شمارهٔ ۴۸۱
بگشادی رو که رنگی بستست بر رخ تو
حسن آنچنانکه خود را گل بر بهار بسته
خسرو بقصد جانم آهنگ کرده ومن
امید در تو شیرین فرهاد وار بسته
من چون گدا که نانم از تست حاصل و تو
سگ را گشاده وآنگه در استوار بسته
گر در دهانم آید جز ذکر تو حدیثی
گردد زبان نطقم بی اختیار بسته
ای لطف حق زخوبی صد در گشاده بر تو
بر سیف در چه داری در روز بار بسته
اکنون که شد دل من در عشق یار بسته
یارب در وصالش برمن مدار بسته
تا صید او شدستم زنجیر می درانم
همچون سگی که باشد وقت شکار بسته
بگشاد دی بپیشم آن زلف چون رسن را
من تنگدل بماندم زآن دم چو بار بسته
وامروز بهر کشتن بربست هر دودستم
دیدم بروز ماتم دست نگار بسته
زآن ساعتی که عاشق بویی شنوده از تو
ای ازرخ تو رنگی گل برعذار بسته
پیوند نسبت خود از غیر تو بریده
تا بر تو خویشتن را برگل چو خار بسته
بیهوده گوی داند همچون درآیم آنکس
کو اشتری ندارد با این قطار بسته
تا تو بحسن خود را بازار تیز کردی
شد آفتاب ومه رادکان کار بسته
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بگشادی رو که رنگی بستست بر رخ تو
حسن آنچنانکه خود را گل بر بهار بسته
هوش مصنوعی: به این معناست که وقتی چهرهات را میگشایی، زیباییات به قدری شگفتانگیز است که مانند گلهایی است که در بهار شکوفا شدهاند و به رنگ و جلوهای تازه میدرخشند.
خسرو بقصد جانم آهنگ کرده ومن
امید در تو شیرین فرهاد وار بسته
هوش مصنوعی: خسرو با هدف گرفتن جان من به سوی من آمده و من مثل فرهادی که به شیرین امید دارد، به تو امید بستهام.
من چون گدا که نانم از تست حاصل و تو
سگ را گشاده وآنگه در استوار بسته
هوش مصنوعی: من همچون گدایی هستم که نانم از تو به من میرسد، و تو هم در مقابل، سگ را آزاد کردهای و آن را در جایی محافظت کردهای.
گر در دهانم آید جز ذکر تو حدیثی
گردد زبان نطقم بی اختیار بسته
هوش مصنوعی: اگر غیر از نام تو چیزی در دهانم بیفتد، زبانم به شدت بسته میشود و توان صحبت کردن ندارم.
ای لطف حق زخوبی صد در گشاده بر تو
بر سیف در چه داری در روز بار بسته
هوش مصنوعی: ای رحمت و محبت الهی، هنگامی که درها از نیکی و زیبایی به روی تو باز شده، نمیدانم در روز دشواریها چه در چنته داری که در این زمان سخت بر تو بسته است.
اکنون که شد دل من در عشق یار بسته
یارب در وصالش برمن مدار بسته
هوش مصنوعی: اکنون که قلب من در عشق معشوق گرفتار شده، ای خدا، وحدت او را از من دور نکن.
تا صید او شدستم زنجیر می درانم
همچون سگی که باشد وقت شکار بسته
هوش مصنوعی: من همچون سگی هستم که در زمان شکار، برای گرفتن طعمهام زنجیر را میشکنم و به دنبال میروم.
بگشاد دی بپیشم آن زلف چون رسن را
من تنگدل بماندم زآن دم چو بار بسته
هوش مصنوعی: دیروز زلفی مانند ریسمان در پیش من گشوده شد و من که دل تنگ بودم، در آن لحظه همچون باری که بسته شده است، متوقف ماندم.
وامروز بهر کشتن بربست هر دودستم
دیدم بروز ماتم دست نگار بسته
هوش مصنوعی: امروز به خاطر کشتن، هر دو دستم را بسته دیدم و از دست نگار به خاطر این مصیبت، بر سرم ماتم است.
زآن ساعتی که عاشق بویی شنوده از تو
ای ازرخ تو رنگی گل برعذار بسته
هوش مصنوعی: از زمانی که عاشق بویی از تو استشمام کرده، گویی بر چهرهاش رنگ گلی از خوشبختی نشسته است.
پیوند نسبت خود از غیر تو بریده
تا بر تو خویشتن را برگل چو خار بسته
هوش مصنوعی: رابطهام را با دیگران قطع کردهام تا همه وجودم را به تو بسپارم، مثل گلی که به خارها چسبیده است.
بیهوده گوی داند همچون درآیم آنکس
کو اشتری ندارد با این قطار بسته
هوش مصنوعی: کسی که در این مسیر بیهوده صحبت میکند، نمیداند که چگونه میتواند بیرون بیاید. تنها کسی که شتر ندارد، با این جمعیت حرکت نمیکند.
تا تو بحسن خود را بازار تیز کردی
شد آفتاب ومه رادکان کار بسته
هوش مصنوعی: وقتی تو به زیبایی و جذابیت خودت رسیدی، آفتاب و ماه نیز در کارشان متوقف شدند.