانه خالت
خروس وار فغان هر سحر برآورده
هوش مصنوعی: دل من مانند پرنده‌ای است که به عشق تو مانند دانه‌ای نیاز دارد. هر صبح مانند خروس، صدای فریاد من به گوش می‌رسد.
مقام با شرف کعبه کی بود هرگز
وگر چو کعبه بود از صَبَر برآورده
هوش مصنوعی: مقام والای کعبه هرگز قابل مقایسه نیست، و اگر صبر و استقامت به مثل کعبه می‌بود، آن مقام به او می‌رسید.
نشانده یوسف حسن تو صد چو من یعقوب
به کنج کلبه احزان و در برآورده
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت محبوب خود اشاره می‌کند و می‌گوید که او همچون یعقوب، از دوری و جدایی معشوقش رنج می‌برد. او خود را در گوشه‌ای از غم و اندوه قرار داده و به یاد محبوبش با احساس ناراحتی و اندوه زندگی می‌کند. شاعر در واقع بیان می‌کند که عشق و زیبایی معشوقش او را دچار درد و غم کرده است.
زچشم مست تو در کوی تو چو مدهوشان
شراب عشق مرا بی خبر برآورده
هوش مصنوعی: از نگاه خمار تو در خیابان تو، مانند مدهوشان، عشق مرا به حالتی بی‌خبر و سرمست درآورده است.
چو صبح داعی عشقت بر آسمان وجود
از آفتاب مرا پیشتر برآورده
هوش مصنوعی: زمانی که صبح عشق تو بر فراز وجود من طلوع می‌کند، مرا پیش از آفتاب به عرصه وجود می‌آوری.
برای روز نیاز تو سیف فرغانی
زبحر طبع هزاران گهر برآورده
هوش مصنوعی: برای روزی که به تو نیاز دارم، سیف فرغانی از درون وجودش هزاران گوهر با ارزش بیرون آورده است.
بغیر بنده زضرابخانه خاطر
گدا که دید بدین سکه زر برآورده
هوش مصنوعی: فقط بنده‌ای که در مکان خاصی مشغول به کار است و از درد دیگران آگاه است، می‌تواند این سکه‌ی طلا را که با عشق و خیال به دست آمده، درک کند.
بوصف تو دگری گر برآورد آواز
نه چون مناره بلندست هر برآورده
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به وصف تو آواز بخواند، نتواند به بلندای مناره‌ها برسد، چون تو بی‌نظیر و بی‌همتایی.