گنجور

شمارهٔ ۴۸۲

ای پسته دهانت نرخ شکر شکسته
وی زاده زبانت قدر گهر شکسته
من طوطیم لب تو شکر بود که بینم
در خدمت تو روزی طوطی شکر شکسته
آنجا که چهره تو گسترده خوان خوبی
گردد ز شرم رویت قرص قمر شکسته
چون باز گرد عالم گشتم بسی و آخر
در دامت اوفتادم چون مرغ پرشکسته
نقد روان جان را جو جو نثار کردم
زین سان درست کاری ناید ز هر شکسته
من خود شکسته بودم از لشکر غم تو
این حمله بین که هجرت آورد بر شکسته
وز طعنهای مردم در حق خود چه گویم
هر کو رسید سنگی انداخت بر شکسته
بارم محبت تست ای جان و وقت باشد
کز بار خویش گردد شاخ شجر شکسته
گر من شکسته گشتم از عشق تو چه نقصان
هیچ از شکستگی شد بازار زر شکسته؟
امشب زسنگ آهم در کارگاه گردون
شد شیشه های انجم دریکدگر شکسته
دی گفت عزت تو ما را به کس چه حاجت
من کس نیم چه دارم دل زین قدر شکسته
از هیبت خطابت شد سیف را دل ای جان
همچون ردیف شعرش سرتا بسر شکسته

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پسته دهانت نرخ شکر شکسته
وی زاده زبانت قدر گهر شکسته
هوش مصنوعی: ای پسته‌ی دهانت، قیمت تو از شکر کم‌تر است، ولی ارزش و خلوص سخنان تو به اندازه‌ی جواهر گرانبهاست.
من طوطیم لب تو شکر بود که بینم
در خدمت تو روزی طوطی شکر شکسته
هوش مصنوعی: من همچون طوطی‌ای هستم که شیرینی لبانت را چشیده‌ام و آرزو دارم همیشه در خدمت تو باشم، حتی اگر روزی طوطی به دلایلی نتواند شکرین‌گویی کند.
آنجا که چهره تو گسترده خوان خوبی
گردد ز شرم رویت قرص قمر شکسته
هوش مصنوعی: آن جا که تو حضور داری، زیبایی چهره‌ات باعث شرم می‌شود و ماه تمام به خاطر زیبایی‌ات کم‌نور به نظر می‌رسد.
چون باز گرد عالم گشتم بسی و آخر
در دامت اوفتادم چون مرغ پرشکسته
هوش مصنوعی: پس از اینکه مدت زیادی به جستجوی حقیقت و دانش پرداختم، نهایتاً به دام او افتادم، مانند پرنده‌ای که بال‌هایش شکسته و قادر به پرواز نیست.
نقد روان جان را جو جو نثار کردم
زین سان درست کاری ناید ز هر شکسته
هوش مصنوعی: من جان و دل خود را به خاطر بودن در این راه صرف کردم، اما از چنین تلاشی نمی‌توان انتظار درستکاری داشت، حتی اگر از افراد شکسته و بی‌مایه باشد.
من خود شکسته بودم از لشکر غم تو
این حمله بین که هجرت آورد بر شکسته
هوش مصنوعی: من خود به خاطر غم تو آسیب دیده بودم. حالا ببین که این هجرت چطور بر یاد و خاطر این آسیب‌ها افزوده است.
وز طعنهای مردم در حق خود چه گویم
هر کو رسید سنگی انداخت بر شکسته
هوش مصنوعی: از انتقادات و حرف‌های مردم درباره خودم چه بگویم، هر کسی که به من رسید سنگی به سمت من پرتاب کرد.
بارم محبت تست ای جان و وقت باشد
کز بار خویش گردد شاخ شجر شکسته
هوش مصنوعی: محبت تو برای من مانند باری سنگین است، ای عزیز. زمانی می‌رسد که این بار سنگین می‌تواند به درختی کهنسال صدمه بزند و شاخه‌هایش را بشکند.
گر من شکسته گشتم از عشق تو چه نقصان
هیچ از شکستگی شد بازار زر شکسته؟
هوش مصنوعی: اگر من از عشق تو شکسته و آسیب‌دیده‌ام، این هیچ نقصی ندارد. آیا بازار زر نمی‌تواند از شکستن خود ارزشمندتر و زیباتر شود؟
امشب زسنگ آهم در کارگاه گردون
شد شیشه های انجم دریکدگر شکسته
هوش مصنوعی: امشب صدای آه و ناله‌ام به آسمان رسید و ستاره‌ها به یکدیگر برخورد کرده و شکستند.
دی گفت عزت تو ما را به کس چه حاجت
من کس نیم چه دارم دل زین قدر شکسته
هوش مصنوعی: دی گفت که عزت تو برای ما چه اهمیتی دارد، من هیچ نیاز به کسی ندارم و دلم از این همه شکست و درد خسته است.
از هیبت خطابت شد سیف را دل ای جان
همچون ردیف شعرش سرتا بسر شکسته
هوش مصنوعی: از جلال و قدرت صدای تو، دل سیف (یعنی سلاح) مانند یک شعر شکسته و ناتمام دچار التهاب و اضطراب شده است. این اشاره به تاثیر عمیق کلام تو بر روح و روان او دارد.