گنجور

شمارهٔ ۴۸۶

مرا زعشق تو باریست بر دل افتاده
مرا زشوق تو کاریست مشکل افتاده
ندیده دیده من تاب آفتاب رخت
ولی حرارت مهر تو در دل افتاده
درین رهی که گذر نیست رخش رستم را
خریست خفته وباریست در گل افتاده
از آسمان بزمین آمدست چون هاروت
گناه کرده ودر چاه بابل افتاده
درین سرای خراب از مقام آبا دان
زدین بدنیا وز حق بباطل افتاده
شکسته است درین چار طاق شش جهتی
چو در میان دوصف یک مقاتل افتاده
هزار قافله محرم بسوی کعبه وصل
گذشته بر من ومن خفته غافل افتاده
ازین تپیدن بیهوده بر سر این خاک
گلو بریده وچون مرغ بسمل افتاده
برای همچو تو لیلی حکایت من هست
چو ذکر مجنون اندر قبایل افتاده
برای همچو تو لیلی حکایت من است
چو ذکر مجنون اندر قبایل افتاده
چو شعر نیک که در نامهاش درج کنند
حدیث ما وتو اندر رسایل افتاده
دل شکسته من خوارتر ز نظم منست
بدست همچو تو موزون شمایل افتاده
ولی بگوهر لطفت که معدن معنیست
چو جان بصورت خوبست مایل افتاده
مرا زمن برهان زآنک غیر من کس نیست
که در میان من وتست حایل افتاده
هزار عاشق مسکین چو سیف فرغانیست
امیدوار برین در چو سایل افتاده

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا زعشق تو باریست بر دل افتاده
مرا زشوق تو کاریست مشکل افتاده
هوش مصنوعی: عشق تو سنگینی بر دل من گذاشته و شوق تو کاری برایم به وجود آورده که انجامش دشوار است.
ندیده دیده من تاب آفتاب رخت
ولی حرارت مهر تو در دل افتاده
هوش مصنوعی: من هرگز چهره‌ی زیبایت را ندیده‌ام، اما گرمای عشق تو در دل من باقی مانده است.
درین رهی که گذر نیست رخش رستم را
خریست خفته وباریست در گل افتاده
هوش مصنوعی: در این مسیر که هیچ گذرگاهی وجود ندارد، اسب رستم به خواب رفته و در گل گیر کرده است.
از آسمان بزمین آمدست چون هاروت
گناه کرده ودر چاه بابل افتاده
هوش مصنوعی: اگر آسمان به زمین آمده باشد، مانند هاروت که گناه کرده و در چاه بابل افتاده است.
درین سرای خراب از مقام آبا دان
زدین بدنیا وز حق بباطل افتاده
هوش مصنوعی: در این دنیای خراب و ویران، از جایگاه اجداد خود آگاه شو که با ورود به دنیا، به حق و حقیقت پشت کرده‌ای و به باطل روی آورده‌ای.
شکسته است درین چار طاق شش جهتی
چو در میان دوصف یک مقاتل افتاده
هوش مصنوعی: در این چهارگوشه‌ی شش جهتی، گویی در وسط دو صف، شخصی در حال جنگ و نبرد قرار گرفته است.
هزار قافله محرم بسوی کعبه وصل
گذشته بر من ومن خفته غافل افتاده
هوش مصنوعی: هزاران گروه از زائران عاشق به سوی کعبه در حال حرکت هستند، اما من در غفلت و خواب عمیق افتاده‌ام و از این حال و هوای زیبای معنوی بی‌خبرم.
ازین تپیدن بیهوده بر سر این خاک
گلو بریده وچون مرغ بسمل افتاده
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساس ناامیدی و بی‌هدف بودن می‌پردازد. شاعر به نوعی از تپیدن و زحمت بی‌فایده بر روی زمین سخن می‌گوید و توصیف می‌کند که مانند مرغی بی‌جان و زخمی افتاده است. این تصویر نمایانگر درد و رنجی است که هیچ ثمری ندارد و حس غم و اندوه را به خوبی منتقل می‌کند.
برای همچو تو لیلی حکایت من هست
چو ذکر مجنون اندر قبایل افتاده
هوش مصنوعی: داستان من به خاطر تو، مثل یاد مجنون در میانه قبایل است.
برای همچو تو لیلی حکایت من است
چو ذکر مجنون اندر قبایل افتاده
هوش مصنوعی: حکایت من، مانند داستان مجنون، از عشق توست. تو آنچنان محبوبی که یاد من در هر جا به تو مرتبط است.
چو شعر نیک که در نامهاش درج کنند
حدیث ما وتو اندر رسایل افتاده
هوش مصنوعی: همچون شعری زیبا که در نام‌ها ثبت می‌شود، داستان ما و تو در نوشته‌ها و نامه‌ها قرار گرفته است.
دل شکسته من خوارتر ز نظم منست
بدست همچو تو موزون شمایل افتاده
هوش مصنوعی: دل شکسته من از نظم و ترتیب من هم کمتر است، و به دست تو که همچون یک موزون و خوش‌قواره هستی، به راحتی افتاده است.
ولی بگوهر لطفت که معدن معنیست
چو جان بصورت خوبست مایل افتاده
هوش مصنوعی: ولی گوهر لطفت که منبع معنی است، همچون جان به شکل زیباست و تمایل به افتادگی دارد.
مرا زمن برهان زآنک غیر من کس نیست
که در میان من وتست حایل افتاده
هوش مصنوعی: مرا از این دنیا نجات بده، زیرا غیر از من هیچ کسی نیست که با تو فاصله داشته باشد و مانع ارتباط ما شده است.
هزار عاشق مسکین چو سیف فرغانیست
امیدوار برین در چو سایل افتاده
هوش مصنوعی: هزاران عاشق بی‌پناه مانند سیف فرغانی هستند که با امید و آرزو به درگاه محبوب خود رو کرده‌اند و دست نیاز به‌سوی او دراز کرده‌اند.