شمارهٔ ۴۸۳
ای همچو من بسی را عشق تو زار کشته
وین دل بتیغ هجرت شد چند بار کشته
تو بی نیاز و هریک از عاشقان رویت
درکارگاه دنیا خود را زکار کشته
پیش یزید قهرت همچون حسین دیدم
در کربلای شوقت چندین هزار کشته
بر بوی جام وصلت دیدیم جان ودل را
این مست شوق گشته وآن را خمار کشته
آهوی چشم مستت باغمزه چو ناوک
شیران صف شکن را اندر شکار کشته
در روزگار حسنت من عالمی زعشقم
وصل تو عالمی را در انتظار کشته
در دست تو دل من چندین چه کار دارد
کانگشت تو نیارد اندر شمار کشته
هرگز بود که خود را بینم چو سیف روزی
برآستان کویت افتاده زار کشته
ترکان غمزه تو کشتند عاشقانرا
آری بدیع نبود درکار زار کشته
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای همچو من بسی را عشق تو زار کشته
وین دل بتیغ هجرت شد چند بار کشته
هوش مصنوعی: ای تو که مثل من، بسیاری به خاطر عشق تو جان باختهاند و این دل من نیز بارها با درد جدایی زخمی شده و جان داده است.
تو بی نیاز و هریک از عاشقان رویت
درکارگاه دنیا خود را زکار کشته
هوش مصنوعی: تو بینیازی و هرکدام از عاشقان تو در این دنیای فانی، از کار و زندگی خود را به خاطر عشق تو از دست دادهاند.
پیش یزید قهرت همچون حسین دیدم
در کربلای شوقت چندین هزار کشته
هوش مصنوعی: در حضور یزید، خشم و غضب او را مانند حسین در روز عاشورا مشاهده کردم، به طوری که در آن صحنه عشق، هزاران نفر کشته شدند.
بر بوی جام وصلت دیدیم جان ودل را
این مست شوق گشته وآن را خمار کشته
هوش مصنوعی: در نسیم عطر و زیبایی وصالت، جان و دل ما شاد شدند. یکی از ما به خاطر شوق فراوان مست شده و دیگری به خاطر غم و اندوه ترک تو جانش را از دست داده است.
آهوی چشم مستت باغمزه چو ناوک
شیران صف شکن را اندر شکار کشته
هوش مصنوعی: چشمان زیبای تو مانند آهویی است که در باغ میرقصد و با زیبایی خاصی، دل را میرباید. تو در قلب من مانند تیرهایی هستی که شیران در هنگام شکار میاندازند؛ به وضوح و با قدرت، مرا تسخیر کردهای.
در روزگار حسنت من عالمی زعشقم
وصل تو عالمی را در انتظار کشته
هوش مصنوعی: در دورهای که تو زیبا بودی، عشق من به تو به حدی رسید که جهانی را به خاطر انتظار وصالت فدای خود کردم.
در دست تو دل من چندین چه کار دارد
کانگشت تو نیارد اندر شمار کشته
هوش مصنوعی: دل من در دست تو چه میکند، وقتی که انگشت تو نمیتواند شمار کشتهها را به دست آورد؟
هرگز بود که خود را بینم چو سیف روزی
برآستان کویت افتاده زار کشته
هوش مصنوعی: هیچ وقت نمیتوانستم خود را در حالتی ببینم که مانند شمشیر، روزی بر آستان تو افتاده و به شدت زخمخورده و شکستخورده باشم.
ترکان غمزه تو کشتند عاشقانرا
آری بدیع نبود درکار زار کشته
هوش مصنوعی: چشم و لبخند زیبای تو باعث مرگ عاشقان شده است؛ اما این موضوع جدید و غیرعادی نیست که چنین حالتی در عشق به وجود بیاید.