گنجور

شمارهٔ ۴۸۷

ای در سخن دهانت تنگ شکر گشاده
لعلت بهر حدیثی گنج گهر گشاده
ای ماه بنده تو هر لحظه خنده تو
زآن لعل همچو آتش لؤلوی تر گشاده
بهر بهای وصلت عشاق تنگ دل را
دستی فراخ باید در بذل زر گشاده
در طبعم آتش تو آب سخن فزوده
وز خشمم انده تو خون جگر گشاده
تن را بگرد کویت پای جواز بسته
دلرا بسوی رویت راه نظر گشاده
تا لشکر غم تو بشکست قلب ما را
بر دل ولایت جان شد بیشتر گشاده
چون زلف برگشایی زیبد گرت بگویم
کبک نگار بسته طاوس پر گشاده
شب در سماع دیدم آن زلف بسته تو
چون چتر پادشاهان روز ظفر گشاده
روی ترا نگویم مه زآنکه هست رویت
گلزار نوشکفته فردوس در گشاده
گر عاشق تو فردا اندر سفر نهد پا
صد در ز خلد گردد اندر سفر گشاده
تا از سماع نامت چون عاشقان برقصد
از بند خاک گردد بیخ شجر گشاده
از بار فرقت تو جان از تن و تن از جان
بند تعلق خویش از یکدگر گشاده
عشق چو آتش تو از طبع بنده هردم
همچون عصای موسی آب از حجر گشاده
زآن سیف می نیاید در کوی تو که دایم
در هر قدم ز کویت چاهیست سر گشاده

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای در سخن دهانت تنگ شکر گشاده
لعلت بهر حدیثی گنج گهر گشاده
هوش مصنوعی: تو که در گفتار خود با ناراستی و کمی سخن می‌گویی، اما وقتی به لبخند می‌آیی، گوهرهای درخشان از آن می‌چکد.
ای ماه بنده تو هر لحظه خنده تو
زآن لعل همچو آتش لؤلوی تر گشاده
هوش مصنوعی: ای ماه، من همیشه به خاطر لبخند تو خوشحالم؛ آتش مانند آن لعل زیبایت در دل من شعله‌ور است.
بهر بهای وصلت عشاق تنگ دل را
دستی فراخ باید در بذل زر گشاده
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن عشق و نزدیکی با عاشقانی که تنگ‌نظر هستند، باید با دست سخاوتمندی در هزینه کردن پول آمادگی داشته باشی.
در طبعم آتش تو آب سخن فزوده
وز خشمم انده تو خون جگر گشاده
هوش مصنوعی: در وجود من شعله‌ای از عشق تو وجود دارد، در حالی که سخنان تو مانند آب بر آتش می‌افزاید. همچنین از خشم و اندوهم، درد و رنجی بیرون می‌آید که مانند خون از جگر می‌ریزد.
تن را بگرد کویت پای جواز بسته
دلرا بسوی رویت راه نظر گشاده
هوش مصنوعی: بدن را به دور کوی تو بگردان، در دل امید دیدن روی تو را دارم و راهی برای نظاره چهره‌ات گشوده‌ام.
تا لشکر غم تو بشکست قلب ما را
بر دل ولایت جان شد بیشتر گشاده
هوش مصنوعی: وقتی که غم تو به دل ما سنگینی کرد و دل ما را شکست، عشق و وابستگی ما به تو بیشتر شد.
چون زلف برگشایی زیبد گرت بگویم
کبک نگار بسته طاوس پر گشاده
هوش مصنوعی: زمانی که موهایت را باز کنی، زیباست؛ اگر بخواهم به تو بگویم، مثل کبک زیبایی که خود را به زیبایی طاوس نشان می‌دهد.
شب در سماع دیدم آن زلف بسته تو
چون چتر پادشاهان روز ظفر گشاده
هوش مصنوعی: در شب، در حینی که در حال تفکر و شگفتی بودم، زلف‌های معکوس و گیسوی تو را دیدم که مانند چتر باشکوهی در روز پیروزی باز شده است.
روی ترا نگویم مه زآنکه هست رویت
گلزار نوشکفته فردوس در گشاده
هوش مصنوعی: من زیبایی تو را نمی‌گویم، زیرا چهره‌ات مانند گلزار تازه‌ای است که بهشتی را می‌گشاید.
گر عاشق تو فردا اندر سفر نهد پا
صد در ز خلد گردد اندر سفر گشاده
هوش مصنوعی: اگر عاشق تو فردا سفر کند، بهشت را پشت سر خواهد گذاشت و در این سفر برایش راهی باز خواهد شد.
تا از سماع نامت چون عاشقان برقصد
از بند خاک گردد بیخ شجر گشاده
هوش مصنوعی: تا زمانی که نام تو در درجات بالای روح و جان سرود شادی و نشاط بزند، این حالت عشق و دل باختگی، انسان را از قید و بندهای زمین رها می‌کند و به او آزادی می‌دهد تا به سوی بلندای درختان و معنویات پرواز کند.
از بار فرقت تو جان از تن و تن از جان
بند تعلق خویش از یکدگر گشاده
هوش مصنوعی: از درد جدایی تو، روح از بدن و بدن از روح بی‌خبر است و رابطه و وابستگی آنها از هم بریده شده است.
عشق چو آتش تو از طبع بنده هردم
همچون عصای موسی آب از حجر گشاده
هوش مصنوعی: عشق مانند آتش است که از وجود بنده همیشه شعله‌ور می‌باشد، همانند عصای موسی که به فرمان پروردگار، آب را از سنگ بیرون آورد.
زآن سیف می نیاید در کوی تو که دایم
در هر قدم ز کویت چاهیست سر گشاده
هوش مصنوعی: از آن شمشیر (سلاح) نمی‌توان در کوی تو خوشحالی پیدا کرد، زیرا در هر قدم که برمی‌داری، گودالی از ناامیدی و مشکلات وجود دارد که همیشه باز است.